دیدی؟ چه سهل و ساده وطن را فروختیم
این خانه ی قدیم و کهن را فروختیم
بستـیـم تا ابد دهن اعتراض را
از لب حدیث و حرف و سخن را فروختیم
سخت است باورش، چه بگویم برای تان؟
از گور هر شهـید کفن را فروخـتیـم
هرجا درون خانه ی هر اجنبی شدیم
اینگونه روسپی شده تن را فروختیم
نفرین به این معامله و فکر خام ما
حتی که عضو عضو بدن را فروختیم
حالا چه پشت سرحد و مرزش گرفته ایم
ما خود که کوه و دشت و دمن را فروختیم
استاد فضل احد احدی.