هنرمندان بخش موسیقی در افغانستان – به ویژه بانوان- قربانیان قهرمان، آزادیخواهان راستین و پاسداران پاکباز فرهنگ هستند. آنچه آنها میورزند، کارآتر و نیرومندتر از سرایش و نگارش است. اگر آوازخوانها نمیبودند، گنجینه سرودهای ماندگار چگونه میرسید به مردمی که نوشتن و خواندن نمیدانند؟
هنرمندان را از ته دل ارج نهیم، زیرا در تارترین روزگاران نیز فانوس هنر را نه تنها با آوا بلکه با بهای جان شان فروزان نگهداشته اند. هنگامی که دوست میداریم، اندوهگین میگردیم، تنها میمانیم، در نیمه راه فراموش میشویم، پیش میرویم، میشکنیم، درمیمانیم، میموییم، میافتیم، و بار دیگر برمیخیزیم، به موسیقی پناه میبریم.
هنرمندان شایان نکوداشت و شایسته آفرین اند. در سرزمین ما، همپای درآمیختن بحران و باران، هنگامی که سینه سپهر تنگی میگیرد؛ هر آنچه سنگهای نفرین در فلاخن توان و توان فلاخن میگنجند، به پرواز میآیند و یکراست آیینه خانه دل هنرمندان را ریز ریز میشکنند. چرا چنین؟
چرا در برخی از گوشها فروپاشی شیشه پارهها خوشایندتر از زمزمه زمزمی هزاردستان میآید؟ چرا شماری از چشمها ساختمان تفنگ را خوشنماتر از پیکر گیتار میبینند؟ و چرا انبوهی از زندگان پریشان میخواهند خداوند را از آفرینش “آدم” پشیمان سازند؟
اگر پاسخ سه پرسش بالا را میدانستیم، هرگز نمیپرسیدیم: چرا احمد ظاهر سر به نیست شد؟ چرا توریالی نواز را به دار آویختند؟ چرا داوود امید زندانی و ناپدید گشت؟ چرا فضل احمد نینواز را تیرباران کردند؟ چرا به زندگی سرور سرخوش پایان دادند؟ چرا بخت زمینه را زهر نوشاندند؟ چرا پیکر بنگیچه تاشقرغانی را پارچه پارچه کردند؟ چرا خون همایون رازبان و سلیم سحاب را ریزاندند؟ چرا فیض منگل بدخشی، نیاز منگل بدخشی و عزیز دروازی را به زیرزمین فرستادند؟ چرا زندگی خان قرهباغی و ماستر فضل غنی را ستاندند؟
زنجیره این چراهای دنبالهدار از میان مشتی که به هستی نصرت پارسا پایان داد، میگذرد و تنها خداوند میداند تا کجا و تا چند خواهد رسید. هنرستیزان و فرهنگ گریزان زندگان را میکشند، ولی آیا زندگی را نیز میتوان کشت؟ تا هنر شگوفا باشد و هنرمند پویا، زندگی نمیمیرد.
شام امروز آمدهایم به دیدار سه هنرمند، یک نویسنده و یک آشنای آواره: وحید قاسمی آوازخوان، نوازنده، آهنگساز، پژوهشگر و وحید قاسمی نامی از افعانستان در کانادا. این پنج تن چگونه یکی شده اند؟
وحید قاسمی آواز خوان
=============
گلوی آوازخوانها باید از سوی موسیقیدانها بررسی شوند، زیرا داوری شنونده در بهترین برآمد نیز زیر چتر سیلقه یا پسند میآید و شاید بر هنجارهای آواسنجی استوار نباشد.
بسیاری از آهنگهای وحید قاسمی پس از سپری شدن دو سه دهه، زبان به زبان میگردند. به کمک همین شناسه نیز میتوانیم دریابیم او چگونه پا گرفت و پذیرش یافت.
به گفته استاد حفیظ الله خیال، “آواز وحید قاسمی گرم و گیرا و دارای مشخصات معیاری برای برکشیدن نواهای کوتاه و بلند است. او در خواندن آهنگها چه به سبک جدید و چه به سبک قدیم اصول قبول شده این رشته را با کمال هنرمندی رعایت میکند.”
و به گفته کبیر هویدا، “علمیت موسیقیایی وحید قاسمی در آواز خوانیش متبلور میشود. نامبرده با مسئولیت و تسلط و آگاهی کامل میخواند، چنانی که مومن متدین نمازش را با اخلاص میخواند. گمکها و مایکروتونهایی که قاسمی هنگام اجرای آهنگها به کار میبرد، کار هر کس نیست و کار آدمهای غیرفنی هرگز.”
وحید قاسمی نوازنده
===========
نام وحید قاسمی بیشتر از هر ساز دیگر با گیتار گره میخورد و یکی از رازهای پیروزیش همین خواهد بود. البته، پیش از او هم گیتارنوازانی داشته ایم، مانند عمر سلطان، استاد محمد حسین آرمان، عزیز رسول، مقصود شکور، مصطفا اعتمادی، اعظم پرونتا و کسان دیگر که چند پیراهن بیشتر از وحید قاسمی کهنه کردهاند.
اگر گیتارپردازی مانند رونوشت (استنساخ) در ادبیات، “کاپی” پارچههای گذشتگان شود، تاب نخواهد آورد و در بنبست “بازنوازی” خواهد پژمرد. وگر آفرینشی در کار باشد، گیتار بازوی هنرمند خواهد شد، نه زیب و زیور شانه یا کولهبارش.
وحید قاسمی بریدن از بزرگراه آبایی و پا گذاشتن به نوگرایی را با درود فرستادن به اکوردها و هارمونیها در روشنای گیتار آغاز کرد. او با مایه گرفتن از موسیقی چهار گوشه افغانستان و سایه روشنهایی از غزل هندی و ترانه ایرانی، خیلی زود به خودیابی دست یافت.
وحید قاسمی آهنگساز
============
اگر آوازخوانی و نوازندگی هنر باشند، آهنگسازی هنر برتر میشود. گذشت سالها آوازخوان یا نوازنده را کمک خواهد کرد به آفرینش موسیقیایی دست یازد و آهنگ سازد. وحید قاسمی پیش از آزمونهای بزرگ، از این کوره پیروز آمدهاست.
میگویند او جوانترین آهنگساز افغانستان بود. آیا در سرزمین ما نام دیگری که در هفده تا بیست سالگی آهنگ ساخته باشد، خواهد درخشید؟
آهنگ ساختن برای خویشتن پذیرفتنی است و آهنگ ساختن برای دیگران از سوی هنرمندی که خود آوازخوان باشد، از چندین نگاه ستودنی. اگر روند نخست جوشش خویشخواهانه باشد، روند دومی را میتوان کوشش دگرخواهانه خواند. زیرا در این یکی بخشایش مهربانانه نهفته است.
ژرفپردازی در آهنگهای “دل آدم میشه راز همه دلها ره بدانه”، “اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام”، “میشه در باغ دو چشمایت بشینم”، “نشود فاش کسی آنچه میان من و تست” و … آشکار و نهان است. باید به آنها گوش داد – نه اینکه شنید – تا پنهانهها شان را دریافت. کارهای زیرین درنگ فزونتر میخواهند:
(1) “هله نوروز آمد” در مایه تلنگ هراتی ساخته شدهاست. گزینش لحن آشنای همریشه با موسیقی همسایگان/ برگزارکنندگان جشن نوروز و نیز کاربرد دمبوره، سرنا، دف و رباب به آن هوای باستانگرایانه دادهاند.
(2) “آشتی” با آمیزش موسیقی گوشه گوشه افغانستان رنگ یافتهاست. نوای دلنشین همدلی، همباوری و خوشبینی در سراسر این آهنگ موج میزند.
(3) “آللو ای کودک افغان للو” (به آواز استاد مهوش) با جرنگ جرنگ بازیچهها و هوای فسانههای شبانه به یاری نواهای “لالایی”، غنودن کودک در آغوش مادر را نقش میبندد.
(4) “بهار” با ترنگاترنگ کوبیدن ابزار فلزی دستداشته دژخیم بر میلههای زندان آغاز میشود و در برآمد اندوهگینانه دنبال مییابد.
(5) “شطرنج” بیانگر روزگار نبرد نشان کنونی افغانستان است از زبان تماشاچی خاموشی که رفتار دانهها را میبیند، بدون آنکه کاری از دستش برآید.
(6) “من در صدف تنها با دانه باران” خواندن سرود سپیدی است به شیوه غزل با فرجام سیگنالی دریایی.
(7) “چه بود سرو کار غلط سبقان در علم وعمل به فسانه زدن” با داشتن عروض شاذ، ناهمانند با آهنگهایی که در گذشته بر بنیاد سرودههای بیدل ساخته میشدند، درآورده شدهاست.
(8) “مطربا نرمک بزن تا روح باز آید به تن” در همخوانی با الگوهای پارینه موسیقی افغانستان ساخته شدهاست. این نمایه گرچه در موسیقی امروز ما ناشناخته مانده، یگان نمونهاش را میتوان در هزارستان و بدخشان یافت.
(9) ” ترانه “همبستگی” در سه پرده “سول لا ری” (سا ری په) بر تهداب آهنگی از نیمه نخست دهه 1960 پرداخته شدهاست. رباب، دنبوره، دف و نای، زیبایی این پارچه را چند چندان ساخته اند.
در نمایش آهنگ “همبستگی” هنرمندانی چون شکیب عثمانی، قیس الفت، وحید شریفی، نعمت حکیمزاده، حمیرا عمر و غزل فرخاری در پرتو رهنمودهای وحید قاسمی نقش دارند. در بخش هماوایی فاروق درویش، کرامالدین، ویس ابراهیمی، ویس عندلیب، خالد نصیری، خالد رحیمی، بهزاد فرخاری و شریف الف خوش درخشیدهاند.
“همبستگی” با سرنامه کوتاه “با همیم: مستحکمیم/ پاشانیم: پریشانیم” و فراخوان “هله هله هله” از دهلیز تاریک پدید میآید و در درخشش سه رنگ درفش افغانستان دنبال میشود. بازتاب چندین باره “سبز، سرخ، سیاه” در جامه هنرمندانی که نمودارهای آزادگی درفش سرزمین شان را به تن دارند، و سپس افشاندن رنگها بر سبزهزار پای بودای بامیان میتوانند نشاندهنده ژرفای پیامش باشند.
نمادهای دیگر مانند راهپیمایی جوانان از میان دف تا میلان ساقه نای و باهمی آنها در کنار پردههای هارمونیه و تارهای گیتار شاید پیشنهاد کننده نیمرخ دیگری از همبستگی و همخوانی باشد.
در میان انگشتشمار هنرمندانی که در سه دهه گذشته به پاسداری موسیقی ناب هزارستانی ایستادهاند، وحید قاسمی از جایگاه بلندی برخوردار است.
کبیر هویدا میگوید: “وحید قاسمی در چند بعد موسیقی توانایی و تسلط دارد. بکر بودن و تازگی فضای کمپوزهای او ویژگیهای اصالت کارش را در چشم اهل هنر و درک شنوندگان خوب موسیقی نمایان میسازند. کمپوزهای وحید قاسمی از اصالت بر خوردار اند و نشان میدهند که وی از علمیت موسیقی بهره مند است.
او میافزاید: “یک آهنگ زمانی اصالت پیدا میکند که علمیت و زیبایی با هم بیامیزند. وحید قاسمی این توانایی را به تکرار در آهنگهایش به اثبات رسانیدهاست. او نوازنده شوقی نیست، در کارش تسلط علمی و تجربی دارد. زحمات این هنرمند در تنظیم و نواختن موسیقی نشاندهنده فهم خوب و اساسی وی از موسیقی است. سیدی “زمزمه باران” یک نمونه از کارهای بیشمار وی در تنظیم و نواختن موسیقی است.”
کبیر هویدا به یاد میآورد: “وقتی من یکی از آهنگهای خودم به اسم “موج” (تو در چشم من همچو موجی) از فروغ فرخزاد را به آواز وحید قاسمی شنیدم، با زیبایی که در این آهنگ علاوه کردهبود، راضیتر از آنم که یک آهنگساز میتواند با شنیدن آهنگش از گلوی یک آواز خوان باشد. وحید قاسمی یک هنرمند آبرومند، با مسئولیت، آگاه و توانا در بخشهای مختلف موسیقی است و وجودش غنیمتی است بزرگ.”
استاد خیال در همین زمینه میگوید: “آهنگساز نمیتواند، بدون در نظرداشت حنجره هنرمند، به ذوق و سیلقه خود کمپوز نماید. خوشبختانه وحید قاسمی این اصول را در کمپوزهایش دقیق در نظر دارد. او قوت شعر و حنجره هنرمند را در کمپوز اصولاً مراعات میکند.”
وحید قاسمی پژوهشگر
=============
سرگذشت و سرنوشت موسیقی افغانستان کمتر به نوشت آمده است. هرمان مارکوس پریسل، لورین سکاتا، مارک سلوبین، جان بیلی، لوید گلفتن میلر، کاترین سنت جان، استاد سرآهنگ، استاد عبدالوهاب مددی، استاد صدیق قیام، استاد عنایت الله شهرانی، دکتور ناصر سرمست، لطیف بابی، عبداللطیف پاکدل، نصرالدین سلجوقی، عبدالحی تاشقرغانی، اسدالله شعور و چند تن دیگر در این راستا یادگارهای گرانبهایی دارند.
وحید قاسمی از 2001 تا 2011 با شیوه تازه به بررسی و پژوهش موسیقی گوشه و کنار افغانستان پرداختهاست. او پنج سال نخست را به آمادگی و رویکردهای تیوریک و پنج سال دوم را به گفتگوهای دامنه دار با هنرمندان یا خانوادهها، بازماندگان و آشنایان شان بخشیدهاست. دهها نوشته کارشناسانه در گستره ساز و آواز به زبانهای فارسی و انگلیسی رهاورد این تکاپوی دنبالهدار اند.
پژوهش در زمینه موسیقی از آواز خوانی و نوازندگی تا آهنگسازی و پاکوبی نازکیهای چند لایه دارد. آنچه از بایسته پنداشته میشود، نگاه اندیشورزانه – نه هنرمندانه – به هنر است. اگر پروژههای پژوهشی در روشنای پابندی به شیوه وابستگیزدایانه رویدست گرفته نشوند؛ به بیان دیگر، اگر شور نهان گرایش ذوقی از سوی پژوهشگری که خود دست اندرکار هنر باشد، پیشاپیش مهار نگردد، دستاوردهایش نمیتوانند ارزشمند باشند.
وحید قاسمی در گفتوگو با هنرمندان برخورد کارشناسانه دارد و از آوردن پرسشهای یکسوگرایانه و سودهنده دوری میگزیند تا صداقت علمی خویش را آسیب نرساند.
فاکتها و یافتهای هنری از بدخشان، بادغیس و هرات برای بهبود آگاهی از آنچه تا کنون دست نیافته بودند، به دو گونه گردآوری شدهاند: شمارشی (کمی) و سنجشی (کیفی). پرداختن به چند و چون نمونههای ساز و آواز در جغرافیای یاد شده بر سنجههای زیرین استوار اند:
[] مایه: هوای درونی آهنگ، پیام، احساس، عاطفه، سوز، سوگ، سور، نیایش
[] نمایه: ساختار، بافت ساز و آواز، تون، تک یا چند آوایی، تک یا چند نوازی
[] ریشه: چگونگی پیدایی، خودساخته، وام گرفته، مردمی (فولکلور)
[] پیشینه: روزگارسنجی، دگرگونی با گذشت هر چند دهه و هر نسل
[] سرشت: جا افتاده، فراموش شده، بالنده، میرنده، و …
تا جایی که از نگارش رساله های پژوهشی “موسیقی اصیل بدخشان” و “موسیقی اصیل هرات و بادغیس” و کستهای شنیداری/ دیداری برمیآید، شگردهای زیرین امانتدارانه پاسداری شدهاند:
[] Scanning (دید پویی): جستوجوی بنیانها و زمینهها
[] Screening (گزین جویی): رفتار هنجار مندانه با یافتهها
[] Filtering (گزیده گرایی): ناب یابی از میان یافتههای برگزیدها
وحید قاسمی در جریان دادوستد با هنرمندان نه در نقش پرسنده آرام، بلکه در کردار پژوهشگر سختگیر چهره مینمایاند تا گفتوشنودها را ژرفای بیشتر بخشد. اگر آوازخوانی میگوید: “این آهنگ را خودم ساختهام و پیش از من نواخته نشدهاست”، وحید قاسمی از سالیان نوآموزی/ شاگردی، چگونگی فراگیری و نام استادش میپرسد. سپس از خانواده، نزدیکان و بازماندگان “استاد” و نیز از سالمندان همزادگاهش خواهان آگاهی بیشتر میشود تا با بررسی چندباره به درستترین یا نزدیکترین پاسخ دست یابد.
وحید قاسمی درون خانواده
===============
بر بنیاد همان گفته نغز که “در پشت پیروزی هر مرد، زنی ایستاده و در پشت ناکامی هر زن، مردی کمین گرفتهاست”، چنان مینماید که وحید قاسمی از پشتوانه خوبی بهرهمند است. نامی که در نقش پشتوانه کارکردهای این هنرمند نستوه میدرخشد، کارینا جان است. این بانوی با شکیب و شهامت، فراهمسازنده هر زمینه و آرنده هر گونه آرامش برای همسر هنرمندش بودهاست.
اگر – خدانخواسته – کارینا جان نمیبود، آیا گیرنده یا شنونده اینهمه آهنگها و رامشگریهای شیوا و دلنشین میبودیم؟
گاه مردم میخواهند از زندگی و روزگار هنرمندان بیشتر بدانند. وحید قاسمی برون از جهان موسیقی چگونه است؟ با دریغ، سیاسنگ نمیتواند پاسخگوی خوب این پرسش باشد. چه، او را از نزدیک نمیشناسد. بهتر است دوستان و همکارانی که از رفتار و کردارش آگاهی زیادتر دارند، روشنی اندازند.
آویزههــا
=====
(1) وحید قاسمی از دو سو با دو نسل همپیوند است: از سوی پدر و پدربزرگ با موسیقی پارینه، و از سوی خودش با جوانان، نوجوانان و کودکان
گزینه “قوقوقو، برگ چنار” که به پشتکار این هنرمند فراهم آمده، گزینه شانزده ترانه پرآوازه کودکان افغانستان با سیدی آهنگهاست. هر برگ با نوشته، نشانههای ساز- نگاری و نگاره های رنگین کودکان آراسته شدهاست. ترانهها به فارسـی، پشـتو، هزاری و ازبیکی از سوی کودکان و نوجوانان ثبت و اجرا گردیدهاند. در نیمه دوم سیدی، هر ترانه به گونه “ساز بدون آواز” نواخته شده تا بتوان آنها را شنید و ریکارد کرد.
(2) برای آگاهی بیشتر از کار و زندگی وحید قاسمی میتوان روآورد به “بارانهها و بهارانههای بدون راهی”، “برگهای گمشده و بازیافته چنار”، “باز هم برگ چنار”، “همبستگی: یادگار ماندگار” و “نشود فاش کسی آنچه میان من و تست” در جستجوگر گوگل
(3) لورین سکاتا پژوهشگر نامور موسیقی افغانستان زیرساخت آهنگ “همبستگی” به آواز غلام حیدر را در روستای سنگچیلک (دایکندی/ ارزگان) در 1966 یا 1967 ریکارد کردهبود. بخشهای آن سرود چنین اند: “آی زلفین حلقه حلقه با دور روی دلبر/ آی دندان ده وقت خندان دّر سفید روشن/ مثلش به کل عالم گل پیرهن ندیدم/ در ملک چین و ماچین، در تاشکن ندیدم/ در روم و بلخ و ایران، من در چمن ندیدم/ چمشمش دو چشم آهو، من در ختن ندیدم/ از دیدن جمالش دل در کباب فتاده”
(4) نویسندگان بخش موسیقی افغانستان
Hermann Markus Pressl، Lorraine Sakata، Mark Slobin، John Baily
[][]
کانادا/ هفدهم نوامبر 2011