میرعلی احمد شامل  یکی از چهره‌های درخشان جنبش‌های سیاسی و روشن‌فکری در کشور است. در بُعد دیگر او  شاعری است استوار، هدف‌مند که با آگاهی و تعهد اجتماعی می سراید.: اسـتـاد پرتو نادری

   نصیر مهرین در کتاب «لاله رخان سروقد» در پیوند به جایگاه ادبی، مبارزات سیاسی و شخصیت اجتماعی و فرهنگی میر علی احمد سالک پژوهشی دارد، بسیار سودمند و گسترده. شاید بتوان گفت که او نخستین  نویسنده‌ و پژوهش‌گری است که با این گسترده‌گی در پیوند به شخصیت این شاعر مبارز و نستوه نوشته است. شعرهای آمده در این نبشته از همین کتاب برگزیده شده اند.

میرعلی احمد شامل  که در شعرهایش «سالک» تخلص می کند  یکی از چهره‌های درخشان جنبش‌های سیاسی و روشن‌فکری در کشور است. در بُعد دیگر او  شاعری است استوار، هدف‌مند که با آگاهی و تعهد اجتماعی می سراید. همین شعرهای برجای مانده از او نشان می دهد که او پیوسته در خط شعرمقاومت ایستاده  و باشعرش نیز به جنگ خودکامه‌گان اریکه نشین رفته است.

او از همان دوران جوانی شور سیاسی و مبارزه در سر داشت. به قول میر غلام محمد غبار پس از آن که جنبش‌های سیاسی در  کشور شکل گرفت، دانش‌جویان دانشگاه کابل با حلقه‌های مطبوعات آزاد و جناج چپ پارلمان پیوند‌هایی برقرار کردند که سر انجام در نتیجۀ چنین پیوندهایی در آغاز سال1329خورشیدی برابر با اپریل 1950 اتحادیۀ دانش‌جویان دانشگاه کابل شکل گرفت که نخستین اتحادیۀ دانش‌جویان در کشور بود. غبار می نویسد: « اعضای کمیتۀ اجرایی اتحادیه این‌ها بودند:« میرعلی احمدخان شامل ( او در اواخر 1329 با لغو اتحادیه از طرف حکومت با سید محمدخان میوند، محسن خان طاهری، حبیب خان صافی و حیدر خان نورس برای دایم و سه نفر دیگر عظیم خان طاهری، شاه علی اکبرخان شهرستانی و اخترخان برکی برای یک سال از فاکولته‌ها طرد شدند. میر علی احمدخان شامل بعد از 1336 تا 1341 محبوس نیز گردید.»

افغانستان در مسیر تاریخ، 1378، ص، 360-361.

 شامل خود نیز در یاد داشتی که بر گزینۀ شعرهایش نگاشته به این رویدادها این گونه اشاره می کند: « من که کیش و آیینم، مبارزه با استبداد و خاینین و استعمارگران، دفاع از ستم‌کش و حمله به ستم‌گر بوده  و هست، به این جرم یک مرتبه در ماه عقرب سال 1329 از صنف دوم فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی اخراج و مصارف تحصیل برمن حواله گردید و بار دوم شب 15 سرطان سال 1336 در عصر حکومت وحشت و ترور سردار محمد داود خان در زندان ولایت کابل( مخصوص اول و دوم ) مدت پنج سال و نیم ماه در حالت تجرید مطلق ( کوته قفلی) زندانی گردیدم.»

لاله رخان سروقد، 1391، ص132.

 آن گونه که در یاداشت شامل می خوانیم او بار دوم در صدارت داودخان است که روانۀ زندان می شود.  این زمانی است که داودخان جلو فعالیت‌ها احزاب و سازمان‌های سیاسی را گرفته و دامنۀ نشرات نشریه‌های غیر دولتی را بر چیده است. شامل سالک، زمانی که حزب وطن به رهبری میر غلام محمد غبار در 16 جدی 1329 برابر با 1950 میلادی در شهر کابل پایه گذاری شد، عضو هیئت عامل مرکزی حزب بود. غبار در این پیوند از ده تن نام می برد که شامل نام نهم در این فهرست است.

ظاهراً شامل سالک، به اتهام دست داشتن در کودتایی که گویا قرار بود عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیۀ  داود انجام دهد، زندانی می شود. امروزه دیگر روشن شده است که نه کودتایی در میان بوده و نه هم شامل سالک با آن منش مبارزه جویانه یی که داشت می توانست با یک شخصیت متعصب و وابسته به خاندان سلطنتی  در یک کودتا هم دست شود.

میر محمد صدیق فرهنگ در خاطرات خود در این پیوند می نویسد: « عبدالملک عبدالرحیم زی  وزیر مالیه و مرد مقتدر کابینه، که تا چندی قبل مقرب‌ترین وزرا به طور ناگهانی از وظیفه اش معزول و زندانی شد. در دنبال گرفتاری او یک تعداد از اشخاص از ماموران وزارت مالیه و چند تن از رفقای حزب وطن مثل حاجی عبدالخالق معاون شاروالی کابل، آصف آهنگ، میر علی احمد شامل، غلام حیدر پنجشیری و نادرشاه هارونی نیز حبس شدند. حکومت حسب معمول اعلامه یی پخش نمود و وزیر مالیه را با الفاظ مجمل به سوء استفاده و سازش متهم ساخت و سایرین را نیز هم‌کاران او شمرد. هرچند من وزیر مالیه را که از جملۀ سر سپرده‌گان داود بود از نزدیک نمی شناختم؛ اما از آن‌چه راجع به چهار نفر رفیقانم اعلان شد، دانستم که ادعای مذکور به کلی ساخته‌گی و دور از حقیقت است؛ زیرا وزیر مالیه که شخص مغرور و خود خواه و در عین حال پشتون متعصب بود، به هیچ صورت حاضر نمی شد با اشخاصی مثل حاجی عبدالخالق و شامل و آهنگ که دو نفر اخیر علاوه بر نداشتن رتبه و مقام، قزل‌باش هم بودند هم‌کاری کند و از آن مهم‌تر این که رفقای خود را می شناختم که هرگز با چنان شخص مستبد و دیکتاتور مشرب، هم‌کار نمی شدند و اگر هم چنین پیش‌نهادی به ایشان صورت می گرفت حتمأ پیش از قبولی آن‌ها در این باره با من مشوره می نمودند. بعدها هنگامی که قضیه آهسته آهسته روشن گردید معلوم شد که حبس ملک خان اساسأ از مخالفت وسرکشی او با نعیم خان نشاًت کرده بود.»  خاطرات میر محمد صدیق فرهنگ،1394، ص، 278.

زندان با همه بدی‌های که دارد جایگاه شگفتی است. جایگاه آموزش و جایگاه فرو رفتن درخود و کشف نیرو‌های درونی خود. در زندان انسان‌های به خود شناسی بیشتری دست می یابند.  شامل سالک، در پیوند به شعر و شاعری خود می گوید که روزگار دشوار زندان، پنجرۀ شعر وشاعری را به روی او گشود. به تعبیر آن شعر معروف مسعود سعد سلمان همین نظم جان‌فزای  در زندان با زنده‌گی  دشوار شامل پیوند تنید. هر چند او فرتنانه شعرهایش را بی بهره از ارائه های ادبی خوانده است؛ اما برخلاف شعرهای او از زبان ساده، روان و عطفه انگیزی برخوردار است. شاعری است اندیشه‌ور و آگاه که خواننده اش را به اندیشیدن در پیوند به وضعیت حاکم اجتماعی  فرا می خواند. با استبدادسلطتی  سر سازش ندارد.  ازحافظۀ ژرفی برخوردار است. چنان که خود نوشته، او همه شعرهایش را در زندان در حافظه داشت تا این که پس از رهایی شعرهایش را که در حافظه پنهان کرده  بود روی کاغذ ریخت. آن گونه که گفته است: « وقتا که به تاریخ 19 سنبله از زندان رها گردیدم، چند ماه بعد به رشتۀ تحریر در آورده شد. از آن جایی که برگ وبار دیگری از من در زنده‌گی نبود و نیست خواستم برگ و بار زنده‌گی ام این پرت و پلاها باشند. بدین ملحوظ جمع آوری شد.

نه شگوفه یی نه برگی، نه ثمر نه سایه دارم

متحیرم که دهقان، به چه کار کشت ما را.»

لاله رخان سروقد، 1391، ص 133.

 آن گونه که پیش از این گفته شد سروده‌ها شامل بیشترینه دارای ویژه‌گی‌های  و مشخصه‌های شعر مقاومت است، اگر غیر از این می بود، می شد که در پیوند به صداقت او نسبت به اندیشه سیاسی و بینش روشنفکرانه اش تردید کرد. او همان گونه که تا اخرین روزهای زنده‌گی نسبت به اندیشه‌های آزادی خواهانۀ خود وفادار ماند به همان  گونه با صمیمیت و تعهد شاعرانه آن اندیشه ها را ردای رنگین شعر پوشاند.  شامل مبارز استواری بود، هم  در  برابر استبداد سلطنتی و هم در برابر استعمار . این گونه است که شعرهایش لبریز از چنین پیامی است. شاعری نه‌ترس و ایستاده بر خط حق ، داد و دادگستری. او در این خط تا آخر گام برداشت. نظام کودتایی ثور نیز هستی او را بر نتافت. چنان که پس از کودتای خونین ثور 1357خورشیدی اسیر دستان خون آلود دژخیمان نظام دست نشاندۀ شوروی شد.  شاعر را بار دیگر بردند به زندان؛ اما این بار دیگر هیچ‌گاهی بر نگشت و سیمای او دیگر در چارچوب دروازۀ خانه  پدیدار نشد و کودکان بی هوده چشم به راه پدر ماندند. کس نمی داند که او چه‌گونه در پلیگون‌های پل‌چرخی  آخرین قطره‌های خونش را به ریگ‌ها و خاک‌های سوزان زادگاهش کابل، بخشید تا نخل آزادی به برگ و باری برسد.

سر پرشور و جنون تحفۀ داری کردم

سالک عشق وطن گشتم و کاری کردم

نخل آزادی شود تا به وطن پر بر و بار

خون بیفشاندم و در پاش نثاری کردم

خوان یغما چو نمودی وطن ای یغماگر

خویش را از تو و آن سفره کناری کردم

«نادرم» مژدۀ اعدام بداد و به ستم

تا سردار چنین دارو مداری کردم

کاربرد واژۀ « نادر»  در این شعر به گونۀ نمادین می تواند اشاره‌یی باشد به سلطنت میراثی نادرشاه، ورنه در روزگا  که شامل، زندانی بود سال‌ها پیش گلوله‌های عبدالخالق، نادرشاه را ازپای در انداخته بود. به گفتۀ حافظ: «که سالک بی ‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها» شامل سالک نیز  می دانست که  او در راهی گام گذاشته است که از کوره‌ راه‌های دشوار و از دریاهای خونین خواهد گذشت و برای رسیدن به عدالت و آزادی باید بهایی پرداخت.

 به خاینین وطن یک سره ستیزه و کین

مراست مسلک و کیش و مراست مذهب و دین

به زیر خاک بری آرزوی آزادی

اگر به خون نکنی دامن کفن رنگین

1391، ص، 143.

 شاعر مقاومت باید در شعر و کردار خود شاعر مقاومت باشد. نمی شود دشمن را در شعر کوبید و آزادی را صدا زد؛ اما در کردار گوشۀ چشمی به او داشت. شماری از شاعران شعر مقاومت می سرایند و شماری خود مقاومت اند. این هم یک اصل است که شعر مقاومت باید با جنبش مقاومت در آمیزد. این که شاعر خود باالفعل هم‌گام با جنبش مقاومت چه از گونۀ روشن‌فکری آن و چه از گونۀ رزمی گام می زند، دیگر اوج کمال است. شامل در این شعر به همین نکته اشاره می کند که شاعر مقاومت نمی تواند کین در برابر ستم‌گر نداشته باشد!

 در وطن‌خواهی سزد، کین با ستم‌گر داشتن

درد ملت، سوز مسلک، شور در سر داشتن

غیر درد و معرفت دعوی مسلک ابلهی‌است

بادۀ بی نشه را نتوان به ساغر داشتن

ای سیه دل دور شو از محفل روشن‌دلان

در صف خاصان سزد قلب منور داشتن

زین دو رویی ها چه حاصل، این  تظاهر تا به کی

بر زبان چیزی و در دل  چیز دیگر داشتن

یک سو از خاین دفاع و یک سو از مسلک سخن

ننگ باشد قحبه زن را هم دو شوهر داشتن

 در پایان شعر از سرور جویا، یاد می کند. از همت او که چنان نماد استواری و مبارزه در برابر دشمن  قامت بلند کرده است. اندرز می دهد که باید از او آموخت و او را الگوی  مبارزه و استواری ساخت. مردی که چون از زندان بیرون شد دیگر همه جوانی اش را دیوارهای  حریص زندان بلعیده بودند. 

در وطن‌خواهی و مسلک ای وطن‌خواهان سزد

همت و ایثار «جویا» ی دلاور داشتن

1391، ص 146.

 در جهت دیگر به همان پیمانه‌یی که  نسبت به خاینان وطن  نفرت در سینه دارد، به همان پیمانه از یاران نمیه را و مبارزان فصلی  بیزار است. یارانی که از نیمه راه بر می گردند، پشت بر دوست می کنند و روی به دشمن  و تفاهم با او.

 آن رفیق کاروان آخر شریک دزد شد

باید اول زین عزیزان سر ز تن بر داشتن

گوشۀ دیوار زندان به که سالک صبح و شام

سر به پای خاینین و رو به هر در داشتن

1391، ص 147.

 شاید این شعر سالک اشاره‌یی باشد به آن شخصیت‌های سیاسی و مبارزانی که پیوسته خواسته اند تا خرمن شان را به سوی بادهای موافق باد کنند.  مانند شماری از شخصیت های سیاسی دوران شاه محمود خان که تا داود خان عنان صدارت را دست گرفت  رفتند و در کاسۀ خونین او دست دراز کردند. چنان بود که  رسیدند به جاه و مقامی که خود سر افکنده‌گی بزرگی تاریخی بود. شامل بزرگوار!  روزگار همیشه چنین بوده است. هم اکنون نیز چنین است. هم اکنون نیز شماری برای آن به ادبیات می پردازند تا آن را چنان کالای در بازار سیاه و مکارۀ سیاست بفرشند تا از ادبیات به نان معمله‌گری برسند. فرق بسیار است در میان آنانی که برای ادبیات و فرهنگ  کار می کنند و از آن سنگر مبارزه می سازند تا آنانی که همه استعداد شان  در ادبیات فروشی و در فرهنگ فروشی است. 

پرتو نادری