کشش در روابط امریکا و پاکستان پدیدۀ نو نیست. حد اقل در خلال 40 سال اخیر، ما شاهد مد و جزر های متعددی در روابط این دو کشور بوده ایم، اما هیچ نوع گسست واقعی تا حال خلق نگشته است. از زمان ادارۀ کارتر تا حال چندین بار امریکا و پاکستان در تقابل قرار گرفته اند و اتهامات و رد اتهامات از جانب هر دو کشور بکار گرفته شده است. باوجود این همه کشمکش های ظاهری، واشنگتن و اسلام آباد کماکان متحد سیاسی و نظامی یک دیگر بوده و خلای جدی در مناسبات این دو کشور پدید نیامده است. نه مداخلات پاکستان در افغانستان، نه مسایل اتمی و نه پرورش تروریسم در آن کشور باعث شده است که روابط واشنگتن و اسلام آباد در مقطع سقوط قرار گیرد. درین مختصر، می خواهم علت و یا علل عمده را در کشیدگی روابط ذات البینی امریکا و پاکستان مورد ارزیابی قرار داده تا بتوان بر مبنای آن نتیجه گیری منطقی درین مورد نمود. از نظر اینجانب، نفوذ ستراتیژیک چین در پاکستان، امریکا را سخت دست و پاچه ساخته و انگیزۀ مهم در کشمکش های سیاسی بین این دو کشور شناخته میشود. امریکا سعی می ورزد که پاکستان از چین دوری جوید و مانند دوران جنگ سرد تابع امریکا باشد.
در ماه جنوری سال 2018، ادارۀ ترمپ پاکستان را به فریب و نیرنگ متهم ساخت و متذکر شد که “امریکا طور احمقانه 33 بیلیون دالر به پاکستان کمک نموده اما در عوض امریکا به جزء دروغ و فتنه چیز دیگری از پاکستان دریافت نداشته است”. در تویت خود عمران خان صدراعظم پاکستان جواب شدید الحنی به ترمپ داد و گفت: “اظهارات دورغین ترمپ اهانت بیشتر به حالت بد پاکستان است که در جنگ امریکا علیه ترور تحمل کرده است. پاکستان درین جنگ بی ثباتی، نابودی حیات و خسارات اقتصادی فراوانی را متحمل شده است. ترمپ ضرورت دارد که از حقایق تاریخی آگاه شود. پاکستان به قدر کافی در جنگ امریکا خساره مند گردیده است. اکنون کاری انجام میدهیم که منافع ما و مردم ما را به بهترین وجه تأمین نماید”.
بار دیگر، دونالد ترمپ در یک مصاحبۀ تلویزیونی خاطر نشان ساخت که “بن لادن در مجاورت اکادمی نظامی پاکستان زندگی می کرد و همه درآن کشور این را می دانستند اما با آنکه آمریکا سالانه 1.3 میلیارد دلار کمک مالی به پاکستان میدهد، کسی در این باره چیزی نگفت. در صورت همکاری پاکستان، اسامه بنلادن خیلی زودتر دستگیر می شد… از این به بعد به پاکستان میلیونها دلار نمی پردازیم چرا که آنها پول ما را بدست می آوردند اما کاری برای ما انجام نمی دهند. نمونه واضح چنین روش بن لادن است و نمونه دیگرش هم افغانستان”. وزارت دفاع امریکا تآکید نمود که “300 میلیون دلار کمک به پاکستان را قطع خواهد کرد. پنتاگون گفت دلیل این تصمیم ناتوانی اسلام آباد در مقابله با شبه نظامیان است”.
عمران خان در یک تویت دیگر به پاسخ ترمپ پرداخت و گفت که “ترمپ میخواهد بار ناکامی امریکا در جنگ افغانستان را به دوش پاکستان بیاندازد. امریکا به جای مقصر دانستن پاکستان باید با جدیت ناکامی های اش بررسی کند که چرا با وجود 140 هزار نیروی ناتو علاوه بر 250 هزار نیروی نظامی افغان و صرف یک تریلیون دلار در جنگ افغانستان، امروز طالبان نیرومندتر از گذشته اند… در طول سال های جنگ امریکا علیه تروریسم در افغانستان، پاکستان متحمل 75 هزار تلفات جانی شده و 123 میلیارد دلار خسارت اقتصادی دیده است، در حالیکه کمک های امریکا به گفته او بالغ بر 20 میلیارد دلار بوده است”. در مصاحبۀ اخیر با اخبار واشنگتن پوست، عمران خان متذکر شد که “من نمیخواهم، تا کسی نسبت به پاکستان به مثابه قاتل اجیر برخورد نماید: به او پول میدهد — و او به جانبداری از کسی می جنگد. ما نباید بیش از این خود را در چنین وضع قرار دهیم. این برای ما نه تنها به بهای تلفات انسانی و ویرانی سرزمین آبائی ما تمام گردیده، بلکه به بهای حیثیت ما هم تمام شده است. ما خواهان مناسبات عادلانه با امریکا می باشیم”. واشنگتن پست به عمران خان خاطر نشان ساخت که شما برای مدت طولانی ضد امریکائی بودید. عمران خان به واشنگتن پوست گفت که “اگر شما با سیاست امریکا موافقت نمی کنید، این بدان معنی نیست که شما ضدامریکائی هستید. این برخورد نهایت امپریالیستی است: کسی که با ما نیست، او برخلاف ماست”.
نتیجه چه؟
یک عده مبصرین سیاسی به این عقیده رسیده اند که گفتار های ترمپ و عمران خان نشانه ای از تنش سیاسی در روابط امریکا و پاکستان است. از زمان حمله بر جایگاه بن لادن و حملات پی در پی درون های امریکائی بر مناطق مورد نظر در قلمرو پاکستان و ادعای امریکا اینکه پاکستان از طالبان حمایت می نماید، بی اعتمادی در روابط این دو کشور گسترش یافته است. بالاخص بعد از انتخاب ترمپ به حیث رئیس جمهور امریکا و اظهاریۀ وی در مورد اینکه “پاکستان ریشۀ بی ثباتی در منطقه است”، بیشتر اسلام آباد و واشنگتن را در رویاروئی قرار داده است. باوجود همه این کشش ها، به جزء رد و بدل کلمات کدام تغییر کیفیتی در روابط این دو کشور خلق نگردیده که بتوان از آن نتایج قاطع بدست آورد.
اگرتصادمات سیاسی و دیپلماتیکی واشنگتن و اسلام آباد را به دقت مشاهده کنیم، می فهمیم که تقابل امریکا و پاکستان به شدت برخورد امریکا با ایران و یا سوریه نیست. هنوز هم روابط سیاسی و دیپلماتیک بین این دو کشور پابرجاست و کمترین خطر قطع روابط در حال کنونی بین این دو کشور به ملاحظه نمیرسد. به عقیدۀ من، نه تروریسم و نه افغانستان نقش عمده در تیرگی روابط امریکا و پاکستان دارد. پاکستان از سال 1992 تا حال در بحران افغانستان دخالت مستقیم داشته و این را امریکا خوب میداند. در خلال این مدت، مشاجرات لفظی بیشماری بین واشنگتن و اسلام آباد صورت گرفته است. مطبوعات امریکا و حتا کانگرس گاه گاهی پاکستان را در حمایت از طالبان و فعالیت های تروریستی در افغانستان متهم می سازند، اما هیچ زمانی از جمله پردازی ها متداول فرا تر نرفته است.
امریکا کاملاً واقف است که پاکستان لانۀ فعالیت های تروریستی است، اما یک نوع اغماض تعبدی از جانب امریکا درین خصوص به مشاهده میرسد. خوب به یاد دارم که جو بایدن معاون اوباما سفری به کابل داشت و در جریان صحبت با کرزی پرخاش بین شان صورت گرفت. بایدن با دور انداختن دستمال، به کرزی گفت که “پاکستان 50 مراتبه بیشتر نسبت به افغانستان برای ما اهمیت دارد”. پس معلوم میشود که نشیب و فراز در روابط امریکا و پاکستان یک موضوع طبیعی در سیاست بین المللی بوده و کدام حالت خاصی به خود نگرفته است که افغانستان بتواند از آن بهره برداری نماید و یا اینکه کابل قادر شود واشنگتن را در قطع روابطش با اسلام آباد متقاعد سازد. خنده آور اینکه پاکستان می خواهد برای امریکا دلسوزی نشان دهد تا از دام افغانستان “آبرومندانه” نجات یابد. پاکستان اعلام کرد که “تلاش میکنیم امریکا با سرافکندگی از افغانستان خارج نشود. اردوی پاکستان تمام اقدامات لازم را انجام میدهد تا امریکا به یک راه حل سیاسی در افغانستان دست یابد و به عنوان یک کشور شکست خورده از افغانستان خارج نشود”. به چه حالتی امریکا در افغانستان مواجه است که حال پاکستان می خواهد او را از دام نجات دهد؟ این همه ناکامی نتیجۀ روش نا موفق امریکا در افغانستان و گذاشتن دست آزاد پاکستان در امور افغانستان است که اکنون خیلی دیر شده که امریکا بتواند جلو آن را بگیرد.
به ارتباط بن لادن عقیده برآنست که دولت پاکستان خود به رهبر القاعده پناه داده بود. در زمان یورش نظامی امریکا به افغانستان، خصوصاً بمباران مناطق توره بوره، دستگاه های استخباراتی امریکا میدانستند که بن لادن به پاکستان فرار نموده و در یکی از محلات این کشور مخفی شده است، لاکن امریکا عمداً آن را اغماض نمود، زیرا اگر دلیل تجاوز امریکا به افغانستان مجادله علیه تروریسم بود که در رأس آن بن لادن با حمایت طالبان قرار داشت، بعد از دستگیری بن لادن دلیل دیگری به تداوم تجاوز و اشغال افغانستان باقی نمی ماند. شاید روی این دلیل امریکا گذاشته باشد که بن لادن چند سال دیگری در پاکستان زندگی کند تا امریکا بتواند بر تمام جهات افغانستان مسلط گردد و پایگاه های نظامی خود را مستحکم سازد و پایه های لرزان دولت دست نشانده اش را در کابل از سقوط نجات دهد. بالاخره بعد از ده سال، زمان مصرف بن لادن برای پاکستان به سر رسید و امریکا و پاکستان تصمیم گرفتند که ماجرای بن لادن را به پایان برسانند. هر دو کشور به یک داوستد سیاسی توافق کردند که آنهم نابودی رهبر القاعده بود. اسلام آباد محل اختفای بن لادن را به امریکا نشان داد و در عوض پاکستان مکافات نظامی و پولی گرفت. ناممکن به نظر میرسد که قوای اختصاصی امریکا بدون آگاهی اسلام آباد داخل قلمرو این کشور شده و بدون خبر اردوی و دستگاه استخباراتی این کشور چند صد کیلومتر را هم پیموده ولی اسلام آباد مطلع نشده باشد. در آن شب روز معاملات مختلف سیاسی در منطقه در حال تکوین بود که تحویل بن لادن به امریکا یکی از آنها شمرده میشد. به عبارت ساده، از نگاه اینجانب دستگیری بن لادن زادۀ ابتکار عمل و فعالیت استخباراتی امریکا نه، بلکه نتیجۀ تفاهم و همکاری منطقه ئی بین امریکا و پاکستان تلقی می گردد.
پس اصل علت تشنج بین امریکا و پاکستان در کجاست؟
نزدیکی بیش از حد چین و پاکستان زنگ خطر بزرگی برای تفوق ستراتیژیک امریکا در منطقه به شمار میرود. واشنگتن آگاه است که چین به زودی امریکا را در ساحۀ اقتصادی پس سر خواهد گذاشت و خود را در ساحۀ نظامی به امریکا نزدیک خواهد ساخت. بحر هند و بحیرۀ چین محل زورآزمائی این دو کشور خواهد بود. با در نظر داشت بحران در روابط اسلام آباد و دهلی، نقش چین در حمایت از پاکستان اهمیت خاصی به خود گرفته است. روابط چین و پاکستان همواره گسترش یافته، بالاخص در جریان تجاوز شوروی به افغانستان در دهۀ 1980 به اوج خود رسید. ایجاد مثلث ستراتیژیک واشنگتن – اسلام آباد – بیجینگ در شکست شوروی یک موفقیت برجسته بود و الا تداوم تجاوز شوروی و حاکمیت نظام مزدور مسکو در کابل ده ها سال دیگر طول می کشید. با فروپاشی شوروی و رشد بی مانند چین در ساحات اقتصادی و نظامی، امریکا رقیب دیگری در سطح منطقه ئی و حتا جهانی پیدا نموده که باید آن را با مهارت مهار نماید. مد و جزر در روابط اسلام آباد و واشنگتن و تقابل دایمی پاکستان با هند باعث شده است که زعامت در اسلام آباد به فکر نزدیکی بیشتر با چین منحیث حامی خود باشد.
علی رغم اینکه روابط چین و پاکستان همیشه حسنه بوده، چرخش واقعی در سال 2013 اتفاق افتاد که به موجب آن طرح “دالان اقتصادی چین – پاکستان” مطرح بحث قرار گرفت. سرانجام بعد از دیدار های متناوب زعمای دو کشور، این طرح در سال 2015 نهائی شد که امریکا را سخت مشوش ساخته است. بر مبنای این طرح، چین در پاکستان خصوصاً در نواحی بلوچستان بیش ار 45 بیلیون دالر سرمایه گذاری خواهد کرد و موسسات مالی و تولیدی بزرگی را احداث نموده و شاهراه های وسیعی را به شمول شاهراه قراقروم امتداد خواهد داد که به احداث “یک کمربند، یک جادۀ” چین در آسیای مرکزی وصل خواهد شد. بندر گوادر نوسازی خواهد شد وبه موازات آن تسهیلات لازم برای این بندر و خطوط موصلاتی آن به راه خواهد افتاد. اگر طرح “دالان اقتصادی چین – پاکستان” که خار چشم امریکا و هند شده است، به پایۀ اکمال برسد، شرایط اقتصادی منطقۀ بلوچستان از ریشه تغییر خواهد خورد و یک تغییر کیفیتی در حیات مردم این محل و در مجموع پاکستان پدید خواهد آمد. همچنان طرح ” یک کمربند، یک جاده” که از چین آغاز شده و به آسیای مرکزی و بعداً به اروپا وصل میشود، باعث خواهد شد که نفوذ مالی و اقتصادی چین در سطح جهانی افزایش یافته که نظر به عقیدۀ تحلیلگران مسایل منطقه، تهدید جدی برای آقائی و تفوق اقتصادی و نظامی امریکا و متحدین محسوب خواهد گردید. دستگاه های استخباراتی پاکستان معتقد اند که سی آی ای امریکا و راو هند در عقب نارامی ها و حملات اخیر جنگجویان بلوچ علیه موسسات و منافع چین در بلوچستان بوده اند که بتواند با خلق ترور و وحشت چین را از سرمایه گذاری در منطقه بار دارد. بایست یاد آور شد که بلوچستان دارای منابع زیرزمینی مهمی مانند یورانیوم، لیتیم و مواد نایاب زمین است که قدرت های بزرگ مانند امریکا، چین، هند و روسیه به آن چشم دوخته اند. تسلط بر این منابع و یا از دست دادن آن، ضربۀ بزرگی به منافع ستراتیژیک همان قدرت جهانی وارد خواهد کرد.
چین در پاکستان چه بدست خواهد آورد؟ کشور های بزرگ کمک کننده رایگان کمک نمی کنند، مگر اینکه مفاد سیاسی، اقتصادی و یا نظامی مطرح نباشد. در مقابل این همه سرمایه گذاری ها، پاکستان بندر گوادر را در اختیار چین قرار خواهد داد که می تواند برای چین در رویاروئی با امریکا و هند مهمترین موفقیت محسوب شود. چین ازین بندر برای مانور های بحری خود استفاده خواهد کرد و آن را جایگاه کشتی ها جنگی و تحت البحری های خود خواهد ساخت. موفقیت در بهره برداری از بندر گوادر، برای چین دست بالا در بحر هند و دهنۀ خلیج فارس و تنگنای هرمز خواهد داد که تهدید عظیمی برای منافع امریکا و هند به شمار میرود.
در ساحات نظامی، همکاری های همه جانبه بین چین و پاکستان آغاز شده است. زمانی امریکا منبع تأمین کنندۀ تکنولوژی پیشرفتۀ نظامی برای پاکستان بود، اکنون چین جانشین امریکا گردیده است. طرح عظیم نظامی مانند تولید تانگ های ثقیل، و طیارات جنگندۀ جی اف 17 (JF-17) و سایر تجهیزات پیشرفتۀ نظامی، پاکستان را تقریباً از کمک نظامی امریکا بی نیاز ساخته و در نتیجه فشار امریکا را تا حدودی خنثی ساخته است. مانور های طیارات جی اف 17 در نمایشات هوائی، به این طرح تولیداتی مشترک چین – پاکستان اعتبار جهانی بخشیده و تقاضای های دنیائی هم برای خریداری این طیارات پیدا شده است. ناگفته نباید گذاشت که قرارداد های نظامی بین روسیه و پاکستان هم امریکا را دست و پاچه ساخته که افول خود را در افق سیاسی پاکستان و منطقه مشاهده می کند.
با توضیحات بالا، نتیجه گیری من این است که بالا رفتن تشنج در روابط امریکا و پاکستان، زادۀ نقش روز افزون چین در پاکستان است که اکنون رقیب جهانی امریکا به شمار می آید. امریکا هنوز هم به پاکستان ضرورت دارد و از دست دادن این کشور برای امریکا بسیار گران تمام خواهد شد، خاصتاً با توجه به اینکه در شرق میانه به مشکلات عظیمی مواجه شده است. امریکا و هند هر دو سعی دارند که تساند و همکاری چین و پاکستان را برهم بزنند، اما تا حال کدام موفقیتی بدست نیاورده اند. زعامت دست نشانده در کابل منتظر تغییر رویۀ امریکا نسبت به پاکستان است تا بتواند ازین حالت بهره بردای نماید. اما کابل نمیداند که خرابی در روابط این دو کشور هرگز با آن درجه نخواهد رسید که دولت مستعمراتی و ناتوان کابل از آن مستفید شود. امریکا از پاکستان دست نخواهد شست، اما در حین زمان فشار های بیشماری بر این کشور وارد خواهد کرد تا از چین دوری جوید و مانند جنگ سرد صد در صد تابع امریکا گردد.