پاسخی کوتاه برای “داکوی” کاخ سفید
داکوی قصر سفید دی شب گویی از پهلوی چپ برخاسته بود و بار دیگر خواب های پریشان حالش را بهم زده بود و بی آنکه طبیبان، حاجبان و پرده دارانش به سراغ او آیند و اندکی از نوشیدنی هایش بکاهند، برعکس او پیش دستی کرد و برعکس مقداری بیشتر بر آن ریخت و حالش بدتر شد. شاید هم آنگاه که طبیبان آگاه شدند، کار از کار گذشته بود و بعد خبر گفت وگوی ترامپ را با عمران خان شنیدند و پس از آن بدمستی او را فال نیک گرفتند و مصلحت پنداشتند که داکوی یک دنده و گپ ناشنو کاخ سفید از رسیدن عمران خان به نزدیکی های کاخ سفید دیرتر آگاه شود تا مبادا سخنان پیشین اش در مورد دادن احمق پولی ها از سوی امریکا به پاکستان در افکارش خطور کند و بجای سر وسامان دادن بهتر گفت و گو ها با خان، برعکس هار شود و سررشتۀ کار گفت و گو ها را بیشتر خراب کند و آنگاه که پرده داران کاخ سفید از موضوع آگاه شوند، سرشتۀ کار از دست شان رفته باشد؛ اما هرچه بود، حالت از کنترول بیرون شد و آقای ترامپ هار شد و بی آنکه خمارش در گفت و گو ها با عمران خان بشکند و نشه اش تخت شود، یک باره مست و بی حال به بیرون رفت و در پاسخ به خیرنگاران در مورد جنگ افغانستان گفت” اگر ما بخواهیم در افغانستان چنین بجنگیم که برنده شویم، گفته میتوانم که در یک هفته موفق میشویم. من نمیخواهم که دهها میلیون نفر کشته شوند.
من برای افغانستان برنامهها دارم. اگر بخواهم این جنگ را برنده شوم، افغانستان از نقشۀ جهان پاک خواهد شد و محو میگردد. آن هم در ده روز. من نمیخواهم این کار را کنم و نمیخواهم به این راه بروم.” هرچند خبرنگاران حالت داکوی قصر سفید را درک کردند که یه استرس شدید روحی دچار است و با این سخنان اش خواسته، دل خود را خالی کند و بر شکست افتضاح بارش در افغانستان پرده بکشد. ورنه او خوب می داند که کشتن ده میلیون انسان بیگناه جنایتی بس عظیم تر از ماموریت مبارزه با تروریزم است و همین بود که یک باره داکوی کج خیال و بداندیش کاخ سیاه یک باره تغییر جهت داد و برای خبرنگاران گفت، پاکستان با ایجاد تفاهم با طالبان میتواند، جنگ جاری طولانی امریکا در افغانستان را پایان دهد، سربازان امریکایی را از این جنگ بیرون و در این جنگ یک تغییر بزرگ بیاورد. وی با این سخنان خواست حرف های ریگان به گورباچف را تکرار کند. گورباچف در دهۀ هشتاد برای ریگان گفت، ما ازافغانستان بیرون می شویم واین کشورموقعیت حساس جغرافیای وترکیب ناجورقومی دارد. بنا برآن ، کمک نما یید تا درآن حکومت قا بل پذ یرش مردم ساخته شود. ریگان به او گفت که این مسئولیت پاکستان می باشد. (” جنگ های اشباح” نوشته ستیف کول) ترامپ با این سخن که تنها پاکستان می تواند، در سرنوشت جنگ به سود امریکایی ها تغییر وارد کند و خواست که افغانستان را مانند سلف اش مانند تحفه یی برای عمران خان تسلیم کند تا به قول معروف سرخ روی از افغانستان بیرون شود و از زبونی و سرافگنده گی امریکا در جنگ افغانستان بکاهد. این گفته های داکوی کاخ سفید نشاندهندۀ این است که او حاضر است که حتا با حذف یک کشور مانند افغانستان از نقشۀ جهان بر این جنگ پیروز شود و چنان سرمست برد خود است که کشتن ده میلیون انسان در چند ساعت هم برایش ارزشی ندارد. ممکن دلیل اش این باشد که کاخ سفید حامی دموکراسی و حقوق بشر است و پس حق اش است که چند میلیون انسان را قربانی حقوق بشر و دموکراسی قلابی خودنماید. از این اظهارات ترامپ می توان تا حدودی به علت به درازا کشیده شدن جنگ افغانستان پی برد به مقولۀ مبارزه با تروریزم بیشتر آگاه شد. رهبری که محو یک کشور از جغرافیای جهان برایش خیلی ساده است و حتا به یک چاشنی کوتاۀ دیپلوماسی اش ارزش ندارد، معلوم است که حیات انسان در قاموس آن در اصل ارزشی ندارد. ازاین می توان به عمق فاجعه در افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم پی برد؛ اما داکوی کاخ سفید باید بداند که هرچند قامت این ملت راشکسته اید؛ اما قامت آرایی های این ملت ناشکسته باد.
در هر حال از لحن آقای ترامپ پیدا است که از زبان یک مهاجم سخن می گوید که به نه تنها به انسان این سرزمین و حتا به فرهنگ و تاریخ و تمامی ارزش های مادی و معنوی آن بی پروا است. لحن بی باکانه و قلدر منشانۀ ترامپ گویای سیمای واقعی او است و او نیات اصلی خود را در پیوند به افغانستان در هنگام خشم ابراز کرده است. در این شکی نیست که این جسارت را برایش چند مزدور مزدبگیر داده باشد. در این شکی نیست که مبارزۀ شما زیر نام تروریزم تیغ از دمار این ملت بیرون کرده است و این سرزمین همیشه حاضر در سنگر دفاع مقدس از مرز های جغرافیایی اش را به قطب های قومی، مذهبی و سیاسی بدل کرده است و انرژی و ظرفیت واحدش چندین پارچه شده است؛ اما بیرابطه نخواهد بود که آقای ترامپ از سربازان و نظامیان بلند پایۀ خود بپرسد که در افغانستان جنگ زده یی که هرچند دستان و پا های مردم اش را شکسته اید؛ اما باز هم در جبهه های نبرد با چه مردمانی رو به رو هستید و با آنکه در میان یک نیروی واحد دیوار آهنین ایجاد کرده اید و اما باز هم توانایی ها و رزم آرایی های آنان برای تان آشکار شده باشد. هرچند روح بزرگ آزادی خواهی این کشور را زیر نام “مبارزه با تروریزم” به تاراج برده اید و به آتش کشیده اید و اما هنوز هم از زیر خاک و خاکستر آن شعله های خشم و ستیزنده گی نعره می کشند. آقای ترامپ اگر سری به وجدان خود فرو ببرد و شاید زود دریابد که با وجود معامله های پشت پردۀ او با حامیان اصلی تروریزم یعنی پاکستان و شبکه های جهنمی آن هنوز هم قامت این ملت آن چنان که شما توقع داشتید، نشکسته است. هرچند شما واسلاف تان بار بار در پشت پرده های سیاۀ سازش و زد و بند های پیدا و پنهان برقامت های استوار و بلند این ملت تیشه های وارد کردید و با فرو بردن تیغ دراستخوان های شان قامت بلند شان را به زیر افگندید و اما باز هم تیغ های گرم و توطیه های سرد شما را خنثا کردند و با شکستن تیغ های ترفند شما بار دیگر یارای قامت آرایی را پیدا کرده اند. ممکن شما قدرت این حرف ها و جاذبۀ آنها را ندانید و اما می شود از سربازان تان بپرسید تا اندکی گوش غفلت زدۀ شما را شنوا بسازد. ای کاش اندکی از تاریخ شرق و فرهنگ و تمدن دیرپای و پیشینۀ آن آگاهی می داشتید و داستان های خونین مهاجمان تاریخ از سکندر تا چنگیز، انگلیس و روسیه را در این سرزمین مطالعه می کردید که چگونه بوسیلۀ این ملت که به گفتۀ شما در ظرف ده روز با کشتن ده میلیون آن پیروز نبرد این جنگ می شوید، پیروزی بر آنان ناممکن است. آنگاه شما خواهید دریافت که به زانو درآوردن این مردم به تعبیر شما بی دست و پا ساده نیست و شاید حالا که آقای ترامپ با کشتن ده میلیون آن طبل پیروزی را می کوبد، دلیلش پارچه پارچه کردن این ملت بوسیلۀ آنان است و بدون تردید این پارچه پارچه شدن را آقای ترامپ این تاجر بچۀ کوبای پوش فال نیک گرفته با تحریک خوی داراکولایی وخون آشامی اش لمت مقاومت این مردم را با تقرب به صفر پیش بینی کرده است. این راز سر به مهر زمانی برای ترامپ آشکار می شود که داستان جنگاوران این سرزمین را در حصار های گرزیوان و سایر حصار ها در شمال این کشور در زمان هجوم چنگیز می خواند که چه مقاومت جانانه کرده اند و حتا با خوردن گوشت شهدای شان را برای دفاع مقدس از سرزمین شان روا پنداشته اند که حتا بی -52 هم از شکستن مقاومت آنان عاجز است. آنگاه آقای ترامپ از خواب غفلت بیدارتر می شد و با گوشت و پوست خود درک می کرد که آریانای کهن و خراسان دیروز در طول تاریخ قبرستان جهان گشایان تاریخ بوده است و هر کدام با پیروزی های شتاب آلود مغرور شده اند و اما مردمان این سرزمین با باز کردن جبهه و وارد شدن آنان در شهر ها و روستا ها چنان بر آنان تاخته اند و شبیخون زده اند که نوشتۀ خانم لیدی ” شبیخون افغان” گواۀ روشن آن است که این خانم چشم دید های خود را از جنگ انگلیس با مردم افغانستان حکایت می کند. این تحقیر ترامپ این شعر ماندگار اقبال لاهوری را در ذهنم تداعی کرد”
رفتن به پای مردم بیگانه در بهشت
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است
خدا آن ملتی را سروری داد — که تقدیرش بدست خویش نبوشت
بیت دوم از اقبال لاهوری شاعر آزادیخواه و فیلسوفی عارف مشرب است که در حدود دو قرن از تحت سیطره بودن کشور اش در چنگال استعمارانگلیس در قرن هژدهم و نوزدهم و بیستم خاطره داشت و بیش از نیم قرن شاهد حضور استعمار بریتانیا در کشور اش بود که بنیادگذار حزب مسلم لیک به حساب می رود و او را از موسسان پاکستان می خوانند. وی برای نخستین بار در کنگرهء حزب مسلم لیک خواهان کشوری مستقل به نام پاکستان شد. شعر بالا در واقع بازتاب دهندهء تجربهء او است که اسارت انگلیسی و استبداد وایسرا را با گوشت و پوست خود احساس کرده بود و گرمی و سردی زیادی را از مبارزه در راه آزادی کشور اش پشت سر نهاده بود و نعمت های پرزرق و برق بزرگ ترین استعمارگر جهان را چشیده بود و آموزش های عالی خود را نیز در بریتانیا به پایان رسانده بود. او نه تنها سخنان نغز و دل پذیری به شان شعر بالایی؛ بلکه ده ها شعر دیگر دارد که در دل های خسته چنگ می زند و برای آزادای خواهان گیتی روح تحرک و بالنده گی می بخشد، مانند، این رباعی اش از ارمغان حجاز”خدا آن ملتی را سروری داد — که تقدیرش بدست خویش بنوشت- به آن ملت سروکاری ندارد — که دهقانش برای دیگران کشت” نیز دارد. این شعر که صدها شعر دارد که استعمار را در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به انتقاد گرفته خشم و نفرت خود را برضد اسارت و تهاجم ابراز کرده است و قشریت در دین و ملا های محافظه کار، ناآگاه و افراطی را بیرحمانه به انتقاد گرفته است و از این گونه شعر ها چون؛ ” زما بر ملا و صوفی سلامی ــ که این تاویل شان در حیرت افگند خدا و جبریل و مصطفی را” یا این بیت” اگر این مکتب است و این ملا ــ حال طفلان خرابتر بینم”به همین گونه اشعار زیادی دارد که اندیشه های ضد دینی و مارکسیستی را نیز نقد کرده است و یکی از نمونه های آن این است ” دیدی آن پیغمبری حق ناشناس ــ بر مساوات شکم دارد اساس”. افبال در شعر بالایی چنان استعمار و اسارت را زشت و قبیح خوانده که حتا رفتن به کمک بیگانگان در بهشت را برابر به عقوبت و عذاب دوزخ می داند. البته بدین باور که هیچ گاهی بیگانگان مردم یک کشور را به شاهراه ترقی و شگوفایی و رفاه نمی برد تا زمانی که مردم آن کشور کمر همت را برای ساخت و ساز خود محکم نبندند؛ زیرا بیگانگان هر لقمه یی را که در دهن انسان یک سرزمین بگذارد، بجای آن عزت و ابهت و شان و شکوه او را می رباید و او را بدبخت و سیاه روی می سازد و حتا فلسفهء وجودی انسان و مردم آن کشور را نیز نفی می کند و او را چنان محکوم خود می سازد که حتا توبودن او را نیز به یغما می برد. بنا بر این بیگانگان هیچ گاهی خویش نمی شوند و بیگانه بیگانه است و خویش خویش پس خویشتنی ها را پاس داشت تا به مقام خویشاوندی ملی رسید و ملت شد تا وحدت ملی و اقتدار ملی پیدا کرد و از ذلت بیگانگان برای همیش رهایی پیدا کرد. حرف سبک سرانهء دیروز ترامپ هرچند مناقشه برانگیز است و اما در کل از منیت و توهین و تبعیض او نسبت به افغانستان پرده بر می دارد که چگونه بی باکانه بر کشور و مردم ما حمله کرد و گویی خود را مالک الرقاب این سرزمین برشمرد. او از آن رو مردم افغانستان را مورد هتک حرمت قرار داد که می داند چنان طی ۱۸ سال این کشور را به قطب های آشتی ناپذیر قومی، سیاسی و مذهبی بدل کرده است که هرگز این حرف او رگ های غیرت سیاستگران سیاه کار این کشور را تحریک نمی کند و آب از آب تکان نمی خورد؛ زیرا می داند که چنان سیاستگرانش را مزدور و معتاد به ثروت و قدرت کرده است که حاضر اند همه چیز خود را برای بدست آوردن آنها بدهند و شاید هم عزیز تر از این ها را قربانی کنند. از سویی هم چنان این مردم را در دام مبارزه با تروریزم اسیر کرده است که زود است تا بدین زودی بجنبند. هرگاه چنین نمی بود. امروز همگی چون مشتی بر ایوان در برابر ترامپ یک صدا به فریاد ناشکننده و استوار بدل می شدند و خشم و نفرت خود را برضد توهین کننده گان شان ابراز می کردند.
حال زمان آن رسیده است که زن ومرد این سرزمین چه طالب و چه غیر طالب از گفته های بی باکانه و گستاخ ترامپ انتباه گرفته باشند و از وابستگی های استخباراتی به شبکه های جهنمی شرق و غرب، خود خواهی ها و زبونی ها خود را رها کنند و دست به دست هم داده و در سنگر دفاع واحد و مقدس برضد تمامی دشمنان مردم افغانستان بسیج شوند و سنگر های نبرد را بر دشمنان سوگند خوردۀ شان به قوغ آتش بدل کنند. بیایید متحد شوید و باردیگر حماسه های شکوهمند را در تاریخ کشور برای دفاع و امنیت این سرزمین بیافرینید و این کشور را از توطیه های مزدوران داخلی و دشمنان رنگارنگ کشور های منطقه و جهان رهایی ببخشید. بدون تردید این یگانه بدیل برای رهایی کشور از دشواری های کنونی و قطع مداخلۀ شبکه های استخباراتی وکشورهای منطقه و جهان است. مردم افغانستان از سخنان ترامپ درک کرده باشند که او ضعف شان را در اختلاف شان دریافته است و از همین رو برسر سرنوشت آنان وارد معامله با پاکستان شده است. بنا بر این مردم افغانستان هرچه زودتر باید اختلاف های شان را کنار بگذارند و برای رهایی کشور از توطیه های گوناگون دست به دست هم بدهند و برای نجات کشور از وضعیت اسفبار کنونی دست به دست هم بدهند و باهم بسیج شوند و مشت های محکم را بر فرق دشمنان داخلی، منطقه یی و جهانی شان وارد کنند. بدون تردید این یگانه راه برای رهایی این ملت از تحقیر تمامی کشور های آزمند همسایه و غیر همسایه و بویژه امریکا خواهد بود. حالا که از هجوم امریکا نه تنها که بسیاری از ارزش ها را از دست دادیم و امروز در میدان ارزش زدایی ها در برابر یکدیگر سنگر گرفته ایم و بلکه بدتر از آن بیش از حد از سوی امریکا و بزرگ ترین حامی تروریزم و هم پیمان بزرگ استراتیژیک امریکا در منطقه تحقیر و توهین شدیم. باید برگشت و با یک بازگشت تازه طبل دوستی ها و همبستگی ها و همسنگری ها، تحمل پذیری ها، یکدیگر پذیری ها، آمیزش فراگروهی ها، فرامذهبی ها و فراسیاسی ها را به صدا درآورد و در کنار هم صادقانه و صمیمانه ایستاد تا بار دیگر به دژی شکست ناپذیر بدل شد. به عنوان حسن ختام :
خدا آن ملتی را سروری داد — که تقدیرش بدست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد —- که دهقانش برای دیگران کشت