تاریخ معاصر افغانستان براساس اسناد نیاز جامعه ماست. : احسان واصل

     تاجاییکه بیاد دارم، مطالعهٔ تاریخ کشور چه دردوران تعلیم وتحصیل وچه علاقمندی به مطالعه آن مملو ازجعلیات بوده و صرف ازخانه جنگی ها، لشکر کشی ها و چوروچپاول، برادرکشی ها، کور کردن ها، تقرر برادران وپسران درمحلاتیکه ازنقطه نظر مالی پردرامد بوده است وغیره بحث مینماید. اکثرتاریخ نویسان کشور به دلایل گونا گون ویا تحت تاثیراشخاص بانفوذ ویا امیران وشاهان فقط همین حالات را نوشته اند بدون اینکه تحولات سیاسی واجتماعی کشوررا مد نظرداشته باشند. آنانیکه همت نمودند علت وسبب های این همه بدبختی های مردم را درشرایط مختلف جامعه خواستند برای مردم بازگو نمایند، سرنوشت خود ویا کتاب شان به زندانها افتاد ویا درخارج از کشوراین وظیفه را انجام دادند که مؤثریت آن کمتر بود

فیض محمدکاتب درچهارجلد(سراج التواریخ) باثبت وقایع تاریخی این راه را برای تاریخ نویسان وعلاقمندان به سرنوشت کشورشان می گشاید و باقاطعیت نه تنها با بیان کار و کردار حکمرانان وامیران بلکه براساس مقدمه سراج التواریخ بیان «احوال مردم و شیوهٔ زندگی، رفتار وکردار، تاثیرعمل ودید وگفتار حاکمان، تبعیض وتعصب، اخلاق، صداقت وخیانت، خدمت به وطن، سنن وآداب فرهنگی، دشمنی ودوستی، صلح وامنیت، رفاه ، پیشرفتهمه وهمه را مدنظر داشته وبدون جعل کاری چیزیکه واقع شده و بوده» برای خواننده بازگو مینماید.

ازسراج التواریخ بقلم علامه فیض محمد کاتب

قدرت های بزرگ اروپا در قرن  ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ درپی منافع وعلایق خود بودند. (الفردگراف فون شلیفن) ژنرال پروسی در سال ۱۹۰۵ برای آلمان قیصری طرح استراتژیک ریخته بود که درصورت بروز جنگ، آلمان باید با حمله های غافلگیرانه «پشت جبهه » (فرانسه) رافتح کرده باشد و بعد با نیروی قوی نظامی خود متوجه روسیه شود

آلمان با این عمل خود مجبور بود از طریق کشور های بلژیک وهالند، فرانسه را مورد حمله قرار بدهد، بناءً امپراتوری بریتانیا به دفاع  از متحدین خویش بخصوص کشور بلژیک و ترس از کشور آلمان و متحدش ( امپراتوری اتریشمجارستان ) بخصوص موفقیت های آلمان در قدرت بحری با روسیه وفرانسه نزدیک شد.

«در این سالها قدرت امپراتوری عثمانی روبه زوال میرفت، بناءً امپراتوری اتریشمجارستان درپی تحکیم مواضع خود در بالکان بودند. روسیه تزاری با توجه به ضعف امپراتوری عثمانی در کشور های بالکان درپی تحکیم مواضع خود در کشورهای بالکان برامد که روبروی روسیه و پادشاهی (اتریشمجارستان) اجتناب ناپذیر شد.

ولیعهدامپراتوری اتریشمجارستان وهمسرش که در بوسنی سفر کرده بودند، در سارایوا مورد هدف گلوله یک ناسیونالیست قرار گرفته، هردو جان باختند . این عمل به مثابه یک جرقه در انبار باروت بود که در۲۸ جون۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغازگردید. دراین جنگ ابتدا امپراتوری اتریشمجارستان به صربستان اعلان جنگ داد، روسیه تزاری درپشتیبانی از صربستان بااتریشمجارستان وارد جنگ شد. آلمان به اتریشمجارستان پیوست. فرانسه و بریتانیا یکی به پشتیبانی دیگری داخل جنگ شدند. کشورهای خورد وکوچک دیگر که تحت سلطهٔ دولت عثمانی ویا دیگر کشور های اروپایی بودند اجباراً وارد جنگ شدند .به زودی جنگ ازمرزهای اروپا فراتررفته کشورهای آسترلیا، کانادا، زیلاند، جاپان، ایتالیا، بلغاریا و امریکا هم به این جنگ فرسایشی که تغیرات بزرگی را درجهان بوجود اورد، پیوستند

جنگ جهانی اول از «مهم ترین اتفاقات تاریخ بشر است » و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشت. این جنگ نقطه پایانی بر اکثر نظام های سلطنت مطلقه در اروپا گذاشته و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریشمجارستان، آلمان، عثمانی و روسیه تزاری گردید .

قبل ازجنگ جهانی، ترکیه عثمانی مرکزخلافت اسلامی وهم پیمان باآلمان علیه متحدین آلمان داخل جنگ شد واعلان  «جهاد» داده بود. قابل تذکر است که دراین زمان انگلیس از مخالفین عثمانی درهندوستان و افغانستان حضور داشت.

بااین مختصر، فیض محمد کاتب درسال۱۳۳۳(۱۹۱۴م) براساس دعوت « سلطان معظم عموم اسلام به جهاد»، جنگ جهانی اول را چنین تعریف نموده است: «محاربهٔ بین الدولی به روی روز آمده، دولت ترک عثمانی با دولت آلمان به عزم اثبات شاهنشاهی خود بر دول قاره های پنجگانهٔ دنیا، اقدام درجنگ عمومی کرد… .» (ج ۴ب ۳ص۵۶۰)همه کشورهای شامل درجنگ از طریق نماینده های علنی ومخفی خود تلاش داشتند تا کشور های که بتوانند منافع شان را تامین کند به نفع خود درجنگ شامل ویا حد اقل مانع نفوذ طرف مقابل وکمک های لوژیستیکی گردند

«دولت ترکیه عثمانی عاصم بیگ، سفیر آن کشور در تهران را مخفیانه وظیفه داده بودتا به اتفاق سفیر دولتین آلمان و اتریش، یکتعداد افراد «باخرد ومعتمد» رابرگزیده به هروسیلهٔ که بتوانند جانب افغانستان،بخارا، اورگنج، یارکند(یارقند)، سمرقند، تبت،کاشغر وهندوستان سفر نموده وعموم اهالی اسلام را برانگیزد که دولتین روس وانگلیس رادروسط آسیا مشغول محاربات باخودساخته از قوت و سوق الجیش شان جانب افریقا، اروپا، شامات وغیره بازدارند که نتوانند لشکر بدان سرزمین ها برسانند، تاشاید دست استعمارایشان به ذریعهٔ قوت ومکنت دول آلماناتریش وترک قطع گردیده ازتصرف ممالک اسلامیه وغیره ممالک آسیا کوتاه گردد… .»(همانجا)

سرحدات درشمال وغرب افغانستان توسط روسها و انگلیسها تحت کنترول بود وحین بازجویی تعدادی از این افراد بازداشت شدند. یکی ازاین«معتمدین»، شیخ محمد حسین وارد علاقه خواف (سرحد افغانستان وایران*) شده  نامهٔ را توسط عبدالحکیم نامی درهرات برای محمدسرور خان نایب الحکومه رساند که نوشته بود: « ازمقام رفیع حضرت خلافت پناهی، اعنی(در تفسیر و توضیح مطلبی گفته می شود، همچنان به معنی قصددارم ومراد دارم) دولت علیه عثمانی، برای اجرای مطالب ومآرب (نیازها وحاجت ها)مهمه حتمیه بادستورالعملی حسب الامر خلافت مامورم که فوراً به مقام محترم دولت خداداد حضرت امیر مشرف شوم وعرایض خود را به محل ابراز و اظهار آرم تاآنچه رآی مبارک اقتضای اجرا فرماید، آنرا بلادرنگ به پایهٔ اورنگ خلافت و دولت علیهٔ عثمانیه آگهی دهم، امید که اجازت ورود درهرات برایم صادر آید

نایب الحکومهٔ هرات  چون آن شخص را نمی شناخته و یا اینکه صلاحیت «ویزه» را نداشته نامه رابرای امیر فرستاد و شفاهاً برای موصوف احوال داده تا الی رسیدن جواب از«حضور»به جای خودمقیم باشد. امیرجبیب الله تصمیم نایب الحکومه را مورد تائید قرارداده و هدایت داده بوده تاعبدالله خان کارگزار دولت در ایران معلومات حاصل نماید که این شخص(شیخ محمدحسین) دراصل و نژاد ایرانی است یا قسطنطنیه(استانبول امروزی) وتبعهٔ دولت عثمانی؟ و همچنان بسته پیشنهادات خود را سربسته برای عبدالله خان و وی به هرات و از انجا به «حضور» فرستاده شود

قراریکه ازنوشته های کاتب برمی آید، نایب الحکومهٔ هرات براساس دستور امیر، شخصی بنام بابه جان خان ازمردم هرات را برای کسب اطلاعات از شیخ موصوف روانه خواف نمود وتقاضای اسناد را نمود که به جواب منفی فرستاده سفیرتُرک مواجه گردیده اظهارنموده که مطالب خودرا باید درحضور والا و یا حکمران هرات طور محرمانه ابراز نماید زیرا اگر«روس وانگلیس که برهم زن جمعیت واتحاد اهالی اسلامند، آگاه شوند، تباهم میکنند.»(ج۴ب۳ص۵۶۳)

اخبار جنگ دراروپا و تلفات کشورهای درگیر بخصوص دولت عثمانی وآلمان را واداشته بود تا در میان مردم مسلمان به تبلیغات وسیع علیه انگلیس درافغانستان وهندوستان وهمچنان روسیه که با افغانستان هم سرحد بود بپردازند. عاصم بیگ سفیر دولت عثمانی، باسفیرآلمان و اتریش نماینده ها(جواسیس) خود را طور خفیه از راه های غیرقانونی به افغانستان، بخارا، خیوا وسایر ممالک اسلامی فرستادند تاعموم مردم مسلمان را به جهاد علیه انگلیس وروس برانگیزند. اکثراین فرستادگان در سرحدات گرفتار شدند، سفارت عثمانی درتهران به شیخ محمد حسین اکتفا نکرده میرزا محمدرفیع خان پسر میرزا محمد باقرخان از قزلباش های قندهار که مشکلات زیادی را از دست سردار عبدالقدوس خان دیده بود، درتهران برای او لقب رفیع الممالک داده بودند، موظف نمودند تا درزمینه با«حضرت والا» دیدار نموده وتقاضای دولت عثمانی را برایش برساند. حاکم هرات او را درقلعهٔ بیرون شهر جاداده و دوهزارقِران (واحدپول درگذشته ) به نام پول حمام برایش داده والی آمدن امر « حضرت والا» جای و مصارف پانزده سوار را  برایش علاوه از جو و کاه ، قند وچای وغیره معین کرد

براساس نوشته های فیض محمدکاتب، رفیع الممالک که اصلاً تبعه افغانستان بود، با اجازه شهزاده امان الله واخذ کرایه راه یکجا با خانواده اش دوباره به وطن بازگشت. اما «مکاتیب دولت عثمانی وآلمانی که دولت افغانستان راتکلیف شرکت درجنگ عمومی کرده ومصحوب(یار وهمرا شده) رفیع الممالک فرستاده و او به ذریعهٔ حکمران هرات ارسال داشته بود، از دوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص، به دست نگارنده(کاتب) نیامد که عیناً درج وثبت می شد.»(همانجاص ۵۷۰)

دولت عثمانی و آلمان بافرستادن مخفیانهٔ شیخ محمدحسین و رفیع الممالک به منظور تحریک افغانستان به جنگ با انگلیس نتوانستند مرام خودرا بدست بیاورند، لذا افراد دیگر(عاصم بیگ، فتن تگ،مولوی قدرت الله هندی ، راجه مهندرپرتاب، واتکفوق، چاوش ولیندی نامان) به منظور تحریکات درهند وافغانستان از طریق هرات وارد کابل شدند و باغ بابر به مهمان داری حاجی محمودخان تایمنی در اختیارشان قرار داده شد.

صوبه دارخیری افندی که از قبل در تعلیم و تربیت نظامی کار میکرد دستهٔ موزیک قطعه نظامی را به استقبال «مهمانان» تا مهتاب قلعه به پذیرایی شان برده بود که مورد عتاب امیر حبیب الله قرارگرفت زیرا «نمی خواست اموری روی کار آید و این موضوع قصه وافسانه شودکه برخلاف اظهار بی طرفی دولت افغانستان باشد و دولت انگلیس ازآن بدگمان گردد.» (ص۵۸۹

امیرحبیب الله میدانست که عموم مردم افغانستان (از شاه تا «گدا»)طبق احکام مذهبی «سلطان معظم » راخلیفة المسلمین وواجب الاطاعت دانسته و امرو نهی اش را ، امر و نهی خدا و رسول میدانند و از جانب  دیگر موجودیت انگلیس و مستعمره بودن افغانستان، نمیتوانست افغانستان با انگلیس به طرفداری دولت عثمانی وآلمان داخل جنگ شود بناءً از این «اندیشه که مبادا عدم مداخله دولت افغانستان را در جنگ، ذات شاهانه را تارک(ترک کننده) امر خدا و رسول و سلطان معظم وجهاد گفته، تکفیرش کنند»(همانجا۵۸۹) وبه یقین با مشوره انگلیسها (مشاورین)هیأتی از رجال گوش به فرمان دولت که اکثراً از خاندان سلطنت بودند تشکیل داد و «اجرای امر را به مشورت افگند.» . 

اعضای هیات عبارت بودند ازسردار نصرالله نایب السلطنه، شهزاده عنایت الله معین السلطنه، شهزاده امان الله عین الدوله، سعدالدین و ملاعبدالرزاق قاضی القضاة، خوش دل لویناب حاکم کابل، سردرافتح محمدامین العسس، ایشک آقاسی ملکی علی احمد، ایشک آقاسی نظامی محمدسلیمان، ایشک آقاسی خارچه محمودبیگ طرزی مدیر سراج الاخبار، میرزا محمد حسین مستوفی،  سپه سالار محمدنادر و دیگران

براساس «امر والا» وفیصلهٔ «مجلس» به همان شیوهٔ کهنه انگلیسی که تاامروز ادامه دارد، مجلسی از «نمایندگان مردم» درکابل جمع نمودند و« به هریکی روز چهار روپیه [بیش از۱۲۰روپیه درماهودریکسال ۱۴۴۰روپیه (**) ] ازخزانه دولت بنام مهمانی که مجموعاً پنجصدهزار روپیه در عرصهٔ یکسال شد برای شان داده شد .

قابل دقت است که سردارنصرالله نایب السلطنه وشهزاده عنایت الله معین السلطنه هر دو مایل و طرفدار شرکت در جنگ بودند. «درهفته یک یا دوبار، شب هنکام به منظور احترام و اکرام و رسم مهمان نوازی، مخفیانه[؟] نزد مهمانان در باغ بابر می رفتند و از مذاکرات شوری[ مجلس] با ایشان می گفتند… .»  (ج۴ب۲ص۵۹۰)

براساس یادداشتهای سراج الاخبار در آن زمان نماینده های کشور های آلمان، اتریش، ترک عثمانی، بخارا و همچنان سپاهیان اسیر اتریشی که در روسیه رها شده بودند به مقاصد ارائه شده ازجانب دولت هایشان در افغانستان فعالیت های علنی و مخفی داشتند. انگلستان هم که سلطنت افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن و امیرحبیب الله مستمره خور دولت  شان بود(دربخشهای گذشته توضیح شد) بیکار ننشسته علاوه از نماینده هایش درداخل سلطنت، بافرستادن جواسیس از بیرون مرز و یا اجیر نمودن افراد در داخل کشور از کنترول نمایندگان خارجی و مهمانان دربار، به فیصله های «مجلس » هم ورود کامل داشت.

از همان آغاز جنگ جهانی گروه های تندرو اسلامی بخصوص در هندوستان مردم مسلمان را به طرفداری آلمان و ترکیه عثمانی و بر ضد انگلستان تشویق و ترغیب مینمودند تابر اثر شکست انگلیس، هندوستان آزادی خودرا بدست آرد. ظفرحسن آیبک (***)در خاطرات خود می نویسد: «دولت عثمانی متحد آلمان و درجنگ سهم گرفته بود، خلیفة المسلمین اعلان جهاد نمود که عدهٔ از دانشجویان سربکف کالج لاهور به اعلان جهاد لبیک گفته در نیمه شب ۵ فبروری ۱۹۱۵ جهت سهم عملی در جهاد پس ازعبور از دریای سند به قبایل آزاد و سپس رهسپار افغانستان شدیم.» [این همان راهی است که به «جنت» میرود!] افراداین گروه عبارت بودند از میاعبدالباری بعدها رهبر مسلم لیگ، شیخ عبدالقادر دانشجوی دوره ماستری، الله نواز دانشجوی دوره لیسانس، شیخ عبدالله دانشجوی لیسانس،عبدالرشید دانشجوی لیسانس، خوشی محمددانشجوی سال دوم میدیکل کالج، عبدالحمید دانشجوی مدیکل کالج و ظفرحسن دانشجوی لیسانس کالج لاهور.

گفتنی است که قبل ازاین هم هندی ها به افغانستان آمده بودند که در دربار، ادارات و مکاتب مصروف کار بودند. از آنجمله داکتر عبدالغنی و برادرانش نجف علی و چراغ علی، مولوی قیام الدین ودیگران که عمدتاً فرستادگان انگلیس هابودند. عبدالحی حبیبی می نویسددرباره عبدالغنی ازهمان اوقات ورودش به افغانستان شایعاتی بوده که او فرستادهٔ مقامات انگلیسی حکمران هندوستان است. چون اسناد انتلجنس سرویس انگلیس در هندوستان اکنون از محرمیت برامده و در دسترس پژوهندگان است، کسانی که آنرا دیده اند گویندکه دربارهٔ دکتور مذکور اسنادی موجوداست که وابستگی او را به دستگاه جاسوسی می رساند.»(****)

فیض محمدکاتب در این مورد ثبت نموده که داکترعبدلغنی و مولوی قایم الدین [قیام الدین] پنجابی پس ازاعلان [موافقه] حضرت والا[امیر عبدالرحمن] به اجازه و دستور مقامات انگلیس بخاطر پیشبرد سیاست انگلیس در دربار افغانستان از طریق جلال آباد وارد کابل شدند. براساس برخی نوشته ها زمانیکه سردارنصرالله جهت «مذاکره» به لندن رفته بود داکترعبدالغنی ترجمان اوبوده وبنابر تقاضایش بکابل آمد وبحیث مدیرقلم مخصوص انگلیسی امیر عبدالرحمن وبعدتر با امیر حبیب الله کار میکرد.  

یکی دیگر از این فتنه انگیزان عبیدالله سندهی بود که در اکتوبر۱۹۱۵ به کابل آمده و رهبری گروپ «دانشجویان» را بر عهده گرفت. «عبیدالله سندهی یکی ازهمراهان شیخ الهندبود، نام وی درکودکی بوتاسنگهـ وچون مسلمان شدعبیدالله نامیده شد. در دیوبند علوم اسلامی خواند در۱۹۱۵ به کابل آمد و از سران مبارز ملی بشمار میرفت.»(ص۱۳۷ ع.حبیبی)

قبل از آمدن مولانا سندهی به کابل شخصی بنام شیخ محمدابراهیم فضا را برای او آمده نموده و در کابل باشخاص صاحب رسوخ به خصوص باخانواده سپه سالار محمد نادر راه یافته بود. مولانا سندهی معرفی نامه های عنوانی سردار محمودبیگ طرزی وسپه سالار محمدنادر باخود داشت و به همین سبب بود که مولاناسندهی بوسیلهٔ محموبیگ طرزی باداماد او سردار عنایت الله معین السلطنه ملاقات نمود و سپس به معرفت سردار عنایت الله و حاجی عبدالرزاق رئیس محکمه شرعیه به سردار نصرالله نایب السلطنه معرفی و هدف سفر خود را چنین بیان میکند: که او بحیث نماینده مسلمانان هند به افغانستان آمده است تا پادشاه افغانستان را برضد انگلیس به حمله به هندتشویق کند.(ص۱۱۲ظفرحسن)

پس چنین بوده که سردار نصرالله و سردار عنایت الله درمخالفت با امیر حبیب الله درمورد جنگ بودندوشب ها«مخفیانه» بانماینده های ترک عثمانی ، آلمانی واتریشی درباغ بابر ملاقات مینمودند و آنها را وعده میدادند که افغانستان درجنگ به طرفداری آلمان وترکیه و بر ضد انگلیسها اشتراک میکنند(هم لعل بدست آید  وهم دل یار نرنجد). اینکه انگلیسها چه خوابی برایشان دیده بوده بر اساس گفته های کاتب اسناد و مکاتیب این صحبت ها «ازدوسیهٔ محفوظهٔ شورای خاص به دست نگارنده نیامده» از ثبت بازمانده است.

جولزاستوارت کتابی زیر نام ( هیات اعزامی قیصر به کابل) یکی ازاین علت ها را چنین می نویسدانگلیسها شمار زیادی از نیروهایشان ( هندی وبریتانیائی) را برای جنگیدن فرانسه وبین النهرین (عراق) ازهند اعزام کرده بودند وشمار نیروهای کم درهند داشتند. برای آلمانی ها روشن بود که ایالت سرحد شمال غربی هند یکی از نقاط ضعف بریتانیایی ها است، اگر بتوانند قبایل پشتون ساکن نواحی مرزی رابه شورش[ همان امرجهاد]، وا دارند، بریتانیایی ها مجبور میشوند صدها هزار نیرو راکه برای حفاظت ازهند، فرانسه وبین النهرین است، بدانجا اعزام کنند

ازملاقات امیر با نماینده ها معلوم میشود که طی یکسال نگهداری نماینده ها«وفد دول ثلاثه» درکابل وملاقات های به اصطلاح مخفیانه نایب السلطنه و طرفدارانش به طرفداری از جنگ بخاطر دلخوشی «خلیفة المسلمین»،کارها و سیاست های «انگلیسی» در جریان بوده که برای نماینده های دولت های عثمانی، آلمان و اتریش که ازسیاست هم ممکن بهرهٔ کافی نداشتند، هم خسته کننده بوده باشد. فیض محمد کاتب ملاقات خصوصی آنهارا با امیر زیر عنوان «خلوت و مذاکره والا باوفد دول ثلاثه»(ج۴ب ۳ص ۵۹۹) ثبت نموده است: «دراواخرسال سردارنصرالله خان نایب السلطنه، اوراق امضایافته هیئت شورای خاص [همان مجلس  وافرادیکه دربالا تذکرداده شده] را که امضا به شرکت دولت افغانستان درجنگ عمومی کرده بودند، تقدیم حضور والا نموده، حضرت والا شرکت حرب را باعث خرابی و بربادی دولت و ملت و مملکت افغانستان می دانست، عذرآورده فرمودکه اوراق زیاد است درشب تنها مطالعه کرده امضا خواهم نمود. و در شب کاظم بیگ فرستادهٔ دولت عثمانی و رئیس هیئت وفد اتریش و آلمانی را در قصردلکشا به خلوت دعوت فرموده، مکتوباً از ایشان سوال کردکه دول ثلاثه بادولت افغانستان معاضدند یا معاند(دوست است یا دشمن) ؟ ایشان باخامهٔ اظهار دوستی و اتحاد نگار دادندکه اگر مراتب مؤدت (دوستی) وموالفت(الفت) درمیان مربوط نمی بود، از اروپا در آسیا نمی آمدیم همانا جذبهٔ محبت است که ما را جلب و شرفیاب حضورکرده است. پس ازاین گزارش ایشان، حضرت والا سوال فرمود که عساکر و قوهٔ جدالیهٔ شما درچه مدت از ارهٔ معاونت در افغانستان رسیده ودولت انگلیس و روس رامدافعت می توانند؟ ایشان نوشتند که از راه ایران تاعرصهٔ شش ماه الی یکسال، آن هم اگر دولت[ها]حایل ومانع نشوند و الا درمدت سه سال می توانند که به قتال و جدال خود را خسارت هاداده ومصارف زیادی کرده در افغانستان برسانند، وحضرت والا سوال نمود که دولت روس و انگلیس که خط تهدید حدود متصلانه با مملکت افغانستان دارند، درچه مدت داخل خاک این دولت می توانند شوند؟ ایشان نوشتند که از یکساعت تاده ساعت با قوهٔ هرچه تمامتر پانهاد و داخل این کشور شده چپ وراست را زیرو زبر می توانند…» پس ازاین توضیحات و سوال وجواب امیر خود هیأت را منصف قرار داده نظرخواست که ایشان درذیل تحریرخود بی طرفی افغانستان را در جنگ صواب دانسته ، امضا وعزم مراجعت نمودند

فردای آن روز سردارنصرالله و عدهٔ دیگرکه طرفدارجنگ بودند «ازشوق وبه امید اینکه حضرت والا اسناد را امضا نموده» از آنجمله سردار نصرالله برخلاف عادت، وقتر « شرفیاب حضور» گردیده و خواستار «عرض واستدعای اوراق امضا شدهٔ خود و اعضای شورا را  نمود که حضرت والا آنها را از بکس خاص بر اورده به او سپردو مطابق نصیحت پدرش که برای جانشینانش گفته بود که « آنها باید سیاست دقیق بی طرفی راتعقیب کنند تا از دشمنی همسایه ها غول أسای خود درامان باشند… .» عمل نمود

سردارنصرالله نایب السلطنه و دیگران که علاقمند شرکت در جنگ بودند از مشاهدهٔ سوال و جواب فرستادگان «دول ثلاثه» و امضای شان متاثر گردیده به « امر والا تهیه سفر و بدرقهٔ شان توسط شجاع الدوله الی سرحد هرات» آماده شد و افغانستان درجنگ شامل نشده حالت بیطرفی اختیار کرد. (ج۴ب۳ص۶۰۰)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*) کوچه (خافیا) درچنداول هم ارتباط به همین منطقه دارد.

(**)درآن سالها معاش سالانه نایب السلطنه ۳۶۰۰۰۰روپیه، ملکه ۲۰۰۰۰۰روپیه، ملکه مادر۱۰۰۰۰۰روپیه،معین السلطنه ۲۰۰۰۰۰روپیه،،مستوفی الممالک۷۰۰۰روپیه،درباریان امیر۳۶۰۰ تا۷۲۰۰روپیه ومعاش افسران اردو دریکسال ازاینقرار بود:بلوک مشر۳۰۰روپیه، تولیمشر۶۰۰روپیه، کمیدان۹۰۰روپیه، کندکمشر۱۲۰۰روپیه،عندمشر۲۴۰۰روپیه. نرخ اشیا در این زمان گندم فی سیر(۷کیلوگرام)یک روپیه، گوشت فی سیر۴روپیه ، برنج فی سیر۳روپیه، روغن فی سیر۱۵روپیه بود.(افغانستان درمسیرتاریخ ص۷۰۹)

(***)خاطرات ظفرحسن آیبک (افغانستان ازسلطنت امیرحبیب الله تاصدرات سردار محمدهاشم)

ظفرحسن در۲۶ سپتامبر۱۸۹۵درشهرکرنال هند متولد شده آموزش اولیه را در مسجد، سپس درلیسه کرنال که برای  فرزندان دهقانان مجانی بود بپایان رسانده ، در سال۱۹۱۱شامل کالج دولتی لاهور و پس از آن شامل دانشکده ساینس میشود. بنا بر تبلیغات و جروبحث های مذهبی و تاثیر اشعار اقبال  و بخاطر«شهدای» ترکیه در آن زمان به گروپ محصلین طرفدار آلمان علیه انگلیس می پیوندد و با اعلان «جهاد» از طرف « خلیفة المسلمین » باعدهٔ دیگر ازمحصلین لاهور بتاریخ ۵ فبروری ۱۹۱۵وارد کابل میشود. بعدها درترکیه عروسی میکند و(ایبک) درنامش اضافه و دوباره وارد افغانستان میشود وبا سردارمحمد نادردر«فتح تل» (؟) وسپس در وزارت حربیه سکرترخاص محمدنادر وزیر دفاع، کار میکند

(****) جنبش مشروطیت درافغانستانعبدالحی حبیبی

۲۰۱۹۷۵