از روی پژوهش ها و بررسی های علمی کارشناسان زبان و ادبیات در نثر پیشین فارسی در می یابیم که کاربرد کلمه های عربی در زبان فارسی از همان آغاز از خود مخالفان و طرفدارانی داشته است، که در زمان معاصر نیز این روند کماکان ادامه دارد. از دیر وقت بدینسو بعضی از نویسندگان در ایران و در این پسین ها به تقلید از آنها عده ای هم در افغانستان می خواهند زبان فارسی را از وجود کلمه های عربی و به اصطلاح “بیگانه” پاک سازی نمایند، البته پاک سازی و سره سازی از وجود واژه های غیر در هر زبان از جانب استادان زبان و فرهنگیان یک امر شایسته و سزاوار ستایش می باشد؛ اما وقتی که هرکس غیر مسئولانه و خارج از مسلک خود اینجا و آنجا در صدد ساختن واژه های جدید فارسی می برآید، به عقیده من این کار خیلی نگران کننده و قابل اندیشه می باشد، که هرگز به سود زبان فارسی نبوده و برعکس زیان آور خواهد بود که در واقع پیآمد های ناگواری به زبان فارسی در پی خواهد داشت.
من کارشناس زبان نیستم، اما با آگاهی اندکی که از خوان پربار فرهنگ و ادب فارسی دری و از زبان مادری ام دارم، با همین دانش کم خود فکر می کنم که واژه سازی زبان کاری ساده ای نیست که هر قلم بدست غیر مسئولانه در هر گوشه ای به زعم خودش به زبان فارسی واژه های نو اختراع نماید. ریشه یابی واژه ها در یک زبان و واژه سازی زبان سعی و تلاش دراز مدت و کار علمی و آکادمیک می خواهد و در نهایت به تحقیق و پژوهش ژرف علمی نیاز دارد که از توان و صلاحیت هرکس به تنهایی نیست، حتی اگر در رشته زبان و ادبیات گواهینامه داشته باشد. واژه سازی و سره سازی واژه ها در یک زبان وظیفه فرهنگستان زبان، آکادمی علوم و دانشگاه زبان و ادبیات در یک کشور است که از طرف دولت باید مصارف آن پرداخته شود، آنهم در صورتی که رهبران دولت به بهانه ای “واژه سازی” اهداف غرض آلود در سر نداشته باشند.
تاریخ گواهی می دهد که دادوستد واژه ها در بستر جغرافیای زبان ها و گویش های اقوام و ملت های محتلف از گذشته های دور یک امر طبیعی بوده و صرف نظر از آن که گویندگان یک زبان از ملت های بزرگ تشکیل یافته اند و یا از گروه های اتنیکی، قومی و تباری کوچک بهر حالت آنها همیشه در یک دوران تاریخی معین و به انگیزه های گوناگون یکی از دیگری واژه های را وام گرفته اند و به دیگری واژه های را وام داده اند که به قول نظامی “کز دادوستد جهان شد آباد”
اتفاقأ گاهی هم هجوم واژه های بیگانه مانند ورود کلمه های عربی در زبان فارسی در اثر لشکرکشی ها و جنگ های طولانی بشکل گروهی آمده اند، که جمعیت ها و گروه های بزرگ مهاجر رسم و آئین خود را نیز با خود به کشور میزبان انتقال داده اند؛ که در شکل و مضمون در گفتار و نوشتار در شعر و ادب و حتی در الفبأ و دستور زبانِ زبان های بیگانه دیگرگونی های ژرف و قابل ملاحظه ای را پدیدار ساخته اند، که با گذشت زمان جزء جدا ناپذیر زبان های بومی در یک سرزمین شدند. هجوم کلمه های عربی بعد از سیطره اعراب در خراسان وقتی که داخل فرهنگ و زبان فارسی شدند با آنکه در اوایل این زبان را در برابر چالش های بزرگ سرنوشت ساز (هست و نیست) فرهنگی قرار داده بودند؛ اما بعدها آهسته آهسته به فرهنگ و ادب فارسی توان بیشتر بخشیدند، به شاعر و نویسنده فارسی زبان وسعت کلام دادند که به جای یک واژه از چندین کلمه استفاده نماید؛ این امکانات کلان در شعر و ادب فارسی از قرن چهارم هجری که نگارش متون نظم و نثر فارسی دری رونق می گیرد، بخوبی مشهود است.
البته جریان سیل آسای هجوم واژه های عربی آن طوری که در بالا ذکر شد متأسفانه در زبان و فرهنگ ما تأثیرات معکوسی هم از خود بجای گذاشته بود، که در اثر سیاست های نادرست و هدفمند، بسیاری از واژه های اصیل زبان فارسی (فارسی دری) به باد فراموشی سپرده شد و یا عمدأ از ادبیات فارسی بیرون ساخته شدند که جای بسیاری از آنها را آهسته آهسته کلمه های عربی پر نمود. به اساس بررسی های که تا حال در این زمینه صورت گرفته است، پژوهشگران ورود واژگان عربی در زبان فارسی را بین قرن چهارم تا قرن ششم هجری به بیش از پنجاه درصد تخمین زده اند، حال ممکن از این هم بیشتر باشد. تاریخ گواهی می دهد که جاسازی کلمه های عربی بجای واژه های فارسی در آثار و نوشته های تاریخی و ادبی فارسی بعد از حمله مغل بیشتر گردیده بود که از سبب عربی گرایی و غالبأ از فخرفروشی برخی از نویسندگان فارسی زبان و امرأ آن دوران منشأ گرفته بود، که شاعران و نویسندگان فارسی زبان و ترکان فارسیگو در آثار و نوشته های شان غالبأ با خوش میلی بجای واژه های اصیل فارسی از کلمه های عربی استفاده می نمودند. که این عادت امروز نیز متأسفانه بشکل دیگری در میان برخی از نویسندگان و سیاست مداران، بویژه تکنوکرات های که از غرب وارد افغانستان شده اند معمول شده است، که عده ای بخاطر آن که فهم زبان های خارجی شان را به رخ دیگران کشیده باشند، سعی می نمایند که در نوشتار و گفتار خود بجای بعضی واژه های فارسی، کلمه های انگلیسی و دیگر اصطلاحات اروپایی را بکار برند، که این عادت به زبان فارسی و دیگر زبان های ملی کشور خیلی زیان بار است.
البته باوجود آنکه بخشی از آثار و نوشته های تاریخی بدست ایلغارگران و جنگجویان عرب در اوایل نابود ساخته شد، اما خوشبختانه با آنهم برخلاف میل امرأ و شیوخ عرب که می خواستند زبان عربی را تمامأ جایگزین زبان فارسی بسازند، در سایۀ دیکتاتوری چند صد ساله ای آنها در قلمرو ایران و خراسان بزرگ زبان فارسی با پذیرش رسم الخط زیبای عربی آهسته آهسته بحیث زبان دوم جهان اسلام موازی با زبان عربی گسترده ای فرهنگی خود را خارج از مرزهای خراسان تا آسیای صغیر و شبه جزیرۀ هند و بالکان گسترش داد. که به باور من در گسترش زبان فارسی، البته در پهلوی آفریده های علمی و ادبی شاعران و نویسندگان خراسان و تأثیر شعر و ادب فارسی در روح و روان سلاطین آن دوران، وجود دو عامل انکار ناپذیر در تاریخ از اهمیت کلانی برخوردار است: ــ یکی، رسم الخط عربی در زبان فارسی و دیگری، فهم و دانش سلاطین ترکتبار از زبان و ادب فارسی که بعضی از آنها به زبان فارسی شعر هم می سرودند. بی تردید اگر رسم الخط زبان فارسی بجای حروف عربی، لاتین و یا رسم الخط قدیم آن می بود از امکان بدور بود که در این جغرافیای پهناور بویژه سرزمین های اسلامی زبان فارسی به این اندازه وسعت پیدا می کرد، چون رسم الخط عربی را مسلمانهای هند و آسیای صغیر بخاطر همرنگی به حروف قرآن خیلی عزیز و گرامی می داشتند به همین لحاظ در این سرزمین ها زبان فارسی زود گسترش پیدا کرد. قصه های از بزرگان شنیده ایم که مسلمانها در شبه قاره هند تا نیم قرن پیش هم از الفبای فارسی بنام خط مسلمانی یاد می کردند. چنانچه در روستا های جمهوری تاجیکستان بسیاری از مردم هنوز هم از آن بنام الفبای نیاکان و یا خط مسلمانی یاد می کنند. بنابرین به یقین که رسم الخط عربی حرکت “قند پارسی” را بسوی بنگاله بیشتر و بیشتر سرعت بخشیده بود که البته نقش امرأ و سلاطین ترکتبار (سلجوقی و تیموری و بابری) در گسترش و رونق “قند پارسی” نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. اگر پای سلطان محمود و بابر و اولاده تیمور به هند نمی رسید محال بود که زبان فارسی هفتصد سال تمام در آن سرزمین به حیث زبان رسمی و بین الخلقی پذیرفته می شد.
علما و دانشمندان فارسی زبان بعد از حضور گستردۀ اعراب در خراسان بعد از آن که به زبان عربی خوب آشنا شدند، کتاب ها و آثار خود را به عربی نیز تألیف نمودند، آنها علم و دانش یونان باستان را در عرصه های گوناگون (علوم مروجه آن زمان) غالبأ بوسیله زبان عربی آموخته بودند، کتاب های ارستو و سقراط را از روی ترجمه های عربی آن بیشتر بخوانش گرفتند، اروپایی ها در آغاز بوسیله زبان عربی به آثار و نوشته های ابن سینا، ترمذی، فخر رازی، البیرونی و دیگران آشنا شدند، شاعران و دانشمدان فارسی زبان بعد از آن که با تمدن اسلامی معرفت حاصل نمودند، بواسطه زبان فارسی و عربی اسلام و تمدن اسلامی را که فرهنگ فارسی (بعد از هجوم اعراب) جزء از آن است به دیگر مناطق همجوار گسترش دادند، حتی بعضی های شان به ترکی نیز هم آثاری از خود بجای گذاشته اند، عده از آنها ترک تبار بودند. ما در فارسی در پهلوی کلمه های زیبای عربی و ترکی همچنان از دیگر زبان ها واژه های زیبایی نیز داریم، این ها همه مرواردهای رنگارنگ و اصیلی اند که به گنجینۀ ادبیات پر بار زبان فارسی به بوستان و گلستان زبان فارسی زیبای و قشنگی خاصی بخشیده اند. رسم الخط عربی قاعده های از صرف و نحو عربی زبان فارسی را شکل و مضمون دیگر دادند؛ “فاعلاتن فاعلاتن فاعلن” عربی و از این قبیل “فاعلن و فعلن … ها” اشکال اوزان و ارکان شعر و ادب فارسی را آراسته و پیراسته تر ساختند. آیا می شود واژه های را که با گذشت بیش از هزار سال جزء جدا ناپذیر فرهنگ و ادب یک ملت گردیده است، بیگانه نامید؟ هرگز نه.
خوب وقتی که از پاک سازی زبان حرف زده می شود، فرض کنیم که واژه های فارسی را همه را سره ساختیم، زبان ما از کلمه های عربی و بیگانه تمامأ پاک و سره ساخته شدند، حال دیگر وقتی آن فرا رسیده است که برویم و به سراغ رسم الخط فارسی که در حقیقت از الفبای عربی شکل گرفته است. حرف های فارسی و عربی را از هم جدا بسازیم، طور مثال اگر ما حد اقل تنها همین هشت حرف عربی (ث. ح. ص. ض. ط. ظ. ع. ق) را که این حروف در زبان فارسی سره وجود ندارند از زبان فارسی برداریم بر سر زبان فارسی چه خواهد آمد؟ فکر نکنم که دیگر از غزل و رباعی و دو بیتی و قصیده و مانند اینها و در مجموع در شعر فارسی به این زیبایی بیتی داشته باشیم، البته قرن ها باید سپری شود که باز چنین حالتی روی دهد. از این هم که بگذریم، با نام های خود با اسمای فرزندان و بابا و اجداد خود چگونه برخورد نماییم و این تکلیف را چطور رفع بسازیم.
من بحیث یک فارسی زبان هرگز مخالف سره سازی واژه ها نیستم، اما ناممکن است که همه واژه های عربی و به اصطلاح بیگانه را از زبان فارسی پاک بسازیم، همانطوری که عده ای بسیار جدی خواهان آنند، به قول معروف: “نه بدین شوري شور و نه بدان بی نمکی”
ریشه های فرهنگ اروپایی را که بنام تمدن غربی در جهان معروف شده است و امروز سیطره اش را قریب در سراسر جهان گسترده است، دانش ــ فلسفه ــ سیاست یونان باستان و قدرت و حکومت داری روم باستان تشکیل می دهد، که به بر بنیاد زبانهای لاتین، یونان باستان و ژرمن و همچنان ارزش های دین مسحیت این تمدن استوار گردیده است، که از علم و دانش اسلامی و تمدن شرقی در مجموع نیز بی بهره نبوده است. فرض مثال اگر قرار بر آن شود که روس ها و اوکرایینی ها؛ آلبانیایی ها و چک ها؛ لیتوانیایی ها و هالندی ها؛ نارویژی ها و ایتالیای ها بخواهند همه واژه های “غیر” را (واژه های را که در جریان سده ها وارد زبان های شان شده است بیگانه گفته و از زبان های خود دور بسازند، و یا اصطلاحات علمی انگلیسی و فرانسوی را از زبان های خود دور بسازند، تردیدی ندارم که در آن صورت از این زبانها تنها نامی باقی خواهد ماند. اگر واژه های مشتق شده از لاتین و یونانی را از زبانهای پیشرفته اروپایی یعنی از انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و روسی و ایتالیایی و اسپانیایی دور بسازند، دانش آموزان در مکتب ها (کالیچ ها) و دانشگاه های این کشورها دیگر مضمونی بنام فیزیک و ریاضی و تاریخ و فلسفه نخواهند داشت (البته استثنا را بجایش می گذاریم) مطمئنم که آنهاهرگز چنین خطای را مرتکب نخواهند شد.
همانطور، شالودۀ فرهنگ پربار زبان فارسی را حد اقل از هزار سال به اینطرف تمدن اسلامی بر اتکای زبان عربی تشکیل می دهد؛ از رودکی، استاد شعر دری تا به امروز همه مشاهیر شعر و ادب فارسی از خوان رنگین تمدن اسلامی مستقیم و غیر مستقیم بهره گرفته اند و از دستاوردهای علمی و فرهنگی (تمدن عربی ـ اسلامی) فیض برده اند، چنانچه شیخ بهایی یکی از علاقه مندان مولانا و مثنوی بی مورد نگفته بود که “مثنوي معنوي مولوی ـ هست قرآني به لفظ پهلوی” بی تردید مثنوی یکی از نمونه های بارز شعر و ادب فارسی در دوران شگوفایی فرهنگ اسلامی است که کلمه های عربی، قصه ها، احادیث پیغمبر و آیه های از قرآن عظیم الشأن به حسن کلام مولانا در مثنوی زیبایی خاصی بخشیده است. استاد عبدالحسین زرین کوب در وصف مثنوی نیز چه زیبا گفته است: «دنیای مثنوی نه دنیای نومیدی و اندوه ملحدانۀ ضیایست که به آن سوی دنیای حس نمی اندیشد، و نه اقلیم سرد و بیروح زاهد خانقاه است که به دنیای حس نمی نگرد» مطالعه تاریخ تمدن اسلام به ما می آموزد که واقعأ هرچه که بیشتر به عمق تاریخ و فرهنگ زبان فارسی و عربی داخل می شویم به همان اندازه در می یابیم که این دو زبان در درازای تاریخ مشترک هزار و چند صد ساله چقدر بر یکدیگر تأثیر ژرف داشته اند و تا چه اندازه از بحر بیکران فرهنگ اسلامی پر و سرشار گردیده اند.
پس اگر قرار بر آن شود که واژه ها و کلمه های عربی را سره سازی نموده و از زبان فارسی دور بسازیم، آن قسمی که عده ای از دیر وقت به اینطرف خواهان آن اند که به عوض همه کلمه های عربی از این بعد باید “فارسی ناب و سره نوشت” در حقیقت آثار و نوشته های ارزشمند و گرانسنگ بزرگان شعر و ادب فارسی از قبیل مثنوی معنوی؛ گلستان و بوستان؛ سفر نامه و شاهنامه وغیره را همچو اجساد مومیایی شده ای فراعنه مصر به آرشیف تاریخ سپرده ایم؛ که در آن صورت نسل های آینده با زبان نیاکان خود بیگانه شده و به خاطر مطالعه آثار و نوشته آنها (مانند گشودن رمز آثار تاریخی رباتک و سنگ نبشته های باستانی) مجبور خواهند شد که به شرق شناسان و باستان شناسان اروپایی مراجعه نموده و به موزیم های لندن و لیننگراد و برلین سفر نمایند. که در آن صورت ما در واقع زبان خود را از بیخ قیچی نموده ایم؛ آدمی که زبانش قطع شده باشد، در حقیقت قدرت گفتارش سلب ساخته شده است، دیگر او یک گنگ است و حرف زده نمی تواند. زبان ترجمان گویای فرهنگ یک ملت است، وقتی که زبان را فلج ساختی فرهنگ خود بخود نابود می شود و ملت دیگر هویت خود را می بازد. یقین کامل دارم که بیشترین افتخارات تاریخی و فرهنگی ما یعنی بهترین آثار و نوشته های گرانسنگ شعر و ادب فارسی در جریان همین هزار سال و هزار و چند صد سال تمدن اسلامی نگاشته شده اند، چنانچه دوران تیموریان هرات بنام رنسانس شرق و دوره اسلامی یاد می شود. پس به هر هوطن ما و به هر فارسی زبان دین است که از هر حرف و از واژه واژهِ این گنجینه دانش و ادب همچو مردمک های چشمان خود پاسداری نماید.
اما آنچه که مایه نگرانی است، بدبختانه در اثر حوادث روزگار و از بی توجهي دولتمردان و فرهنگیان سه کشور فارسی زبان بسیاری از واژه ها و کلمه های کهن و اصیل دری که در شهرها، روستا ها و دهکده ها در دامنه های کوهساران و دل وادی های سرسبز در گذشته کاربرد گسترده داشته اند امروز در حال نابودی و محو شدن اند، حتی بسیاری از واژه های اصیل فارسی دری و کلمه های عربی فارسی شده که در آثار و نوشته های دانشمندان و مشاهیر شعر و ادب فارسی در قدیم بکار رفته بود امروز در اثر عدم توجه به باد فراموشی سپرده شده است و در گفتار و نوشتار امروزی از این واژه ها به ندرت دیده می شود که واقعأ جای تشویش و نگرانی است.
بنابرین با در نظرداشت آنچه گفته آمدیم بهتر خواهد شد که استادان و کارشناسان زبان فارسی از تدبیر و اندیشه کار گرفته و نگذارند که هر کی خودسرانه و در هر گوشه ای بنام دری سازی و فارسی سازی واژه ها و سره سازی زبان به چنین کاری غیر مسئولانه دست بزند. زبان فارسی را نیاز برین است تا فرهنگیان و دانشمندان این زبان پیش از آن که به پاک سازی این زبان از وجود واژه های به اصطلاح بیگانه (عربی) بپردازند فکر می کنم بهتر است تا در گام نخست به کمبودی های زیر توجه ویژه مبذول دارند:
1ــ ساختن و پدید آوردن واژه های نوی فارسی در عرصه های مختلف دانش مطابق خواست زمان و پیشرفت های علم و تخنیک امروزی، که البته در این عرصه فرهنگیان و کارشناسان زبان در ایران پیشرفت های داشته اند. (جا دارد که بحیث یک فارسی زبان از دوستان ایرانی خود به این مناسبت قلبأ ابراز سپاسگزاری و امتنان نمایم.)
2ــ جمع آوری و رواج دادن دوباره واژه های کهن و اصیل فارسی از متن آثار و ادبیات کلاسیک؛ مانند ترجمه کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی، شاهنامه فردوسی و غیره.
3ــ جمع آوری واژه های اصیل و کهن فارسی دری از میان گویش های مختلف فارسی در روستا ها و مناطق دور افتاده افغانستان، تاجیکستان، ایران و سمرقند و بخارا طور مثال در پامیر و بامیان ـ در غور و سمنگان ـ در ورسچ و فرخار ـ در یغناب و درواز ـ در پنچکنت و وادی فرغانه، که اکثر واژه های اصیل فارسی دری در این مناطق تا امروز هم در گویش ها و لهجه های مختلف گفتاری تا اندازه ای حفظ گردیده اند، که باید آنها شامل فرهنگ ها و لغتنامه های جدید زبان فارسی ساخته شوند.
4ــ نام های بسیاری از گیاه ها، ماهی ها و گل ها و حشرات در کتاب های فرهنگ فارسی و یا دانشنامه های فارسی به چشم نمی خورند، در این راستا باید کار واژه سازی بصورت علمی و دوامدار پیشبرده شود.
5ــ چاپ کتاب دستور زبان ـ یک دستور زبان برای یک زبان، برای همه فارسی زبانان جهان، تهیه و به دست نشر سپرده شود. اینطور نشود که در افغانستان از یک کتاب دستور زبان، در ایران دیگر کتاب دستور زبان و در دیگر جای ها از کتاب های گرامر جداگانه، فارسی زبانان استفاده نمایند.
البته باوجود آنکه کتاب ها و رساله های زیادی در مورد دستور زبان تا به امروز به نشر رسیده است، اما متأسفانه از چند پارچگی گویش های زبان فارسی و نداشتن یک فرهنگستان مشترک برای این زبان بعضی از فرهنگیان در افغانستان و ایران و همچنان خارج از مرزهای این دو کشور دستور زبان های مختلفی را به چاپ رسانده اند که تا به حال از روش ها و میتود های گوناگون نوشتاری استفاده می شود؛ طور مثال عده ای واژه های تنوین دار عربی را از قبیل “مثلأ” را به این شکل می نویسند”مثلن” و یا “کلأ” را می نویسند “کلن” و”قلبأ” را می نویسند “قلبن” و عده ای هم از دیر وقت بجای کلمه های (هستند و زندگی و حتی) به این ترتیب می نویسند (استند، زنده گی و حتا) گاهی هم دیده شده است که یک نویسنده از چند روش نگارش در یک متن استفاده می کند، که متأسفانه این چند دستوری از دیر وقت است که اشکالاتی نوشتاری را در بین بسیاری نویسندگان فارسی زبان بویژه جوانان ببار آورده است. من نیز در نوشتار خود از این جریان بی تأثیر نبوده ام، آن قسمی که در آغاز اشاره نمودم؛ چون کارشناس زبان نیستم، در درستی و نادرست نوشتن این واژه ها چیزی از خود گفته نمی توانم، بنابرین در این زمینه داوری را می گذاریم به اهل کار.
در ارتباط به نوشتن حرف “نون” بجای “تنوین” عربی از زنده یاد صادق هدایت حکایت جالبی است که مطالعه آن در این بحث برای خواننده خالی از دلچسپی نخواهد بود؛ داریوش آشوری نویسنده و پژوهشگر ایرانی در این رابطه می نویسد: {در این سال ها برخیِ نویسندگان وسوسه شده اند که تنوین را در واژه هایِ عربی تبار بجایِ شکلیِ نوشتنِ آن بشیوه زبانِ تگاره ی سنتیِ، یعنی [ــا] بر اساسِ واگویه (یا تلفظِ) آن به [ــن] در فارسی تبدیل کنند. برای مثال “تقریبأ” را “تقریبن” بنویسند. این گرایش نخست بصورت شوخیِ و بازی از وغ وغ ساهابِ صادق هدایت آغاز شد و سپس آنرا کسانی در روزگاران بعدی جدی گرفتند و تقلید کردند. هدایت در نوشته هایِ دیگر ــ اش هرگز این شیوه را دنبال نکرد. ناصر وثوقی شاید نخستین کسی باشد که این شیوه را، در مجله اندیشه و هنر، بصورت جدی کار برده است و اکنون کسانیِ از نویسندگانیِ نسل های جوان تر آنرا دنبال می کنند، اما، به نظرِ من، این شیوه هیچ مشکلیِ را حل نمی کند و تنها به ابهامِ خط فارسی می افزاید. زیرا با نشانه یِ سنتی می توان اصلِ عربیِ این نشانه و نقشِ قیدساز آنرا در جمله باز شناخت، اما با این شیوه تازه چیزی می شود شبیه یِ هر [ــن] ــ پایانیِ دیگر در خط و زبانِ فارسی. شاید این اندرز بجا باشد که در این مورد باید از رویکرد به دستکاریِ آسان یابیِ ذوقی و بی منطق پرهیز کرد و بدنبال راهِ حلِ درست با منطقِ علمی گشد (که در میانِ ما، البته، چیزی است از کمیابیِ در حدود سیمرغ و کیمایِ معروف)}
متأسفانه از هفتاد سال (1939) به اینطرف در جمهوری تاجیکستان و دیگر کشورهای آسیای مرکزی فارسی زبانان به دلیل داشتن الفبای سریلیک از کتاب ها و نوشته های همزبانان خود در ایران و افغانستان استفاده کرده نمی توانند از آثار نیاکان خود استفاده لازم کرده نمی توانند؛ همچنان در ایران و افغانستان فرهنگیان این دو کشور همزبان به آثار و نوشته های دانشمدان و فرهنگیان تاجیکستانی به سبب داشتن خط سریلیک دسترسی درست ندارند و به متن روزنامه ها و سایت های انترنیتی فارسی زبانان آسیای مرکزی گذر کرده نمی توانند. چنانچه احمد شاه کامل زاده روزنامه نگار و استاد دانشگاه ملی تاجیکستان چند ماه پیش در صحبتی به خبرنگار بی بی سی گفته بود: «جمعیت زیادی از پارسیگویان جهان تشنۀ آثار علمی و ادبی فرهنگیان تاجیک هستند، که به علت سریلیک بودن خط ما به آن دسترسی ندارند.»
بنابرین به نظر من تا وقتی که مشکل الفبأ فارسی و خط سریلیک در تاجیکستان حل نشود محال است که از داشتن واژه نامه های مشترک و دستور زبان مشترک با همزبانان خود در آن طرف مرزهای آمو حرف زد.
یادداشت: در ارتباط به “تنوین” و شوخي “وغ وغ ساهاب صادق هدایت” از استاد داریوش آشوری در لینک زیر بیشتر بخوانید:
۲۰ سنبله (شهریور) ۱۳۹٣
http://ashouri.malakut.org/?paged=2&cat=7