روزگاری بچه بودیم و در این سرزمینی که امروز خبرهای وحشتناکش قلب جهانیان را به لرزه می اندازد.و عرق شرم و خجالت را بر پیشانی بی خیال ترین انسان این مرز و بوم جاری میسازد , مدرسه میرفتیم و بزرگوارانی بودند که به ما ” انسانیت ” درس میدادند,تمیز بین زشت و زیبا , حفظ حرمت بزرگان ,شکر از نعمتهای خداوندی , احترام به دین و آیین ملت خود , دانستن قدر احسان دیگران , حفظ حیثیت و آبروی ملت و وطن , غرورملی , شرم وحیا و غیره و غیره . باکمال درد و تاسف باید بگویم که برای من و میلیون ها انسان شریف و باعزت هموطنم خیلی شرم آورو درد ناک است که در این سرزمین خود, شاهد وحشت و دهشت افگنی مشتی بی فرهنگ وحشی وجنایتکار و مزدور بیگانگان باشیم که خیلی با راحتی و بدون هیچنوع احساس مسولیتی ” انسانیت ” را میکشند. در سرزمینی که فرزدندانش صدها سال پیش درس عشق و انسانیت را فریاد میزدند . و آن فرزند بزرگوار و پیشگام در راه عشق و اخلاق و انسانیت حضرت مولانا جلال الدین بلخی ( رح ) که میفرمود : ازمحبت تلخها شیرین شود . و یا آن عارف شوریده ای دیگری که نام عزیزش را همه عاشقان عشق و عرفان با فخر و مباهات در قلب شان حفظ میکنند , حضرت میرزا عبدالقادر بیدل (رح ) که فرموده بود : گر تو میدانی که دردل ها خدا است پس ترا تعظیم هردل مدعا است . کجا یند متصدیان و پاسداران مسول فرهنگ ما که درقبال اینهمه جنایات مهر سکوت بر دهان خویش میزنند .
آیا فهم ما از درسهای بزرگان ما ( ازمحبت تلخها شیرین شود )( : گر تو میدانی که دردل ها خدا است پس ترا تعظیم هردل مدعا است ) این است ؟ آیا قدردانی و احترام ما , از انسانی که فقط به نام انسانیت از هزارها کیلومتر دور رنج سفر و دوری از وطن و عزیزانش را تحمل میکند تا در وطن من و تو , گوشنه ای را به لقمه نانی و تشنه ای را به جرعه ای آبی برساند, به این شکل است ؟ اگر اینطوری است پس وای برما که واقعاً در قمار زندگی پاک باخته ایم . من بنوبه ای خودتسلیت قلبی خود را به خانواده ای عزیز ومحترم اقای دکتر تتسو ناکامورا ,این قهرمان عشق و انسانیت و ملت شریف و نجیب جاپان و همه عاشقان انسانیت و حفظ حرمت انسانی , تقدیم میکنم.روحش را شاد و قاتلین سنگد لش را به لعنت خداوند گرفتار میخواهم.