در این روز ها عنوان اجماع ملی آذین بند رسانه های صوتی و تصویری و چایی کشور بوده و از جمله سرخط های نشراتی آنان را تشکیل داده است، شاید دلیل اش این باشد که نیاز به تحقق این کلمه بیشتر از افزون گردیده و گویا از حلال مشکلات روند صلح افغانستان پذیرفته شده است. از این رو اجماع ملی به واژۀ دلخواه و گم شدۀ هر شهروند افغانستان بدل شده است. این در حالی است که اشتیاق به صلح رو به افزایش است و از سویی هم تلاش ها برای صلح بیشتر از هر زمانی در سطح کشور های منطقه و جهان جان تازه یافته است، اما در این میان نبود اجماع ملی نه تنها آرزو ها برای صلح واقعی را به یاس بدل کرده است؛ بلکه موضع کجدار و مریز حکومت در دو موضع مختلف و بی میلی حکومت برای ایجاد اجماع ملی و عدم انعطاف آن برای گفت وگو با گروه های سیاسی و قومی و متنذان محلی و شخصیت های سیاسی چون باری هولناک بر سینه های زخمی مردم افغانستان سبک و سنگینی می کند.
در این کش و قوس های پراضطراب و امواج نفس گیر آن بازهم اجماع ملی برای حل عادلانۀ نزاع کنونی در کشور به واژۀ گم شده ای بدل شده است که خواسته و ناخواسته افکار هر شهروند افغانستان را به خود مشغول گردانیده است. مردم ما شاید فکر کند که اجماع ملی کلید حل دشواری های شان بوده و فکر می کنند که گویا قدرت اعجاز دارد و یک شبه معجزه می کند. این گفته سخن سمبولیست ها را در ذهن تداعی می کند. آنان بدین باور اند که گاهی واژه ها معجزه می کند و این اعجاز در زبان شعر تا اوج ها پرواز می کند. سمبول یعنی نشانهای که نمایانگر معنایی پنهان بوده و با زبان خاموش گفتنی های حیرت انگیزی داشته باشند. از این رو واژه نه تنها در مفهوم جهانی از اعجاز را به تماشا می گذارند، بل آنگاه که در سیمای تصویر های شاعرانه عطرآگین و روح پرور جلوه می کنند، دو دل به خوانش گرفته می شوند، پروانۀ آرزو ها به رقص می آیند، در آیینۀ تصویر ها واژه ها به رقص می آیند و در تندیس های زیبای عاشقانه رخ می نمایند، در سرزمین اعجاز معجزه برپا می کنند و حتا خارج از مدار زمان به سیر و صعود می پردازند. چنان که شاعری می گوید: “با حضور سبز خود در واژه ها اعجاز کن تا ننالد شاعر از درد و غم هجران خود”
گاهی واژه ها چنان اعجاز آفرین می شوند که گاهی با باز شدن مشت آنها برمصداق” مشت بسته هزار دینار” جهانی از مفاهیم از درون شان فواره می کنند و محیط را شاداب و سبز و با شکوه می سازند. شاید به کار بردن کلمات در گفتگوهای روزانه امری عادی باشد و چندان به آنها اهمیت داده نشود؛ اما آنگاه که واژه ها زیبایی خلق می کنند و گویی طلسم حیرت را بر جا گذاشته و طور معرفت را به نمایش می گذارند.در این صورت است که به کار بردن درست واژه ها و یا زیبا سخن گفتن اعتماد به نفس را چندین برابر افزایش داده و خواننده در شور معنوی و وجد باشکوۀ واژه ها غرق می شود. این جا است که انسان در موج گستردۀ فضای حلاوتبار واژه ها احساس خوش و طراوت می نماید و چنان احساس در او ایجاد می شود که گویی گم شدۀ خویش را دریافته است.
با تاسف که اصطلاح اجماع ملی، مانند صدها عنوان كلي ديگر چون وحدت ملي، مصالح ملي و نظاير آنها، در حال تبدیل شدن به يك “تابوي لفظي” ديگر است؛ زیرا این مفهوم از لحاظ محتوایی هنوز مورد اجماع کامل قرار نگرفته است و تنها شماری ها از آن بحیث ابزار بیشتر برضد دولت استفاده می کنند. درست است که حکومت نتوانسته تا کنون در این زمینه فایق آید، اما پرسش این است، آیا گروه های سیاسی و قومی، متنفذان محلی و شخصیت های سیاسی دنبال چنین اجماعی اند، چقدر قادر اند تا به گونۀ واقعی خواست های مردم افغانستان را در میز گفت و گو ها با طالبان در میان بگذارند. گیریم در نتیجۀ توافق حکومت و تمامی گروه های سیاسی و قومی و افراد و شخصیت ها یک هیأت مذاکره کننده با طالبان بوجود آمد. پرسش مهم این است که آیا این گروۀ مذاکره کننده به چه میزانی نیاز ها و ضرورت های مردم افغانستان را به عنوان یک کل در نظر خواهند گرفت و آن را محور گفت و گو های شان با طالبان قرار بدهند. تجربه نشان داده است که این گونه ترکیب های حکومتی و گروهی بیشتر بلندگوی جناح های مربوط شان بوده اند که بیشتر نظرات و پیشنهاد های حکومتی و گروهی و متنفذان زورمند مسلط را انعکاس می دهند. با تاسف که این گونه گرایش های ناجور برخاسته از رسم مسلط و دیرپای استبدادی در تار و پود جامعۀ ما ریشه دارد و مناسبات زشت خودکامگی و مناسبات و روابط منحط قبایلی بر آن حاکمیت دارد. پس آنانی که غم قدرت و وسوسۀ گروه و دغدغۀ قوم و زبان و سمت و خود را دارند، چگونه می توان به اجماع آنان دل بست و به آنان امیدوار بود که دست لطف و نوازشی بر روی این ملت خسته و دردمند بکشند.
اشاره به نکات بالا نفی اجماع ملی نه، بلکه بی باوری و کم باوری به ارادۀ سیاسی زمامداران و سیاستگران کشور برای ادای خدمتگذاری صادقانه بر مردم مظلوم افغانستان است که هر از گاهی با وعده های فریبنده و دروغ های شاخدار زنده گی آنان رابه بازی گرفته اند. اکنون هم جنگ و اختلاف آنان در مورد اجماع بر سر چگونگی ادای حق مردم نه، بل برای کسب امتیاز های بیشتر است. زیرا گذشته ها نشان داده است که این آقایان از که تا مه در زمان قدرت شان آنچه کرده اند، برای خود و خانواده و هم پاتکی های خود کرده اند و هر از گاهی که بر اریکۀ قدرت تکیه زده اند، نخستین ضربۀ آهنین را بر سر آنانی وارد کرده اند که با شعار های فریبنده آنان را به مکر جدید کشانده اند.
مکر و فریب زمامداران و سیاستگران در موجی از بازی های کجدار و مریز سبب شده تا اجماع ملی به حلقۀ گم شدۀ داروین بدل شود. داروین بزرگ ترین دانشمندی است که برای نخستین بار نظریهء تکامل موجودات زنده را مطرح کرد. وی گفت تمام موجودات طبیعی و جانوران در طول تاریخ ثابت نبوده؛ بلکه از هزاران سال بدین سو سیر تکاملی را پیموده اند. وی در ضمن بقای موجودات را براساس نظریهء تنازع بقا مطرح کرد و گفت، موجوداتی باقی ماندند که قدرت سازش با محیط را داشته ک و در مبارزه با محیط بقای خود را به اثبات رساندند. شماری باور دارند که داروین این نظر را از چارلز لایل گرفته که می گفت، تمام موجودات زنده در یک نقطه رشد کرده و منتشر شده و پس از مدتی جای خود را به موجود دیگری داده اند. داروین انسان را عالی ترین سلسلهء تکامل جانوران می خواند و اما وی با توجه به تفاوت کروموزوم میان بوزینه و انسان از حلقهءگم شده ای میان انسان و بوزینه یاد کرده که خودش قادر به دریافت او نشده است. هرچند ناصر مکارم در کتاب فیلسوف نما ها می گوید، هرگاه فرضیهء داروین به اثبات برسد، آن را دلیل تجلی وحدت در هستی خوانده که با نظریهء عرفای بزرگ اسلام بویژه مولانای روم شباهت دارد. چنانکه این موضوع در یک شعر معروف او بازتاب یافته است.
” از جمادی مردم و نامی شدم – وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم — پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم”
اما شماری دانشمندان تکامل انسان را مستقل عنوان کرده اند. اما هدف از این بحث پیدایی حلقهء گم شده است که داروین موفق به پیدا کردن آن نشده است. حال اجماع ملی در کشور ما به حلقهء گم شده ای در روند صلح شده است که تا هنوز سر نخ آن در این روند آشکار نشده است. خطر آن می رود تا مبادا مثلی که داروین بنا بر نیافتن آن حلقه فرضیه اش معلق ماند و حال با پیدا نشدن اجماع ملی در روند صلح تمامی تلاش ها برای رسیدن به صلح عقیم گردد.
با تفاوت این که تلاش های پبهم و هماهنگ و احتلاف زدایانهء تحقیقاتی و علمی داروین برای یافتن حلقهء گم شده اش به نتیجه نرسید، اما حلقهء گم شدهء اجماع ملی در میان اخنلاف بین حکومت و گروه های سیاسی گم شده است که امریکا و طالبان کشتی گم شدهء آن را به سود خود یدک می کنند تا این حلقه هرچه بیشتر در اعماق ابحار فرو رود و برنامه های مشترک دوحه به سود طالبان پایان یابد. این حلقه که در قعر دو انحصار و پرتگاۀ دو گزینگی یکی حکومتی و دیگری هم گروهی افتاده است و تنها بهای آن را مردم افغانستان می دهند که در هر حالی در این اجماع اگر تشکیل هم شود، حضور ندارند و دو طرف دعوا در کابل در هر حالی چون بار شان بسته و خرک شان جلد است، برنده اند. آنان اند که در صورت فشار در نخستین فرصت مردم افغانستان را ترک کرده و به کشور های متبوع خود بر می گردند. اما با این همه فراز و فرود ها بازهم مردم ما چشم به راۀ صلح اند و اجماعی ملی را یگانه کلید برای گشایش قفل فولادین صلح تلقی می کنند. برمصداق این سخن که هرکس در پی گم شدۀ خویش بوده
و برای پیدایی و رسیدن به آن لالهان وسرگردان است. گفتنی است که گم شدۀ هرکس مطابق حال و ظرفیت های فکری و فرهنگی و نیاز های روانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی … او است و آن را به مثابۀ حلقۀ گم شدۀ آرزو هایش پنداشته و برای تحقق بخشیدن آن از هیچ تلاشی دریغ نمی کند. این گم شده که نماد معنوی دارد، در هر ذهنی بر وفق مرادش شکل می گیرد. بدون تردید این گم شده نمادی از تمامی عناصری است که خواست های مشروع درونی یک انسان را به نمایش می گذارد و مطابق خواستش شکل می گیرد. از این رو توانایی های فکری و فرهنگی و نیاز های روانی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هر انسانی به مثابۀ عناصر فعال فکری در شکل گیری هر گم شده ای نقش تعیین کننده داشته و درجه و مقام گم شده را تعیین می کند. واژه هایی چون صلح و اجماع ملی با همه کرختی ایکه فضای آن را پوسانده است، در چشمان مردم ما خیلی قشنگ جلوه می کند که با تاسف آن را در انبان خودکامگی ها و انحصار گرایی ها اسیر می بینند و بویژه از نبود اجماع ملی سخت رنج می برد.
در جوامع جنگ زده و بیماری مانند، افغانستان که نه تنها مردمش از چهل سال بدین سو بارگران سنگ جنگ تحمیلی را بردوش می کشند؛ بلکه زشت تر از آن مثلث تملق، پنهان کار و دروغ به مثابۀ اقنوم ثلاثۀ تذویر بیش از هر زمانی رگه های معنوی ارزش های انسانی انسان آن را خشک و بی روح گردانیده است . واژۀ صلح برای مردم ما پرجاذبه تر از هر واژه ای حتا کلمۀ عشق است که عاشق دل باخته ای گم شده، یعنی معشوق گریزپا و مغرور خود را در آن می جوید. بدون تردید واژۀ صلح از گم شده ترین واژه های کلیدی برای اعادۀ نظم، آرامش و ثبات در کشور به حساب می رود. به همین گونه واژه هایی چون، منافع ملی، وحدت ملی، اقتدارملی، استقلال ملی و تمامیت ارضی از واژه هایی اند که پیوند ناگسستنی با صلح دارند و هرکدام لازم و ملزوم یکدیگر اند و مهم تر از همه تا زمانی که روی این مولفه ها به تفاهم نرسیم، هیچ گاهی ممکن نیست تا به اجماع ملی نزدیک شویم. در میان مفاهیم بالا اصطلاح اجماع ملی کلیدی ترین مفهوم است تا زمانی که روی منافع ملی، وحدت ملی، اقتدار ملی، استقلال ملی به اجماع نرسیم، هرگز ممکن نیست که به اجماع ملی برسیم. درست زمانی ممکن است که اول تر از همه مولفه های هر یک را شناسایی کرد. به گونۀ مثال وحدت ملي به مولفه هاي گفته مي شود كه در فرايند يك ساختار متحرک و خودکار باهم سازگار گردیده و مجموعه قواعدي را در يك بستر تعاملي بالنده می سازد. بستر سازی برای تحقق وحدت ملی زمانی می تواند، اطمینان بخش باشد که در کارکرد مجموعه ای از مبانی زمینه ساز آن اختلال بوجود آید، زیرا ایجاد اختلال در هر یک از اجزای گذاره های آن وحدت ملی را آسیب پذیر می گرداند و ساختار کلان آن را ناکارا می سازد.
مثلی که پارامتر ها وشاخصه های مورد نیاز برای اقتدار افزایی در سطح ملی در عرصۀ داخلی و خارجی در سه بستر پرچالش سیاست، اقتصاد و فرهنگ پی ریزی و پیگیری شده است. بسترهایی که به عنوان بنیادهای قدرت ملی، نیازمند تقویت و توجه هستند. هر کشوری با توجه به منابع موجود خود در پی حفظ افزایش قدرت ملی خود است. گرچه بر پایه تعریف های موجود در عرف بین الملل، جمعیت، جغرافیا و منابع طبیعی از متغییرهای موثر در قدرت ملی هستند، اما واقعیت های کنونی در جهان نشان می دهد که بسیاری ها از این سه مولفه بهره چندانی نبرده اند، عوامل متعدد دیگری نیز در شکل گیری قدرت ملی یک کشور نقشی به مراتب مهم تر ایفا می کنند. پارامترها و شاخصه های تشکیل دهنده قدرت ملی را که در اصطلاح تحلیلگران از آن به مولفه های قدرت اجتماعی نیز یاد شود، در حوزه های اقتصاد، سیاست، تجهیزات نظامی، فرهنگ و اطلاعات، درجۀ نخست را دارند. یکی از مهمترین وظایف هر نهاد حاکمیتی در کشور تبیین و اعلام و تمرکز بر این تعریف در سیاستگذاری های کلان است. میان این گزینه ها هم سه عنصر سیاست، اقتصاد و فرهنگ جامعه مهم تر و اثرگذارتر از دیگر متغییرها هستند.
حال که رسیدن به اجماع ملی مشروط بر رسیدن به توافق بر سر منافع ملی، وحدت ملی، اقتدار ملی و استقلال ملی است و پس اجماعی که پیوند ناگسستنی با مفاهیم بالا دارد و بر پایۀ مولفه های منطق قدرت برای تعیین سرنوشت یک ملت شکل می گیرد. ممکن نیست تا به آن سطحی نگاه کرد و از آن به ساده گی عبور کرد و از آن استفادۀ ابزاری کرد. اجماع ملی منطقی که نه تنها مورد پسند افکار عمومی در داخل باشد؛ بلکه منطقی که مورد تایید افکار عمومی کشورهای منطقه و جهان نیز باشد. گزاف نخواهد بود اگر گفته شود که اجماع ملی پله به پله کشور ها را نه تنها برای حل معضل های داخلی شان یاری می رساند و حتا از مولفه های قدرت در عرصۀ بین المللی به حساب می رود. از این رو است که در سیاست خارجی اتخاذ روش درست به یک مولفه قدرت تبدیل میشود.
گفتنی است که اجماع کاربرد های متفاوت دارد و منظور از اجماع، در فقۀ اسلامی همرأیی همه مجتهدان مسلمان در دورهای بر حکمی شرعی است. به عقیده سنیان حجیت اجماع ناشی از خود آن است. چنانکه پیامبر اسلام گفتهاست، نمیتوان پذیرفت مسئلهای که دانشمندان اسلام به گونۀ متفق بر آن همعقیدهاند اشتباه باشد. اما شیعیان حجیت اجماع را از این جهت میدانند که نظر معصوم در این زمینه را نشان میدهد و در غیر این صورت حجیتی ندارد. در واقع اتفاق نظر علما حکایت از رضای پیغمبر یا امام شیعیان میکند.
اجماع در دو معنا کاربرد دارد. اول به معنای توافقی عام میان اعضای یک گروه که با در نظر گرفتن آراء هر یک از افراد، چه در مرحله تصمیمسازی و چه در اقدامات پیرو آن، به دست آمدهاست و دوم نظریه و آئینی که برای دستیابی به چنین توافقی مورد استفاده است. این آئین که از آن با نام تصمیمگیری اجماعی هم یاد میشود، یک روش تصمیمگیری گروهی است که هدف از آن برطرف کردن یک دشوار است؛ اما اجماع ملی یعنی تفاهمی که مورد پذیرش تمامی گروه های سیاسی و قومی و شخصیت های و نخبگان به شمول حکومت باشد و صلاحیت کامل برای حل منازعه های کلان ملی مانند جنگ و صلح را داشته باشد.
در این شکی نیست که حکومت و گروه های سیاسی و قومی و شخصیت ها و نخبگان یک کشور هر کدام اهداف خاص خود را دارند که شاید در بسا موارد اهداف ملی و پاسداری به منافع ملی و اقتدار ملی را جریحه دار بسازد و اما زمانی که نظرات مختلف در ساختار یک اجماع ملی نیرومند و برخوردار از پشتیبانی مردم شکل بگیرد. در این صورت خواست های گروهی و قومی و حکومتی در در بستر یک اجماعی ممکن است که خواست ملی شهروندان یک جامعه را بازتاب بدهد و فیصله ها و تصمیم گیری های آن مورد پذیرش همگان باشد. بنا بر این نگرانی احزاب و گروه های قومی و شخصیت ها را نمی توان در پیوند به اجماع ملی نادیده گرفت. زیرا هر تصمیم غیر اجماعی سیاسی بوده و وحدت ملی، منافع ملی و اقتدار ملی را سخت ضربه می زند. این در حالی است که تا کنون هیچ گاهی حکومت و گروه های سیاسی از مردم نخواسته اند که اولویت و خواست شما چه است. از این رو مردم نگران اند که مبادا هیزم سوخت خواست حکومت و گروه های سیاسی شوند. در همین حال امریکا و همکاران بین المللی افغانستان هم شگفت زده شده اند که به صدای کی گوش بدهند تا در تصامیمی که آنان دخیل هستند، منافع کلیتی را به نام “جمهوری اسلامی افغانستان” بازتاب دهد. ممکن خارجی ها بویژه امریکا کمتر روی این منافع کلیتی تمرکز کنند، بل بیشتر آنان دنبال منافع خود شان هستند. این حق مردم افغانستان است تا هرگونه تصمیمی را در رابطه به مسایل ملی و بویژه صلح طوری کلید بزنند که این منافع کلیتی را برتابد.
هدف از این گونه تلاش ها رسیدن به زنده گی انسانی و انسانی سازی حیات سیاسی است که با تاسف ما هنوز راۀ درازی را در پیش داریم. اجماع ملی که در واقع جاده صافکن آشتی ملی است و خود پروسه ای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده و خیلی پیچیده و دشوار است که نیاز به کار مشترک حکومت و گروه ها و نخبگان سیاسی است تا با روحیۀ اخلاقی عالی و با در نظر داشت معیار های قانونی تمامی تلاش های شان را برای یک پارچه کردن جامعۀ افغانستان متمرکز بسازند که نابسامانی های آن پیشینۀ چهل ساله دارد. با تاسف فراوان که ازآغاز منازعۀ کشور بیشتر دولت ها و گروه ها و حتا نخبگان جامعۀ ما نقض کننده گان صلح و آشتی بوده اند. حالا بیشتر شان از مردم تجرید شده و ساختار های مافیایی، ثروت اندوز و قدرت طلب و گروه های افراطی و خشونت پیشه و آدم های زشت بدل شده اند. حال خیلی دشوار است تا روشنفکران و نخبگان سیاسی کشور در چنین وضعیت پیچیده و نابسامان امروزی توانایی آن را داشته باشند که تا با کار های وسیع اجتماعی، سیاسی و فکر و فرهنگی راۀ مصالحه و آشتی را هموار و فرهنگ وفاق ملی را در کشور نهادینه بسازند. این در حالی است که سازش و تفاهم ملی برای پیش گیری از نزاع و کشیده گی های دیرپا یگانه راه برای نجات کشور است. این زمانی ممکن است که تمامی ساختار ها مردم سالار شوند تا به روند نوسازی و و تکامل جامعه اولویت قایل شوند. این در حالی است که برای پیمودن این راۀ دشوار نیاز است تا شیوه های رسیدن به وفاق ملی را با رویکرد های همه پذیر به کار برد تا صلح پایدار و ثبات سیاسی در کشور برقرار شود و مردم بدین باور شوند که وفاق ملی یک ضرورت رهبردی است و نه یک نیاز تاکتیکی. زیرا ضرورت به دگر سازی نظام سیاسی اشد نیاز به تفاهم ملی دارد. این زمانی ممکن است که نقش فرهنگ سیاسی در آشتی ملی برجسته و واضح شود تا کیفیت آشتی شهروندی در سایۀ تقویت میثاق های شهروندی غنای بیشتر پیدا کند تا کیفیت آشتی شهروندی بلند برده شود و زمینه برای آشتی ملی فراهم شود. این جا است که زیر ساخت های حقوق برای توافق نیرو های سیاسی و حکومتی بوجود می آید.
با تاسف که وضعیت به گونۀ دیگری به پیش می رود و رخداد ها در کشور خلاف روند یادشده به پیش می رود و برعکس اوضاع هر روز بیشتر بحرانی می شود، بحران آفرینی های مصنوعی افزایش یافته و کسی در هرات به اصطلاح با کشیدن سر از یخن حکومت ادعای پیاده کردن شریعت می کند، دیگری برای کشتن آمر ستار بی خبر از مقام های ارشد حکومت کمر می بندد و دیگری هم برای بازداشت قیصاری می رود و بیتشر از ۴۸ ساعت درگیری صورت می گیرد و اما وزیران دفاع و داخله از وقوع آن ابراز بی خبری می کند.
در آنسو هم شماری به نام دموکراسی بازار مودلنگ در جاده های عمومی شهر برگزار کرده و افکار عامه را جریه دار می سازد. این وضعیت نشان دهندۀ نبود اجماع در داخل حکومت است و با این حال چه توقعی برای اجماع ملی داشت. این آشفته گی ها و لجام گسیختگی این حدیث پیامبر را در خاطره ها تداعی می کند که گفته است، “زمانیکه امور به نا اهلان سپرده شود ، منتظرقیامت با شید!” هرگاه وضعیت چنین ادامه پیدا کند، بدون تردید همه چیز به سود بازیگران خارجی و طالبان و حامیان شان بیرون از نقش مردم افغانستان پایان می یابد. بویژه این امریکا حالا حاضر به معامله و مصالحه با طالب شده و تصمیم خروج نیرو هایش از افغانستان و کشیدن پایش از باطلاق جنگ افغانستان را دارد. پس هر جناحی که در برابر اجماع ملی مانع ایجاد می کند و با بهانه تراشی ها می خواهد، این روند را به ناکامی بینجامد. آن جناح نزد مردم افغانستان مسؤول و پاسخگو خواهد بود که در این زمینه حکومت مسؤولیت پاسخگویی سنگین تر از گروه ها را دارد. یاهو