بتاريخ ٢٨ بهمن ماهِ سال ١٣٩٨ هجرى خورشيدى باز هم پروفسورِ قلابىِ تاريخ ( جناب عبدالخالق خان لعل زاد ) چرندياتى را زير عنوانِ ( میرغلام محمد غبار یا پدر تاریخ سازی جعلی افغانستان ) در وبسايتِ ( جاودان ) به نشر رسانده و باز هم اين اجنت و غلامِ بيگانگان خواسته مثل هميشه با بلغور كردنِ دوباره و تكرارىِ اراجيفش مثلاً خود را به عنوانِ محقق و پژوهشگرِ تاريخ جا زده و دشمنى ديرينه اش را با مؤرخِ صادق و راستينِ كشور “شاد روان مير غلام محمد غبار ” ، ابراز نمايد .
به عقيده ى من اين خزعبلات ارزشِ دوباره جواب دادن را ندارد و فقط نظر خوانندگانِ ارجمند را به مقاله اى كه در ٢٥ دسامبر سال ٢٠١٣ ميلادى در جوابِ ياوه سرايى هاى اين اجنت بيگانگان ، نوشته بودم ، جلب مى كنم .
اين هم مقاله ى قبلى من كه در جوابِ لاطائلاتِ ٢٣ دسامبر سال ٢٠١٣ ميلادى نامبرده نوشته بودم :
تذكرى به جناب عبدالخالق خان لعلزاد در مورد مقاله ى كذايى ايشان تحت عنوانِ ( چگونگى نام گذارى افغانستان ) :
بتاريخ ٢٣ دسامبر ٢٠١٣ اراجيفى از نويسنده نما و پژوهشگر دروغينى بنام ” عبدالخالق لعل زاد ” در وبسايت ” كابل پرس ” زير عنوانِ ( چگونگی نام گذاری افغانستان از پدر نشنلیزم افغانی”طرزی” تا پدر جعل کاران تاریخ “غبار” : ) به نشر رسيده است .
قبل از اينكه به جواب مهملاتِ اين جرثومه ى فساد بپردازم ، ميخواهم بگويم كه اين شخص كه خودش را پروفسور و دكتر علم تاريخ جا ميزند ، تخصص اش در رشته ى مهندسىِ تصفيه ى فاضلاب شهرى ميباشد نه علم تاريخ .
در موردِ يدك كشيدنِ پيشوندِ ” پروفسور ” و ” دكتر ” توسط جناب لعلزاد در رشته ى تخصصى ايشان يعنى همان تصفيه ى گنداب ، بايد ياد آور شوم كه روزى يكى از دوستانِ جناب لعلزاد از ايشان پرسيده بود : شما قبل از اينكه مدرك دكتراى خود را در بريتانيا بگيريد ، چرا خود را پروفسور معرفى مى كرديد ؟ ايشان در جواب چنين گفته بودند : من قبل از اينكه دكترا بگيرم ، درجه ى پروفسورى خود را در افغانستان گرفته بودم و نمى دانستند تا شخصى درجه ى PhD يعنى دكترا نداشته باشد و ضمناً حد اقل چهار سال بعد از اخذ درجه ى دكترا در دانشگاه تدريس نكرده باشد ، به درجه ى پروفسورى كه به فارسى ” استاد ” و به پشتو ” پوهاند ” گفته ميشود ، نائل نمى گردد . ضمناً خود آقاى لعلزاد بعداً اعتراف كردند كه درجه ى علمى ايشان در افغانستان “پوهنوال” بود يعنى ” استاديار ” . پس مشخص است كه ايشان در آن زمان مخصوصاً و بصورت جعلى خود را ” پوهاند” يعنى ” استاد” يا ” پروفسور ” جا زده اند .
و امّا در موردِ پژوهشِ كذايى جناب لعلزاد ” اين نويسنده نماى خود فروخته و دروغگو ” كه اراجيفش را چنين آغاز كرده است :
( اگر قرار باشد لقب “پدر نشنلیزم افغانی” به جناب طرزی اعطا گردد، افتخار لقب “پدر جعل کاران تاریخ افغانستان” نصیب جناب غبار می گردد. )
بايد به ايشان بگويم : جناب پروفسورِ گَنداب ( sewage ) و گندابدان ( Septic tank ) ! هر چند شما شخصى هستيد كه هميشه به جز افتراء و بهتان كارى نداريد ، ضمناً نه از ادبيات سررشته اى داريد و نه از علم تاريخ چيزى ميدانيد و همه ميدانند كه شما اجنتى بيش نيستيد كه در مقابل دريافت پول ، شرف و عزت خود را به بيگانگان و دشمنانِ كشور خود مى فروشيد و فقط سخنانِ باداران و اربابانِ تانرا بلغور ميكنيد و خود چيزى در چانته نداريد ، ولى باز هم به عنوانِ يك هموطن به شما توصيه ميكنم كه بهتر است برويد و مشغولِ تصفيه ى همان گندابى كه در آن دست و پا ميزنيد ، شويد و بعد از اين به مؤرخ صادقِ كشور “زنده ياد مير غلام محمد غبار” تهمت جاعل بودنِ تاريخ نزنيد و با اين كار آبروى نداشته ى خويش را بيشتر از اين نريزيد .
جنابِ پژوهنده نماى بى سواد و اجنت بيگانگان ! شما در ادامه ى مثلاً تحقيق و پژوهشِ دروغينِ تان چنين نوشته ايد :
( دوستان ارجمندی خواهان تهیۀ فهرست آثار مهم تاریخی از اوایل سدۀ هجدهم يعنى به قدرت رسیدن قبایل “افغان” در خراسان ” ١٧٠٠ م “تا اواخر سدۀ نزدهم يعنى ایجاد دولت حایل “افغانستان” توسط انگلیس و روس ” ١٩٠٠ م “شده اند.
تهیۀ فهرست این آثار و مطالعۀ آن برای پژوهشگران تاریخ کشور زمینۀ آن را مساعد می سازد تا :
١ – چگونگی نام گذاری “افغانستان” از یک منطقۀ کوچک، تطبیق تدریجی آن به مناطق بزرگتر ” درمنابع انگلیسی ” و سرانجام برای کشوری را درک کنند که جغرافیای آن در زمان عبدالرحمن خان شکل میگیرد و استقلال آن در زمان امان الله خان حاصل میشود .
٢ – با چگونگی کاربُرد نام خراسان برای این حوزۀ بزرگ در منابع اصیل زبان فارسی آشنا گردند . )
جنابِ پروفسور دروغين در امور آثار تاريخى ! در جوابِ اين قسمت از نوشته ى بى ارزش تان ، ياد آور ميشوم كه مواردِ فوق در كتاب وزين ” افغانستان در مسير تاريخ ” با روشنى و شفافيت بيان شده ولى جناب شما به دليل سوء نيتى كه داريد ، از آن چشم پوشى ميكنيد . زيرا در موردِ چگونگى نام گذارى افغانستان ، مرحوم غبار در صفحه ى نهم جلد اول كتاب افغانستان در مسير تاريخ چنين مينويسند :
در قرن نوزدهم ” خراسان ” جاى خودش را به اسم تازه ى ” افغانستان ” گذاشت . اين نام براى بار اول در قرن سيزدهم در مورد قسمتى از ولايات شرقى كشور اطلاق گرديد و در قرن چهاردهم اين اسم مخصوص تخت سليمان و ماحول آن در مشرق كشور بود ، در قرن هجدهم از درياى سند تا كابلستان و از نزديك كشمير و نورستان تا قندهار و ملتان ” افغانستان ” خوانده شد ، بالاخره در قرن نوزدهم نام ” افغانستان ” نام رسمى تمام كشور گرديد .
در مورد چگونگى كاربردِ نام ” خراسانِ بزرگ ” باز هم زنده ياد غبار در رساله ى ” خراسان ” مفصلاً اين حوزه را معرفى نموده اند . اگر اين رساله را نخوانده ايد ، برويد و آنرا مطالعه نماييد و اگر خوانده ايد و مخصوصاً اين موضوع را انكار ميكنيد ، براى اينكه بيشتر از اين آبروى تان نرود ، برويد و خود را حلق آويز كنيد .
جناب محققِ فريبكار ! مشخص است كه شما براى فريبِ جوانان ، بدون اينكه از رساله ى ” خراسان ” و كتاب ” افغانستان در مسير تاريخ ” آثارِ زنده ياد غبار نامى ببريد ، چنين ادامه داده ايد :
( تهیۀ چنین فهرستی در نیمۀ اول سدۀ بیستم ” از ١٩٠١ تا ١٩٦٤ م ” نیز نشان میدهد که چگونه ناسیونالیزم افغانی ” با مقالات طرزی در سراج الاخبار ” و تاریخ سازی جعلی ” با مقالات غبار در مجلۀ کابل ” بنیاد گزاری شده و توسط کهزاد و حبیبی به پایۀ اکمال میرسد .
فهرست یکتعداد آثار مهم ” بصورت کرونولوژیک ” در زیر درج گردیده است. از دوستان و علاقمندان مسایل تاریخی کشور صمیمانه آرزو دارم آثار مهمی را که در این لیست ذکر نشده است، با نام کتاب، نویسنده و سال چاپ آن تحریر نمایند تا فهرست کامل این آثار تهیه و ترتیب گردد . )
جنابِ دكتر قلابىِ تاريخ ! اگر فكر ميكنيد چون شما در نوشته ى محيلانه ى تان كه ليستى از آثار فارسى و انگليسى را بدونِ ذكر نامِ كتابِ ” افغانستان در مسير تاريخ ” و رساله ى ” خراسان ” ، رديف نموده ايد و فقط اسمى از ” مقالاتِ زنده ياد غبار كه در مجله ى كابل به چاپ ميرسيد ” برده ايد و همان مقالات را هم تحريف ميكنيد ، چون ميدانيد كه در همان مقاله ها هم در مورد تغيير نام خراسان به افغانستان به صورت دقيق سخن به ميان آمده ، ميتوانيد شاد روان غبار را جاعل تاريخ معرفى نماييد ، سخت طفلانه مى انديشيد . زيرا جوانان امروز كسانى نيستند كه فريب خود فروخته هايى همچون شخص شخيص شما را بخورند .
من به شما توصيه ميكنم كه بعد از اين دست از تاريخ سازى هاى كودكانه برداريد وگرنه بيشتر از اين مضحكه ى كوچك و بزرگ خواهيد شد .
جنابِ متخصصِ تصفيه ى گنداب و فاضلابِ شهرى ! در جوابِ قسمت اخيرِ خزعبلاتِ تان كه چنين نوشته ايد :
( با بررسی آثار فوق به این نتیجه گیری ها خواهیم رسید:
١ – تمام باشندگان این سرزمین ها خود را خراسانی و سرزمین خود را خراسان می گفتند؛
٢ – افتخار ایجاد کشور افغانستان و نام گذاری آن نصیب انگلیس ها می شود؛
٣ – اگر قرار باشد لقب “پدر نشنلیزم افغانی” به جناب طرزی اعطا گردد، افتخار لقب “پدر جعل کاران تاریخ افغانستان” نصیب جناب غبار می گردد.
مگر اینکه دوستان بتوانند اسناد و شواهد دیگری ارایه دارند . )
بايد ياد آور شوم در مورد اين قسمت از لاطايلات تان ، جنابعالى مشخص نفرموده ايد كه باشندگانِ كدام سرزمين ها خود را خراسانى مى گفتند ؟ ولى من به شما مى گويم كه فقط ساكنانِ سرزمين خراسان بزرگ خود را خراسانى ميدانستند و كشور شان را خراسان مى ناميدند ، نه تمامِ سرزمين ها . حدود و مشخصات خراسان بزرگ هم در رساله ى ” خراسان ” اثر شادروان غبار بيان گرديده است و همه هم قبل از ياوه سرايى هاى شما مى دانستند و ميدانند كه خراسان كجاست و خراسانى كيست .
در موردِ ايجاد و نام گذارى كشور افغانستان اگر افتخار آن نصيب انگليس ها ميشود و در كتاب افغانستان در مسير تاريخ هم به وضوح در مورد دخالت انگليس ها در نام گذارى ” افغانستان ” سخن به ميان آمده ، اين افتخار بيشتر نصيب جناب شما عبدالخالق خان لعلزاد ميشود . چون زمانى كه بعنوان پناهنده وارد خاك بريتانيا شديد ، خود را “افغانستانى” معرفى فرموده ايد ، نه ” خراسانى ” و در گذرنامه ى بريتانيايى تان هم محل تولد تان ” افغانستان ” درج گرديده نه “خراسان” . لطفاً اول برويد نام كشور تانرا به ” خراسان ” تبديل كنيد تا جهانيان اين اسم را به رسميت بشناسند ، بعد ادعاى خراسانى بودن نماييد .
جهت حسن ختام گفته هايم بايد بگويم اگر قرار باشد افتخار لقبِ پدر جعل كاران تاريخ به كسى داده شود ، اين افتخار زيبنده ى اسم شما عبدالخالق خان لعلزاد است ، به عقيده ى اينجانب نه تنها افتخار لقبِ پدر جاعلان تاريخ چون واقعاً شما هرگز مؤرخ نبوده و نيستيد و فقط به دستور اربابانِ خود جاعل تاريخ ميباشيد ، بلكه افتخارِ لقبِ پدرِ خيانت و جنايت عليه مردمِ اين سرزمين هم بايد به شما پيشكش شود .
جناب استادِ ياوه سرايى ! آيا همين اسناد و شواهدى كه در بالا گفته آمد ، براى ردِ اباطيل تان كافيست يا به شواهدِ بيشترى نياز داريد ؟
با عرض ادب – امير فروغ