فردای ما در ابهام گم است. هیچ کسی از فردای کشور آگاه نیست. افق انتظار در افغانستان به حدی محدود است که حتا فردا را پیش بینی ناپذیر می سازد. هیچ شهروند افغانستان، خود را حاکم بر سرنوشت خویش احساس نمیکند. بدترین حالت ممکن برای هر دولت – ملت این است که ملت آن، خویشتن شانرا در آئینه مملکت خودشان نبینند. زمانی که ملت به این نتیجه برسد که نه رای آنها و نه حرکت شان و نه عزم و اراده آنان در تعیین سرنوشت شان نقش دارد، طبیعی است که خود را به دست قضا و قدر میسپارند.
دقیقاً به همین دلیل است که مردم نسبت به آینده خود و تعیین سرنوشت شان بیتفاوت شده اند. بیتفاوتی جامعه، مساوی با فاجعه است. البته، این طبیعی است. نه تنها نظام فعلی؛ بلکه تمام حکومتهای افغانستان برمبنای مناسبات بیرونی بر مردم حکم رانده اند. مردم همواره منتظر هستند تا بازیگران بینالمللی، چه تصمیمی برای آنان میگیرند. نه تنها در حال حاضر بلکه در تمام تاریخ، افغانستان همواره با چنین حالتی روبهرو بوده است. به همین دلیل است که هیچ کسی نمیفهمد افغانستان به کجا می رود.
حالا دنباله اش را شما بیندیشید! باور دارم بایدهای زیادی در ذهن تان دارید که در ذهن من نیست.