مردم رنج کشیدۀ افغانستان بار دیگر، روزهای دشواری را سپری می نمایند. مشکلات ایجاد شده و معضلات سازمان یافته ، استقرار سیستم دولتی، وحدت ملی و حتی تمامیت ارضی وطن شانرا با خطر مواجه ساخته است. زیرا مشکل آفرین های منطقه، گروه های مورد نظر و وابسطه به خودشان را حمایت می نمایند. آنها با استفاده از فضای بمیان آمدۀ موجود، بخاطر رسیدن به اهداف تجاوزکارانه شان، کمافی السابق دست به کار اند . این کشورها، تصور مینمایند که با تحقق موافقتنامۀ ایالات متحدۀ امریکا و طالبان، قوتهای ناتو و امریکا، صحنه را ترک نموده و زمینه برای شان مساعد می شود، تا جنگ نیابتی در افغانستان به نفع آنها پایان یابد.
ازهمین جهت، چنانکه چندی قبل دیدیم، با بالا گرفتن سروصدای مذاکرات در “دوحه”، برخی گروهها و شخصیت های معلوم الحال تلاش ورزیدند تا پروسۀ انتخابات ریاست جمهوری را متوقف ساخته و درعوض، یک “حکومت موُقت” را به خورد مردم و قدرتهای ذی علاقۀ خارجی بدهند. این عمل آنها، سرآغاز تخریب سیستم ریاست جمهوری موجود در افغانستان بود. زمانی که طرح “حکومت موُقت” جامۀ عمل نپوشید، مساعی آنها درین جهت تمرکز یافت تا پروسۀ انتخابات به درازا کشانیده شود.
مردم همه شاهد اند که چگونه هر روز یک معضل جدید در سر راه کار کمسیون های انتخاباتی ایجاد میگردید. بخصوص وقتی که شمارش ابتدایی آراء به مراحل پایانی نزدیک میشد، گروهای متذکره، دریافتند که کاندیدان شان آراِی کم و یا ناچیز را بدست آورده اند. بناء” در جهت تخریب فیصله های کمسیون انتخابات و کمسیون شکایات، برامده و اعضای این کمسیون ها را به جانبداری متهم کردند. درحالیکه اعضای هردو کمسیون از جانب کدام مقام دولتی تعین نشده بودند، بلکه خود کاندیدان ریاست جمهوری، هریک آنها را در یک فضای تفاهم باهمی، معرفی و فی المجلس انتخاب کردند.
وقتی که تمام تپ و تلاش های گروه های ناکام بخاطر ابطال نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری پاه در هوا ماند، با تمام پررویی، بار دیگر آنها دست بکار شدند تا یک دولت موازی را در یک گردهمائی مرکب از دارودستۀ خود اعلان نموده، تطبیق قانون و قانونیت را در جامعه مورد سوال قرار بدهند. دولت موازی آنها در وقتی اعلان شد که رئیس جمهور منتخب، در حضور داشت سران هرسه قوۀ دولت ( اعضای ستره محکمه، رئیس های ولسی جرگه و مشرانو جرگه ، بلند پایگان دولت) رئیس های کمسیون های انتخابات و شکایات، رهبران احزاب، شمار زیادی از شخصیت های اجتماعی و فرهنگی، نمایندۀ سازمان ملل متحد و سفرای مقیم کشور های خارجی در افغانستان ، حلف وفاداری یاد میکرد. بناء” ادعای ناحق آنها، نتوانست که در میان ذهنیت عامه مردم، احراز موقعیت کند. ولی باز هم این مدعیان تاج و تخت از شیوۀ خرابکارانۀ شان علیه نظام جمهوری دست نکشیده و هنوز هم بخاطر امتیازگیری، با پیشه کردن سیاست تنازع البقاء، به هر در و درگاه مراجعه مینمایند. حتی آنها اصرار می دارند که باید درزمرۀ هیاُت مذاکره کننده با طالبان، سران آنها شرکت داشته باشند. مقصد شان، دادن امتیاز به طالبان در میز مذاکره بوده و می کوشند تا به کمک آنها در ترکیب دولت آینده، سهمی بدست آورند. یعنی توجه به ارزش های حقوقی و قضایی جامعه، مطمح نظر آنها نیست.
چنین کوشش ها سبب شده است، تا طالبان با استفاده از این فضاء و فرصت، حدود خواسته های شان را توسعه داده و تقاضا های خود را از جانب مقابل، در سطوح بلند تر مطرح نمایند .طبعی است که افزایش خواسته های نا موّجه طالبان، پروسۀ صلح را به کندی مواجه ساخته و شرایط را در جهت نفع برداری این خرابکاران مساعد تر می سازد.
مردم افغانستان کارنامه های طالبان و اعمال گروههای خرابکار را در مقاطع مختلف، به یاد داشته و فراموش نمی کنند. زیرا بالاثر عملکرد و کردار انها، رنج های فراوان را متحمل شده اند. بناء” بی موجب نخواهد بود، اگر اکنون به کارنامه های ضد مدنی و خرابکارانۀ آنها در مقاطع سرنوشت ساز قبلی، اندکی مکث گردبده و این نکات شاخصی یکبار دیگر یادآوری شود:
1- همین خرابکاران بودند که پس از بیرون رفت قطعات اتحاد شوروی سابق از افغانستان، به سیاست مصالحۀ دولت و مساعی سازمان ملل متحد، توجه نکرده و در عوض، مانند گذشته به امر ونهی استخبارات پاکستان و ایران سر فرود آوردند. آنها مطابق دستوراین کشورها در داخل افغانستان، مقابل همدیگر سنگر گرفته وبا براه انداختن جنگ های خانمانسوز داخلی، نهاد های دولتی را منحل و مراکز تمدنی را ویران نمودند. درین ارتباط نواز شریف صدراعظم آنوقت پاکستان، در پاسخ به سوال یکی از اعضای پارلمان کشورش، به این هدف پاکستان چنین اعتراف مینماید:
ما در افغانستان به انجام کاری موفق شدیم که در گذشته آن را مستحیل می دانستیم. ما اردوی نیرومند افغان را منحل کرده و لااقل برای پنجاه سال دیگر گوش خود را ازین ناحیه ارام ساختیم.
2 – وقتی که پاکستان با به جان هم انداختن نیروهای خرابکار، به تحقق مرحلۀ نخست اهداف استراتیژیک خود (انحلال دولت واضمحلال قوای مسلح ) در افغانستان نایل آمد، با روی کار آوردن گروه جدیدی بنام “طالبان”، پیشبرد سیاست “عمق استراتیژیک” خودرا در کشورما مطرح کرد. درین مرحله نیز فروپاشاندن مدنیت معاصر و گذشتۀ افغانستان، همچنان در محراق وظایف این گروه جدیدالولاده قرارداشت. همان طوریکه دردورۀ قبل از طالبان، تمام آثار تاریخی از موزیم های افغانستان دزدی شده و به یغما برده شد، درین دوره نیزاین آثار، تخریب ونابود شدند. به عبارۀ دیگر نتیجۀ کارنامۀ هردو دوره، مشابه هم بوده واز یک منبع رهنمایی میشد.
3- با بیرون رانده شدن طالبان از قدرت و قرار گرفتن گروه های خرابکار درسایۀ قوای ناتو و ایالات متحدۀ امزیکا، باز هم این گروه ها، ازکارنامۀ گذشتۀ خود انتباه نگرفته و با استفاده از شرایط جدید، به گونۀ دیگری دست به غارت و چپاول دارائی های عامه زدند. این بار، با ایجاد تصدی های دلالی واخذ قرارداد از موسسات خارجی، به بخش اعظم مساعدت های خارجی دست یافته وآنرا دزدیدند. زورمندان و جنگسالاران وابسته به این گروه، اضافه از یک و نیم ملیون جریب زمین های دولتی وشخصی را غصب نمودند. متاُسفانه، بخاطر سهم بزرگ آنها در دولت، هنوزهم این فرصت مساعد نشده است، تا این املاک به مالکان اصلی آن برگردانیده شود. تولید و ترافیک مواد مخدر که قبل از قدرت گرفتن گروه های خرابکار در سطح نازل قرار داشت، حالا مقام اول را در جهان کسب کرده است. اکنون مواد مخدر نه تنها درمناطق تحت سلطۀ جنگ سالاران، بلکه در ساحۀ نفوذ طالبان نیز به پیمانۀ وسیع زرع میشود. همین طوردردزدی معادن و قاچاق احجار قیمتی، هر دوی این گروه ها، نقش مشابه دارند. لذا می توان حکم کرد که دربین هر دو جناح به خاطر اشتراک منافع شان در غارتگری دارائی عامه، یک نوع روابط مافیائی بوجود آمده است. البته باید اضافه کرد که ترویج و تعمیم فساد اداری، منوط به طالبان نبوده و تنها کارنامۀ اختصاصی گروه های خرابکار و افراد وابسته به آنها است. عملکرد های آنها ، سبب شد، تا در زمرۀ دولت های فاسد جهان، به افغانستان مقام اول داده شده است.
چگونه می توان به خرابکاری ها پایان داد ؟
با مرور فشردۀ اعمال خرابکاران، سوال پیدا میشود که چرا آنها همیشه، بخصوص در سه دورۀ فوق الذکر، دست به خرابکاری زده و هیچگاه بخاطر آبادی و بهبود جامعۀ شان، کدام گامی نبرداشته اند؟ اگر آنها اصلاح ناپذیر اند، پس چرا هنوز هم در دستگاه دولت، صاحب مقام و صلاحیت اند؟ آیا دور ساختن یا کوتاه ساختن دست آنها از قدرت، ممکن است؟ اگرامکان دارد، پس چرا تعلل می شود؟ چرا عملکرد افراد وابسته به این گروه دربخشهای زرع و ترافیک مواد مخدر، دزدی معادن، غصب زمین و اتلاف حقوق بشری، جلوگیری نمیشود؟ بالاخره سوال مطرح میشود که چه وقت، خودسری و زورگوئی پایان می یابد، تا زمینه برای تطبیق حاکمیمت قانون وقانونیت فراهم شده و خواست های مطروحه در قوانین افغانستان، جامۀ عمل بپوشد؟ اگر امروز، یک دستۀ انتخاباتی به خواست خود، نتائیج انتخابات را ملغی دانسته و حکومت موازی را اعلان میکند، معنی آن روشن است. این گروه نمی خواهد که در چوکات قانون و در پرتو یک نظام قانونمند، خواسته های خود را مطرح نماید. بلکه مبتنی بر اغراض شخصی و گروهی خود، از اصول و موازین قبول شدۀ ملی و بین المللی چشم پوشی مینمایند. حامیان خارجی آنها نیزایشان را درین جهت یاری می رسانند، تا نمای حقوقی افغانستان در خارج ازکشور، همچنان خدشه دار باقی بماند.
چون این گروه ها، فراتر از قانون عمل مینمایند، نمی توان آنها را بنام “اپوزیسیون” یاد کرد. لذا باید موضع گیری ناحق آنها، محکوم شده ودر برابر شان قانونی رفتار شود. تا داشته های نظام حراست شده و به معامله گری ها پایان داده شود. در غیر آن نظام موجود از هم میپاشد و یکبار دیگر فرصت به حامیان بیرونی این “گروههای خرابکار” داده میشود تا به عمق اهداف استرتیژیک شان در وطن ما نایل آیند .در آن صورت، طوریکه در شروع این مقاله تذکریافت ، با فروپاشی سیستم دولتی، وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور ما در معرض خطر قرار میگیرد. لذا باید علاج واقعه قبل از وقوع کرده وعلیه آنها جدیانه با حربۀ قانون برخورد نمود. مردم خواهان یک نظام حقوقی مردم سالار اند. قوانین مدون شدۀ افغانستان، در برابر خرابکاری، متون صریح و روشن دارد. بالاخره احکام قانون باید عملی شوند.
پایان