خلیل زاد در این اواخر در حالی به کلی گویی های خود افزوده و بدون آنکه نام از کسی ببرد، میگوید، کسانی در داخل افغانستان برای بقای شان در قدرت و حفظ منافع شان در جنگ مخالف روند صلح اند و صلح را تخریب می کنند. وی همچنان چند روز پیش با رسانه ها گفت که آمریکا به کسی اجازه نخواهد داد که افغانستان را به سال های دههء نود میلادی ببرد. وی با ابراز نگرانی از احتمال شکست مذاکرات دوحه در آخرین سخنرانی خود در انستیتیوت صلح از دو طرف خواست تا به یک توافق سیاسی برسند که بتواند، فصل ۴۰ سالۀ مرگ و ناامیدی را در افغانستان بسته کند و در ضمن از نخبگان قدیمی، نخبگان تازه، کسانی که نخبه خواهند شد،
رهبران مذهبی، رهبران شهری و روستایی، قبیلهها و قومها و فرقههای مذهبی افغانستان خواست که نباید اشتباۀ دهۀ نود را تکرار کنند و افغانستان را دوباره به جنگ داخلی سوق بدهند. خلیل زاد پیش ازاین برای آنانی هشدار داده بود که مخالف صلح افغانستان هستند و گفت کسانی در داخل و در منطقه اند که صلح افغانستان را تخریب می کنند و افزود، آمریکا هرگز برای آنان اجازه نخواهد داد که بخاطر منافع شخصی شان صلح را به مخاطره رو به رو کنند. وی بدون آنکه نام از کسی ببرد، هر گاهی این سخنان را می گوید. وی توانست تا با حفظ فشار ها بر کابل توافقنامۀ صلح با طالبان را امضا کند و با امضای توافقنامهء یک جانبه اش با طالبان تا حدودی اعتبار خود را نزد مردم افغانستان از دست داده است. هیچ گاهی مردم افغانستان این سخنان خلیل زاد را فراموش نمی کنند که در گفت و گو با طلوع گفت، نیرو های امریکایی به اجازهء کسی به افغانستان نیامده و برای رفتن خود نیاز به اجازهء کسی ندارد. وی خواست با این اظهار ات خود بهانهء آمریکا تحت نام مبارزه با تروریزم به افغانستان را نفی کند و از آن بحیث چهرهء اشغالگر و مهاجم معرفی کند.
اظهارات اخیر خلیل زاد مردم افغانستان را نگران کرده است که با این سخنان مبهم و پهلودار خود چه اهداف جدید را در این کشور دنبال می کند. مردم افغانستان شناختی که از خلیل زاد دارند، از حیله ها و بهانه های او خوب آگاهی دارند و می دانند که این سخنان او معنای اشک ریختن برای غم مردم افغانستان را ندارد؛ بلکه این سخنان او در اصل جاده صافکن برای عملی ساختن برنامه های پنهان او در افغانستان و ضعیف ساختن و تضعیف نقش حکومت و مردم افغانستان و نداشتن صلاحیت آنان برای تصمیم گیری های مهم ملی است. چنانکه او توانست تا با استفاده از اختلاف میان رهبران حکومت و اختلاف حکومت با گروه های سیاسی استفادهء اعظمی نماید و توافقنامهء دوحه را به خواست خود امضا کند. چنان که خلیل زاد با رها کردن ملابرادر از زندان پاکستان و امضا کردن توافقنامه با او در دوحه در غیاب حکومت و مردم افغانستان به سود پاکستان و طالبان و با فشار آوردن بر حکومت افغانستان و رهایی ۵ هزار زندانی طالب برتعهد مرموز خود وفا نمود و با امتیازدهی های یک جانبه به طالبان ماموریت هر لحظه در حال شکست خود را به پیروزی رساند. امتیازدهی های بیش از حد او به طالبان و سکوت او در برابر عدم تعهد طالبان مبنی بر قطع ارتباط آنان با القاعده حتا خشم اعضای کاکگرس آمریکا را فراهم کرد و به پرسش های آنان نتوانست پاسخ قناعت بخش بدهد تا آنکه یکی از اعضای سنای آمریکا تمامی تلاش هایش را ناکام خواند و گفت طالبان هرگز اراده برای صلح ندارند.
از این که خلیل زاد پیش از این توانست تا با استفاده از تبلیغات وسیع به بهانهء اختلاف میان حکومت و گروه های سیاسی به اهداف از پیش تعیین شدهء خود رسید و توافقنامهء دوحه با طالبان را برضد مردم افغانستان امضا کرد. حالا هم مردم افغانستان نگران اند که خلیل زاد اهداف مرموزی را در رابطه به آغاز گفت و گو های اخیر دنبال می کند که میان حکومت و طالبان در دوحه آغاز شده است. این در حالی است که هنوز از فضای تفاهم در دوحه خبری نیست و اختلاف روی دو موضوع در مورد کارشیوه و اصول رفتاری برای آغاز گفت و گو های اصلی میان هیئت های حکومت و طالبان ناحل باقی مانده است. هرچند هنوز پیش از وقت است که در مورد نتایج گفت و گو های دوحه ابراز خوش بینی و بدبینی کرد؛ اما از نتایج مذاکرات دو هفته ای هیئت های تسهیل کنندهء حکومت و طالبان و اختلاف میان آنها معلوم است که دشواری ها بر فراز راهء مذاکرات کم تر عبور کردن از ” هفت خوان رستم ” نیست. باتوجه به بحث های “طایلات لاطایلات” طالبان برسر تاکید بر فقهء حنفی و انکار فقهء جعفری و جهاد خواندن فعالیت های تروریستی آنان معلوم است که پیش از طرح مسائل اصلی در گفت و گو های اصلی چون؛ نحوهء حکومت و تغییر قانون اساسی و بحث برسر نیرو های دفاعی و امنیتی و ادغام جنگجویان طالبان در نیرو های امنیتی و دفاعی چیز های زیادی ناحل باقی مانده است.
خلیل زاد باتوجه به تجارب کاری اش در روند صلح افغانستان نقاط ضعف و قوت حکومت و طالبان را می داند و دورنمای مذاکرات کنونی را هم با توجه به انعطاف ناپذیری طالبان تا حدودی پیش بینی کرده است و می داند که باتوجه به کوه و کتل های موجود بر سر راهء مذاکرات بن بست در راه است. از سویی هم خلیل زاد می داند که طالبان بلندگوی پاکستان اند و آنان صلاحیت و اختیار برای جنگ و صلح را ندارند. از تشکری های پی در پی خلیل زاد از پاکستان تا حدودی به این راز می توان پر برد. خلیل زاد که خود را کلید و گره گشایش صلح افغانستان می خواند. وی هرچند از کسی و مقامی نام نمی برد و اما از لحنش پیدا است که مخاطبش کیست. هدف اصلی این کلی گویی های تهدید آمیزش تحت فشار قرار دادن رهبران حکومت است تا بدین وسیله از اعتبار رهبران حکومت بکاهد و صلاحیت ها و نیات آنان را برای صلح زیر پرسش ببرد. معلوم است که هدفش از این جوسازی فرصت سازی برای حملهء دومش بر حکومت و مردم افغانستان است. او که درحملهء نخستین خود پیروز شد و با امضای توافقنامه با طالبان و با رهایی ۵ هزار زندانی خطرناک جبهه های جنگ طالبان را تقویت کرد. اکنون که طالبان جنگ های شان را در سراسر کشور شدت بخشیده اند، نه تنها وی اعتراضی نکرده و از طالبان بخاطر کشته نشدن سربازان آمریکایی ابراز امتنان کرد برکشته شدن نیرو های دفاعی کشور بوسیلهء طالبان اندکی ابراز تاسف نکرد. نه تنها این که آقای خلیل زاد بررغم گزارش سازمان ملل مبنی بر عدم قطع رابطهء طالبان با القاعده چنان در این رابطه سکوت مرگبار اختیار کرده که برای اعضای سنای آمریکا چه که برای همگان پرسش برانگیز است و این گمانه زنی ها را تقویت کرده که مبادا وی لابی طالبان باشد. راز این سکوت را در زبان نخست وزیر پاکستان می توان درک کرد که چند روز پیش در سازمان ملل اعتراف کرد که نظامیان پاکستان و آی اس آی القاعده را آموزش داده اند و این سخن می رساند که پیوند القاعده و آی اس آی و القاعده و طالبان یک امر ناگزیری است و سکوت خلیل زاد هم در این زمینه برخاسته از ناگزیری های او شاید هم بحیث یک لابی باشد.
این به همگان آشکار است که خلیل زاد از گذشته ها با طالبان رابطه داشت. وی زمانی که مشاور کمپنی یونیکال بود. این کمپنی یک میلیارد دالر برای طالبان کمک کرد و واضح است که نقش خلیل زاد را در این رابطه نمی توان، به کلی نفی کرد. خلیلزاد اگر چه در نگاه اول ضد گروه طالبان بود اما با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان تلاش کرد به آنها نزدیک شود. در بهار 1997 در اولین دیدار طالبان با مسئولین آمریکایی شرکت نفتی یونیکال که در آن زمان خلیل زاد مشاور استراتژیک آن شرکت بود به طالبان بیش از پیش نزدیک شد. خلیل زاد تلاش کرد تا بتواند رضایت طالبان برای انتقال نفت دریای خزر و گاز ترکمنستان به بندر کراچی پاکستان از طریق افغانستان جلب نماید. تکمیل این پروژه ۷،۴ میلیارد دالر امریکایی هزینه دارد و به طول ۱۷۳۵ کیلومتر از ترکمنستان آغاز و به شبکه گاز هند وصل میشود. این پایپلان از ولایات هرات، فراه، هلمند، نیمروز و قندهار عبور و به پاکستان میرسد که ظرفیت انتقال ۳۳ میلیارد متر مکعب گاز در سال را خواهد داشت.
خلیل زاد پس از آن که در ۲۳ می ۲۰۰۱ بوسیلۀ خانم رایس مشاور وقت کاخی سفید به عنون مسؤول امور جنوب غرب آسیا و خلیج فارس و شمال افرایقا منصوب و پس از حملات ۱۱ سپتامبر نیز به عنوان مشاور ویژه ارشد در امور افغانستان انتخاب شد و تقریبا تمام امور افغانستان با هماهنگی وی انجام می شد. در تمام این سال ها برای خلیل زاد منافع اقتصادی حرف اول را می زد. زمانی وی علیه طالبان بود اما وقتی متوجه شد طالبان حکومت را در کابل بدست خواهند گرفت و تنها از طریق دوستی با آنها قادر است در افغانستان، منافع اقتصادی خود را تامین نماید، سریعا با طالبان از در آشتی وارد شد. مخالفت های او با اسلام آباد در زمان ماموریتش در کابل بیشتر دستوری بود. منافع اقتصادی برای او اولویت درد و گفتنی است که گروپ کمپنی های سمیع الله خلیل زاد به رهبری محترم هزارگل “خلیل زاد” در اویل سال ۱۳۷۱ دربخش تجارت شروع به فعالیت کرد و درسال ۱۳۸۴ به ادامه ابتکاراتش فعالیت خود را دربخش ترانسپورت آغاز کرد و باداشتن نمایندگی های فعال درکشورهای آسیایی یکی از شرکت های فعال در این بخش است، گروپ کمپنی های تجارتی سمیع الله “خلیل زاد” درسال ۱۳۸۸ بخاطر رشد وتوسعه اقتصاد افغانستان وگسترش تولیدات وصنایع افغانی با تاسیس فابریکه صنعتی وتولیدی دربخش تولید لوزم آرایشی و صحی برای خانمها واطفال شروع به فعالیت کردو امروز تولیدات این شرکت از اعتبار خوبی در مارکیت برخوردار است. بسیاری از دولتمردان افغاستان بر این باور هستند که خلیل زاد به دنبال آن است که با طالبان بتواند به تفاهمی برسد که نامزدی ریاست جمهوری وی مورد تائید قرار گیرد. زیرا خلیلزاد به دنبال قدرتی است که سالهاست در انتظار آن می باشد. چنانکه او باری از سوی مشاور امنیت ملی افغانستان متهم به مداخله در صلح به سود خودش شد که واکنش مقام های امریکایی را در پی داشت. تنها خلیل زاد نیست که احتمال لابی بودن بر آن وارد است؛ بلکه لابی گری در میان مقام های امریکایی از گذشته ها خیلی معمول است و مقام های ارشد در جهان سرمایه داری تشنۀ ثروت اند و هرکس که به جیب آنان پول بریزد، به نوکری آن حاضر اند. چنانکه خانم رافائل وزیر خارجهء پیشین آمریکا که مسعود را وادار به تسلیم شدن به سیاست پاکستان کرد. بعد از برکناری اش از معاونیت وزارت خارجهء آمریکا افشا شد که او لابی پاکستان بود. بازی خلیل زاد هم بی شباهت به بازی خانم رافائل نیست. از معاملهء نخستین او با طالبان در دوحه و اظهارات پیش گیرانه (طالب + پاکستان) محور او در این اواخر می توان این نکته را درک کرد. بنا براین معلوم است که در عقب اظهارات خلیل زاد چه رازی نهفته است و آن جز نسخه ای از پیش ساخته شده برای پاسخ به بی پاسخی های نشست دوحه و پایان جنگ افغانستان، چیز دیگری بوده نمی تواند.
در این میان آنچه مسلم است، فشار جنگ های افغانستان و عراق و سوریه کمر غول بزرگ سرمایه را شکسته است و خود را در این جنگ ها بازنده یافته است و بیش از این نمی خواهد بر شرمساری های خود در جهان ادامه بدهد. از این رو به هر قیمتی که باشد، درصدد پایان دادن جنگ افغانستان است.
آیا امریکا با توجه به منافع قابل توجهی که در جنوب آسیا دارد و انتظار داشتن دو پایگاه با نیرو های محدود را در افغانستان دارد و انتظار دارد که هدف اصلی توافقنامۀ دوحه که همانا حفظ اندک نیرو های امریکای در افغانستان است، برآورده شود. چیزی که سودمندی آن زیاد و هزینۀ کمتر می خواهد و در کنار آن، دورنمای راهبردی آیندهی امریکا را در منطقه تعیین میکند. از طرفی هم حضور شمار اندک نیروهای «استخباراتی – نظامی» تنها به افغانستان محدود نیست؛ بلکه حفظ منافعی است که امریکا ۱۹ سال روی آن هزینه پرداخت کرده است. برای امریکا خوشایند نخواهد بود که اکنون در برابر هدفهای خرابکارانۀ کشورهایی مانند چین، روسیه و حتا ایران، قرار بگیرد. همین نگرانی ها سبب شده که بارنت روبین یک کارشناس امریکایی به دنبال اظهارات خلیل زاد مبنی بر مذاکرات امریکا با ایران یادآور شد، امریکا در مورد صلح افغانستان باید با ایران مذاکره کند. این در حالی است که روابط امریکا و متحدانش با چین و روسیه، دچار چالش است و در آینده ها بیشتر هم خوهد شد. امریکا برای رسیدن به اهداف خود در منطقه نیاز به رقابت دراز مدت و در ضمن طرح راۀ حل دراز مدت دارد. از این رو امریکا از شکست خود در افغانستان نگران است؛ زیرا شکست امریکا در افغانستان، نه تنها برای امریکا و متحدانش سنگین تمام میشود؛ بلکه موقف کشورهای چین و روسیه را در همکاری با امریکا زیر پرسش خواهد برد. از سویی هم شتاب بیرونشدن بدون ارزیابی دقیق، منجر به فروپاشی نظام افغانستان خواهد شد که این می تواند، ضربه ای به حیثیت امریکا باشد.
در عین زمان امریکا از به نتیجه رسیدن مذاکرات دوحه نگران است؛ زیرا با به نتیجه رسیدن مذاکرات بین الافغانی دوحه صلح و ثبات در افغانستان برقرار می شود. در این صورت زمینه برای دخالت سیاسی، اقتصادی و نظامی چین، روسیه و همچنان ایران مساعد میشود. افغانستان هم بدون حضور نظامی امریکا، زمینه را برای روسیه که از نفوذ چشمگیر در کشورهای آسیای مرکزی برخوردار است، فراهم میکند تا از انتقال منابع معدنی خام «هایدروکاربونیت»، به جنوب آسیا پیشگیری شود؛ چیزی که برای آن در اروپا، تلاش میشود. از سویی هم امریکا از راهبرد توسعهای «ایران – چین» نیز نگرانی دارد. هرچند جزئیات توافق «بجینگ – تهران» مبهم است؛ شواهدی وجود دارد که راهبرد جدید ایران به معنای حفظ توازن در افغانستان است. از طرفی هم امریکا می داند که چین نسبت به حضور نیرو های امریکایی در افغانستان در رابطه پروژۀ «یک راه یک کمربند» نگران است.
با این همه گمانه زنی هایی وجود دارد که در صورت به پیروزی نرسیدن مذاکرات دوحه امریکایی ها دو گزینه خواهند داشت؛ یا این که گزینۀ از پیش ساخته شدۀ خود را بر دولت افغانستان و برطالبان تحمیل خواهد کرد و یا این که احتمال دارد، افغانستان را مانند سال های دهۀ نود به حال خود بگذارد. در عقب دست و پا بینی های هیئت های جمهوری اسلامی افغانستان و طالبان در دوحه جز انتظار نسخۀ خارجی چیزی دیگری نمی توان پیش بین بود. اظهارات اخیر خلیل زاد در انستیتیوت صلح گواۀ ابراز نگرانی های امریکایی ها از به نتیجه نرسیدن مذاکرات دوحه است. این در حالی است که کاخ سفید مذاکرات دوحه را به گونۀ جدی زیرنظر دارد و تلاش دارد تا پیش از برگزاری انتخابات امریکا در دو نوومبر در این زمینه دستاورد ملموسی داشته باشد. رئیس جمهور امریکا بخشی از برد انتخاباتی خود را در به نتیجه رسیدن مذاکرات بین الافغانی دوحه تلقی میکند. آشکار است که چند روز آینده نه تنها برای هیئت های گفت وگو کنندۀ دوحه؛ بلکه برای مردم افغانستان هم سرنوشت ساز خواهد بود. یاهو