در این روزها شنیدم که زبان پارسی دری را به مثابه زبان خارجی قلمداد کردند !این مسأله بر می گردد به مداخله اجانب در زمان استعمار انگلیس با کشور های منطقه از جمله :افغانستان و ایران در سده نزده هم. میدانیم که افغانستان قربانی توسعه طلبی های استعمار انگلیس گردیده بود ،زیرا انگریزان برای حراست و حفاظت از هند و ترس از خیزشهای ملی افغان ها ، از تاکتیک های استعمارگرانه کار میگرفتند و این کشور را مانند اسفنج میشپلیدند ،تا آزادی خواهی ها و تحرکات ضد انگلیسی را در نطفه بخشکانندو خفه کنند . نخستین کار آنها به تعلیق آوردن زبان پارسی دری در قلمرو هندوستان بود ،که در طی سده ها زبان دربار امپراطوری های هند بود .
آمدن انگلیس ها به افغانستان آغاز جدا سازی افغانستان و ایران و متلاشی ساختن علایق و رشته های سیاسی ،فرهنگی و اجتماعی بود.
برای رسیدن به چنین اهداف از مرز های دو کشور آغاز کرد و با تحریک یکی در برابر دیگر آب را گل آلود میکرد و ماهی میگرفت ،این ماهی گیری ها بیشتر در مسأله سیستان و خراسان جلب توجه میکند، به خصوص فارس را تحریک میکرد تا به هرات و سیستان حمله کند وبخش هایی از آن را اشغال کند .
نادرخان یکی از شاهان بود که با پیروی از سیاست های استعمار سیاست پارسی ستیزی را دنبال میکرد .
نادر خان با خانواده اش در دیره دون هندوستان به سر میبرد بعد از به پایان آوردن لیسه نظامی در آنجا ،به افغانستان آورده شد زمانیکه حبیب الله کلکانی به حکومت رسید نادرخان که در فرانسه سفیر بود از سفارت استعفا کرد و از آنجا به سرحدات افغانستان رفت بنابر دستور و ماموریت انگلیس که برایش داده شده بود با یک مقدار پول هنگفت کلدار هندی (درحدود شش لک کلدار هندی )سلاح و مهمات که از طرف ملکه انگلیس منظور شده بود برای سقوط حبیب الله کلکانی به سرحدات جنوبی بر گشت .
با استفاده از دلیری مردم شریف ولایت های جنوبی و تحریک آنها علیه مردم شمالی دستور داد که با این شعار که سر شان زده و مالشان تاراج مردم جنوبی را علیه مردم شمالی به جنگ وا داشت و این شعار وحشت انگیز نادرخانی تا اکنون بین مردم زمزمه می شود.
نادرخان در واقع با همین تصمیم اش تخم دشمنی بین دو ملیت باهم برادر پشتون ها و فارسی زبان ها در کشور پاشید.
و اما اصل گپ در جدا کردن و در هم شکستاندن پیکر واحد ملت ما ،این بود که برای بار نخست به سوی زبان های مردم ما دست درازی کرد،کاری را که انگلیس های دور استعماری در هندوستان انجام دادند ،چنانکه همین زبان (جنجال آفرین پارسی دری )را که قرن ها زبان در بار های هندوستان و امپراطوری های دیگر آسیا بود ،حذف کردند.
بنابر شواهد تاریخ ،انگلیس های استعماری قلمرو (فارس _پرشیا ) را از خراسان یا افغانستان کنونی جدا کردند و خراسان تاریخی و افتخار آفرین را تکه و پارچه کرده و بخش های از خراسان و سیستان را که طی قرن ها جزء
لایتجزای افغانستان کنونی بود ،با حاتم بخشی و با زمینه سازی ها به فارس یا ایران کنونی سپرد .
بعد از انگلیس ها حکومت های دست نشانده بعد از او نیز این پالیسی تفرقه اندازی جاه طلبانه سیاسی را ادامه دادند نادر خان یکی از این شاهانی بود که سیاست های تفرقه اندازی قومی و ملی را در پیش گرفت و دشمنی اش را با فرهنگ ،زبان و مردم آشکار کرد.
در ۱۳۰۹در کابل پوهنتونی تاسیس شد که شامل سه فاکولته بود .نادرخان پیش از دیدن آب موزه را از پای کشید ودستور داد تا تدریس در این دانشگاه به زبان پشتو صورت گیرد، رسمی ساختن زبان پشتو در حالی آغاز شد که هیچ یک از مدرسان و محصلان این دانشگاه به نوشت و خواند این زبان آشنا نبودند .تلاش های زیاد صورت گرفت ولی تدریس در این دانشگاه با دشواری های زیادی روبرو شد و واکنش های زیاد را بر انگیخت.
دلیل این امر آشکارا بود که هنوز زبان نوشتاری پشتو در بین عامه مردم معمول نبود و شماری اندک از دانشمندان کشور توانایی و آشنایی به زبان پشتو داشتند .
مطبوعات این زمان نیز به زبان پارسی دری نشرات میکردند.
بعد از چند سال از ۱۳۱۵خورشیدی به بعد اعلاناتی در مجله کابل ،نشریه اختصاصی انجمن ادبی کابل پیوسته نشر میشد ،که هر کس جملات و فقره هایی را به زبان پشتو بنویسد و به مجله کابل ارسال کند یک کلکسیون یک ساله کابل را به عنوان جایزه نصیب خواهد شد از همین سال ها به بعد اندک اندک جسته و گریخته برخی از دانشمندان مطالب و شعر های پشتو را در مجله به نشر میرسانیدند.
مجله کابل یک نشریه ادبی فوق العاده بود که به یاری دانشمندان و ادیبان بزرگ آن زمان به نشر میرسید این مجله در تمام قلمرو زبان پارسی دری به شمول افغانستان ،ایران و تاجیکستان و هند بی نظیر و بی همتا بود.
تقریظ هایی و نامه هایی از این کشور ها به مجله سرازیر میشد و از نشرات آن با ستایش فراوان استقبال می کردند کلکسیون های آن تا اکنون از ارزش زیاد برخوردار است که در کتاب خانه عامه موجود میباشد .
نشرات این مجله بعد از ۱۳۱۹ خورشیدی به زبان پشتو ادامه یافت و انجمن ادبی کابل لغو و بجای آن پشتو تولنه تاسیس شد .
در سال ۱۳۱۲ خورشیدی که نادرخان هنوز کشته نشده بود ،نامه یی از رضا شاه پهلوی ،پادشاه فارس به کابل مواصلت کرد به نظر میرسید که (فارسی ها بنابر بی میلی ،دشمنی و حاشیه روی های حکومت کابل که در برابر زبان پارسی دری شایع شده بود ،یقین داشتند که نادر خان این نامه را مسترد نخواهد کرد و انرا با تردید نخواهد نگریست .
رضا شاه پهلوی بر مبنای روابط دوستانه و حسن همجواری حکومت های فارس و افغانستان تقاضا کرده بود که دولت عالیه افغانستان که با ایران زبان ،فرهنگ و دین مشترک دارد ،پیوند های ناگسستنی بین شان بر قرار است ،بنابر آن به خواسته های آتی لبیک می گوید
در نامهءرضا شاه آمده بود که ما میخواهیم نام فارس را که تاکنون کشور ما به آن مسما است، با نام (ایران )که نام کهن کشور شماست تعویض کنیم .
همین طور نام خراسان را که نام گذشته کشور بزرگ افغانستان است و نام سیستان را که نام یک ولایت بزرگ شما بود با کسب اجازت از حضور عالی ،دو استان فارس را با این نامها نام گذاری کنیم ،که البته جناب عالی با آن موافقت خواهند کرد در پایان نامه از دوستی دوامدار دو کشور افغانستان و ایران ابراز آرزو مندی شده بود …
نادر خان فیض محمد خان ذکریا وزیر معارف حکومت امان الله خان و سرور گویا اعتمادی را موظف ساخت تا طور مطلوب به نامه پاسخ دهند.
فیض محمد ذکریا کسی بود که در تکفیر نامه امان الله خان در زمان حبیب الله کلکانی نقش عمده داشت و آن را امضا کرده بود.
حکومت افغانستان همانند کاسه داغ تر از آش ،خواست حکومت فارس را لبیک گفتند ،بدون آنکه به افتخارات تاریخی نام های یاد شده توجه کنند.
در واقع فیض محمد ذکریا و سرور گویا اعتمادی به خواست نادرخان که امتداد استراتژی انگلیس های استعمارگر بود مهر تایید گذاشتند.
این امر سبب شد که افتخارات افغانستان با تایید این نام ها به حکومت فارس تعلق گیرد .
نادرخان با این کار دشمنی آشکارش را با مردم این سر زمین و با زبان و فرهنگ آنان نمودار ساخت تا ارادتش را به دوستان انگلیسی اش نشان بدهد.
بی دلیل نیست که ایران و ترکیه و دیگران مولانای بلخی را متعلق به خود میدانند ویا ایرانی های امروز بهزاد را با هنر میناتورش که در عصر امیر علی شیر نوایی در هرات به سر میبرد از آن خود میپندارند.
باید یاد اور شد که معلومات این نامه رضا شاه پهلوی را
و رویداد انرا از یک صحبت پوهاند عبدالحی حبیبی تاریخ نگار و دانشمند افغانستان ،زمانیکه در رادیو تلویزیون مصروف بودم در سال۱۳۶۱ در سمینار ترجمه که به اشتراک برخی از دانشمندان سر شناس ایران از جمله دکتور پرویز ناتل خانلری بر گزار شده بود، ضبط کردم که در آرشیف رادیو نیز موجود است .احتمال میرود که در میان یادداشت های استاد نیز این موضوع وجود داشته باشد.
آنچه در تأیید و تکمیل گفته های مربوط به اینکه زبان پارسی دری خلاف پنداشت های برخی از بی خبران از تاریخ و فرهنگ سرزمین ما که آفتاب را دیده نمی توانند ،زبان خارجی نه،بلکه زبان اصلی این بوم و بر است و تا آمدن استعمار انگلیس از دهلی تا قونیه و ترکیه زبان سلاطین و دربار ها بوده است و اما این نکته که در بین مردم عامه اختلاف و افتراق افگنده ، اینست که در صفحات تاریخ تصریح شده که فارس و فارسی ها و دیگر پارت و پارتی ها ازهم فرق دارد ،پارت ها به آن مردم اتلاق میشد که از گذشته های دور در همین سر زمین به سر میبردند که پارسی زبان منسوب به همین پارت ها است و اما فارس و فارسی ها ،همین ایرانی های امروز هستند و نیز دری نسبت دربار را با خود دارد .فارس یا ایران امروز حتی در زمان اعراب نیز همین نام به این سرزمین اطلاق می شد.
باشنده گان فارس تا قرن پنجم زبان شان پهلوی بود در حالیکه در اواخر قرن اول هجری در خراسان قدیم ایجاد شده بود و شکل میگرفت زبان پارسی دری که منسوب به پارت ها است در ایران و اریانای قدیم مروج بود .دانشمندان افغانستان ازینکه در زمان حکومت نادرخان نام ایران بنابر تقاضای رضا شاه پهلوی به فارس داده شد تا جانشین نام فارس گردید،در افغانستان آریانا را بجای ایران بکار گرفتند
چنانکه آریانا به سرزمین آریایی ها اطلاق میشد .
یک شاهد دیگر از اینکه سخن خود را بر آن استوار بسازیم اینست که شهنامه فردوسی از جاهای که یاد کرده همهء آنها به استثنای یکی دو مورد در داخل سرزمین ما است .
شاهنامه فردوسی یکی از بزرگترین کتاب های زبان پارسی دری است .
فردوسی این اثر را در زمان غزنویان در زادگاه اش در توس که مرکز شهر مشهد میباشد ،پرداخته است .
این مشهد در قرن ۱۹ از دست شاهان بی کفایت و جاه طلب از کشور ما جدا و به فارس تعلق گرفته است، اگر ادعای آن بی خبران از تاریخ وفرهنگ راست باشد ،فردوسی چرا تمام شهرها ، قصبات و مکان های خاص افغانستان را در شاهنامه خود آورده است ،در حالیکه از کشور فارس و ایران کنونی جز یکی دو محل وجود ندارد تلقی کردن این که زبان پارسی دری زبان خارجی است ،اهانت به همه کسانی است که به این زبان صحبت می کنند و جای آن دارد که مدعیان این ادعا اگر قانون وجود داشته باشدکه ندارد ،باید محاکمه شوند .
دریغا که می بینیم ،بزرگان وسیاسیون ما بدون آنکه از تاریخ و فرهنگ گذشته آگاهی داشته باشند گاهی بی خریطه فیر می کنند.
امروز اگر زبان پارسی دری در ایران رشد یافته به دلیل اشتباهات و خیانت های شاهان و سر دم داران دولتی گذشته ماست در غیر آن اگر منصفانه به داوری بنشینیم ایرانی ها تاکنون بیکار نه نشستند ،دلسوزانه و مسوولانه
این زبان مشترک را انقدر رشد داده اند که میتوان به آن افتخار کرد ،نه اینکه به آن اتهام خارجی بودن رابزنند و انرا لگد مال کنان بگذرند، زیرا زبان اصلی شان زبان پهلوی بوده نه پارسی دری .
باید گفت این زبان فارسی دری یا پارتی دری بار نخست در بلخ ،تخار،هرات، بادغیس ،سیستان بوجود آمده و به سایر نقاط مانند نیمروز و بدخشان افغانستان و بدخشان تاجیکستان به شرق ،غرب و شمال و جنوب گسترش یافته است. که محمد بن وصیف سکزی(سیستانی و …بادغیسی…)از نخستین شاعران این زبان هستند.
در پایان این مقاله مطول ناگزیر هستیم به یک نتیجه گیری شتاب زده روی آوریم که خارجی پنداشتن زبان پارسی دری یا از بی خبری از تاریخ و فرهنگ نمایندگی می کند و یا اینکه جاه طلبی های سیاسی را با خود دارد که شاید هنوز هم مردم ما انرا جدی نمگیرند و یا احتمال دارد هردو را به شانه می کشد.
وای ازآن روزی که کس خورشید را پنهان کند
پیکر خود عاری از پیراهن و تنبان کند
(عزیز آسوده)