ای چنگ گسسته نغمه کن ساز – با روح شکسته شو همآواز چون تار تو قلب من گسستست – زین قلب گسسته نغمۀ ساز
سابقاً درمصاحبۀ باکوشان عزیز، مدیر جریده مردمی « امید» به اسم مخفف آنرا(ب ب ب)یعنی بلای بی درمان بشریت گذاشتم، یقیناً شما دوستان انرا در سایت وزین ماریا دارو مطالعه کردید و یقیناٌ تعدادزیاد شما چون من در تجرید نیمه اجباری قرنتین کرونا درخانه های خودزندگی یکنواخت و مبهمی رابسرمی برید، مصروفیتهایی برای خودپیدا کرده خواهیدبود، ویکی آن که باروح وروان شماهمنوا خواهدشد، همانا مطالعۀ کتاب و یادداشتها وزندگی نامه هایی خواهدبود که درلابلای آن گذشته هاوخاطرات شخصی خود را نیز رنگ حیات خواهید داد، و درذهن و در نظرترسیم خواهید کرد .
اینک بنده (اوتوبیوگرافی) خودرا که قسماً جسته جسته درجریدۀ مردمی امید ودرمطبوعات داخل وخارج وطن وسایت نویسندۀ فرزانه بانو ماریادارو بچاپ رسیده است، با تعدیلات، منحیث یک تحفه درین روزهای مکدر ودلگیر، باخاطره ها ویاد روزگارطفولیت تا کهولت به شماتقدیم می دارم . البته قصه هاوچشمدیدهای روزهای اول زندگیم را اززبان مادرعزیزم بارهاشنیده وبخاطرسپرده ام. گفتارمادر ومقام عاطفی مادر برای همه معلوم و مقدس است، همچنانکه ایرج میرزا در سرودۀ جاودانی خودبیان کرده است:
گویند مرا چو زادمادر پستان به دهن گرفتن آموخت
شب ها برگهوارۀ من بیدار نشست و خفتن آموخت
یک حرف دوحرف برزبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت
دستم بگرفت وپا به پا برد تاشیوۀ راه رفتن آموخت
پس هستی من زهستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست
بهرحال، اگرشما خوانندۀ عزیز این سطور هنوزحوصله وتوان نوشتن زندگینامۀ خودتان را دارید، همین امروز درگیرودار واندیشه های زادۀ کرونا ویروس و انزوای خانه نشینی، به تحریرآن آغازکنید، دفتر خاطرات فامیلی تان را بازکنید، ازحافظۀ والدین و اقارب تان کمک بگیرید و اوتوبیوگرافی خودرا بنویسید، که دومفاد عمده را دربر دارد :
یکی اینکه از فشار و استرس روزمره رهایی می یابید، دیگراینکه صفحۀ ازتاریخ رویدادهای پرانتباه حیات زودگذر خود رابه رشتۀ تحریرمی آورید. به خاطراینکه اگراز فرصت دست داشتۀ امروز استفاده نکنید، رسیدن به فردا های بهتر مواجه به شک وتردید است. هرچه زودتر بنویسید وبرای خانواده و دوستان ومطالعین علاقمند به یادگار بگذارید. بعد از تکمیل آن خودمؤلف کتابی خواهید شدکه به رویدادهای مندرجۀ آن باورخواهید داشت ودرهر فرصتی ازمطالعۀ مجدد آن لذت خواهید برد .
واینک مطالب آغازین کتاب :
مطالعین نهایت ارجمندوگرامی وفرزانگان وطن عزیز!
درست درهمین مدتی که بنده چه بنابرخواهش دوستان ویکتعداد نویسندگان برون مرزی، مولفین دررشته های مختلف اجتماعی وعلمی وادبی، وچه بامساعی همه جانبۀ مدیرمحترم جریدۀ وزین ومردمی امید محمدقوی کوشان، ژورنالیست و متصدی جریدۀ معتبر برون مرزی افغانی، مصروف معرفی آثارونوشتن زندگی نامۀ بعضی رجال وشخصیتهای محترم وفرزانۀ وطن عزیز، درین دیارهجرت بوده ام، عدۀ ازدوستان وبزرگواران به من گوشزدنمودندکه عندالموقع از زندگی وسرگذشت شخصی خود نیزچیزی بنویسم تابا مولف نیزمعرفت همگانی میسرشود. گرچه به جواب شان این شعرعشقی راتذکرداده ام که:
اشکم ز سرگذشت درغم هجر – یکی از سرگذشت من اینست !
بااینهم یادم آمدکه به ارتباط همین موضوع، سالهاقبل دروطن عزیزنیز صفحاتی ازگزارشات زندگی خود را زیرعنوان(یادداشتهای خصوصی من) در روزنامۀ ملی انیس، درآن دورۀ که آن روزنامه به مدیریت محترم عبدالحمید مبارز(همصنفی عزیزدورۀ لیسۀ استقلال) وبه ریاست مرحوم استادعبدالرشید لطیفی بچاپ میرسید، به نشرسپرده بودم، که چندین شمارابه قسم پاورقی در برگرفته بود. وبعداً درهجرت نیزدرجراید امید و کاروان جسته جسته ازآن یادکرده ام ودرسایت بانوماریادارو، اینک با استفاده ازهمان یادداشتهاوبا اضافۀ شمۀ از سایرخاطرات خویش، این کارخطیر یانوشتن اتوبیوگرافی خود را آغاز می کنم .
بنده این یادداشتهارا بحیث نمونۀ ازجریان پرنشیب وفرازحیات روزمرۀ یک فردعادی افغان (باشندۀ کابل) درقطارملیون هاافرادیک ملت باشهامتی که درین شب وروز سخت ترین وپرمشقت ترین دورۀ تاریخ خودرا سپری میکند، ازروزهای اول زندگیم ودورۀ وصلت وطن عزیز، تامرحلۀ هجرت و دورۀ جدایی دردناک مادر وطن، بطور فشرده بشماتقدیم می دارم .
من به این باورم که تعدادی ازشمامطالعین گرامی، باخواندن این خاطرات، دربرخی ازقسمت های آن، شمۀ ازگزارشات حیات روزمرۀ خودرا نیزاز آن روزگار فراموش ناشدنی که درسرزمین مقدس مان بودوباش داشتید، بیاد خواهید آورد، ویا رویدادهای مشابه را ازسیرحیات اجتماعی خوددر بعضی از گزارشات آن منعکس خواهید یافت …
راستی وقتی به نوشتن این سطورآغازکردم، یادم ازچندجملۀ مقدمۀ نخستین فصل کتاب اعترافات (کانفسیون) نویسندۀ فقید فرانسه (ژان ژاک روسو) آمد که درحقیقت یک اوتوبیوگرافی بینظیر وپر ازحقایق زندگیش درتمام ابعاد اجتماع وقت بوده، وفشردۀ جملات سرآغازش چنین است :
« من به معاملۀ دست میزنم که درنوع خود سابقه ندارد وهم کمترکسی پیدا خواهدشدکه به چنین نوشته ای، حاوی همه واقعیت هاوحقایق زندگیش مبادرت ورزد. نوشته ایکه درآن یک فردبشردرپهلوی همنوعان خویش، تمام وقایع سیرحیات خودرا باهمه کوایف وپهلوهای آن به جامعۀ خود ارائه دهد، به عبارت دیگر، نوشته ایکه بتواند منحیث یک عملنامۀ تمام عیان، جهت قضاوت براعمال وکردار وطرز تفکر وبینش وشیوه های مراودات اجتماعی یک انسان، عرض اندام کند…»
بنده درین نوشتۀ اتوبیوگرافی خود، البته نه مانند(اعترافات) ژان ژاک روسو، بلکه منحیث یک سلسله یادداشتهای ریالستیک یاواقعبینانه، حتی الامکان سعی خواهم کرد تاجاییکه عرف وعادات وفرهنگ ونزاکتهای اجتماعی ما اجازه میدهد، گزارشات زندگی خود راصادقانه بنویسم وبا خلوص تمام به شما تقدیم کنم ./ (دنباله دارد)