۲۹ سپتمبرجشن دهمین سالروز تاسیس خانه ی مولانا ی بلخ در شهر فرانگفورت برگزار می شد، که من هم افتخار دعوت انرا داشتم .
نزدیکی های ظهر استاد گرامی ام دوکتور لطیف ناظمی ریس و موسس همین خانه ای عشق « خانه ای مولانا» برایم زنگ زد و در مرکز شهر فرانگفورت قرار گذاشتیم تا مرا باخود بگیرند. همزمان به وعده گاه رسیدیم ، فرشید جان ناظمی جوان برومند فرزند سومی دوکتورصاحب لطیف ناظمی با موترش ما را به سالون که این جشن در ان برگزار می شد رساند. ناظمی صاحب چون ریس این خانه بود دلهره داشت که مبادا دیر تر از دیگران برسد ، خوشبختانه سر وقت رسیدیم . ظرف یک ساعت مهمانان افغان « خوشبختانه سیما یی دلباخته گان ٔ همه اقوام جامعه ی افغانی در ان منعکس بود »
و شهروندان المان، شیفته گان عشق وانسان سالاری حضور بهم رسانیدند. ظرف یک ساعت ان سالون بزرگ همه عشاق وروشن ضمیران را در خود جا داد. در ان فضا عشق و دوستی حکومت می کرد و انسان سالاری بود و دیګر هیچ. همه ادمیان گویی عشق شده اند ، همه با لطف و مهربانی اشنا و نا اشنا هم دیگررا با محبت می نگرند وبا تبسم خوش امدید می گویند. من هم جز نا اشنایان ای اشنا بود م که به پیکره ای بزرگ عشق خود را وصل می پنداشتم. دقایق بعد رسمیت محفل اغاز یافت که شامل چهار بخش بود،
در بخش نخست صحبت ها و مقاله ها به زبان المانی توسط مولانا شناسان المانی و شیفته گان افغان مکتب مولانا به خوانیش گرفته شد. گرچه من زبان المانی را نمی دانم ولی از ژست های محبت امیز وعشق افرین انها تعبیرهای خود را داشتم. از ان جمع صحبت دانشمند جوان ،استاد یکی از دانشگاه های معتبر المان پروفیسور کاوه ناظمی که خیلی ها حاکم صحبت می کرد برایم جالب افتاد. بعد خلاصه ی متن صحبت اش را برایم بیان داشتند. او در صحبت خود اثرگزاری فلسفه ی عشق مولانا بلخ را که خود مهاجر بود بر جامعه ی که در ان می زیست وجهانی شدن اش را بیان داشت . او در صحبت اش اشاره ی داشت به ان منتقیدین سیاسی المان که همه ی مهاجرین را به دیده ی منفی می نگرند. پروفیسور کاوه ناظمی که خود مهاجر افغان بود به حیث دانشمند جوان در جامعه ی اکادمیک کشور المان امروز مطرح است.
دربخش دیگر بنیانگذار این خانه ی روحانی داکتر لطیف نا ظمی در مورد ،ده ویژه گی برتر مولانا ی بلخ صحبت مضبوط کرد که دلنشین حاضران محفل قرار گرفت.
بعد چند تن دلباخته گان مکتب مولانا بر ابعاد مختلیف این عارف وارسته سخن گفتند. از من نیز تقاضا بعمل امد که در زمینه صحبت داشته باشم . من صحبتم را روی اثرگزاری مولانای بلخ به شاعرصوفی کلاسیک زبان پشتو رحمان با با روی این اصل که فرهنگ مجموعه ی داد و گرفت داشته های معنوی و مادی انسان ها است که در طول تاریخ به هم می امیزند و از نسل به نسلی دیگرکتبی و شفایی انتقال می یابد ودر اثار هنری و ادبی نسل های بعدی تولد دوباره می یابند تمرکز دادم . به باورم رحمان بابا ، با اثار شعرا ی پیشین دری فارسی اشنا بود واز ان در فراورده های ادبی خویش بهره گرفته ، همان طور که مولانای بزرگ از شاعران عارف که قبل از وی زیسته اند چو سنایی غزنوی و دیگران بهره ور بوده است .
رحمان باباکه قریب پنجصد سال بعد از مولانا زیسته خود را چنین می شناساند:
زه عاشق یم سرو کارمې دی له عشقه
نه خلیل نه داود زی یم نه مهمند.
جای دیګر ګفته:
دا دنیا خدای له عشقه پیدا کړی
د جمله وو مخلوقاتو پلار دی دا
ومقام دل را چنین تعریف می کند:
چې یې عرش و کرسي لاندې تر قدم دی
هسې شان والا دی مقام دزړه
د خلیل تر کعبې دا کعبه ده لویه
که څوک ودان کړي ویران حرم دزړه.
بعد در
بخش دیگر برنامه اجرا ٔ رقص زیبایی سماع بود، که به محفل حال و هوای دیگر بخشید. در بخش اخیر اقای همایون سخی هنر مندچیره دست با همراهانش با نواختن نغمات رباب نوازشګرروح حاضرین محفل بود.
درپایان کلام به پاس خدماتی ارزنده وخستگی نا پذیر مجریان خانه ی مولانا در شهر فرانګفورت المان که در این ده سال چراغ معرفت این خانه را عاشقانه روشن نگاه داشته اند سر تعظیم فرود می اورم .
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.