افغانستان در بحران عميق بی اعتمادی فرو رفته است. درينجا در طول سال های متمادی؛ اکثراً کلان های اقوام، اربابان، ملکان، رهبران، وکلا، وزيران، صدراعظمان، اميران، شاهان و رؤسای جمهور و همچنان احزاب، سازمان ها و تنظيم های سياسی بخاطر اهداف شخصی و حفظ قدرت سياسی و اقتصادی شان با استفاده از نام قوم، منطقه، مذهب و مليت بالای مردم بيچارۀ اين سرزمين تجارت سياسی کرده اند.
به ايشان دروغ گفته اند، احساسات شان را برانگيخته اند، آنها را در نفاق ها و جنگ های ذات البينی سپر ساخته اند و در نتيجه در غياب مردم؛ به نام برآورده ساختن خواست های مردم، به نام دفاع از مردم و به نام آرای مردم و به وسيلۀ تلفات و خسارات همين مردم، جایگاه خود، اعضای خانواده و خويشاوندان شان را در برابر هر نوع تهديدات و خطرات، تحکيم و محافظت کرده اند.
در حال حاضر همين اشخاص و همين نهادها بيشتر از همه، سنگ اصطلاحات پرآب و تاب صلح را به نام “صلح سراسری، صلح بخاطر ختم جنگ، صلح پايدار، صلح باعزت، صلح حفظ دستاوردها، صلح حفظ اقتدار جمهوريت، صلح عدم تغيير قانون اساسی و صلح حفظ اقتدار امارت” به سينه ميکوبند.
در واقعيت امر درينجا هرکسی از صلح، بادرنظرداشت حفظ منافع شخصی اش، تعبير خودش را دارد. مثلاً طالبان ميخواهند زير نام صلح، باتقويت جبهۀ ضد نظام کنونی، نظام امارتی را با اندک تغيير نام به قدرت برسانند. آقای اشرف غنی و ارگ ميخواهد زير نام صلح، با تقويت جبهۀ ضد طالب، پنج سال حاکميت خود را بر مردم تحميل و تداوم دهند.
متأسفانه افغانستان کنونی همچون تنوری است داغ که هرکس چه خود و چه بيگانه، نانش را دران می پزد. در چنين حالتی بسيار واضح است که اشخاص، سازمان ها و نهادهای مخالف صلح، زير نام صلح، منفعت شان را در تداوم جنگ می بينند. چون بار فشار تلفات و آسيب جنگ، مرگ و کشتار، تشديد فقر و در بدری، افزايش مصايب دزدی و مريضی را فقط عوام الناس به دوش ميکشند.
اگر دراين شرايط حساس حتی واقعاً يک جبهۀ سومی متشکل از انسان های بادرد و صادق، متعهد و باتجربه بخاطر ختم کشتار مردم بيدفاع و بيگناه، ختم جنگ و تأمين صلح در کشور، کمر همت بسته و بخواهند با استفاده از فرصت ايجاد شده، برنامۀ صلح را از سرگردانی رهائی بخشند، بازهم در اقلیت قرار خواهند گرفت. زيرا مشکل بحران عمیق بی اعتمادی دراين کشور چنان فراگير شده است که ديگر مردم رنجديدۀ آن به هیچ شخص و نهادی اعتماد نمیکنند. از طرف دیگر برای اين جبهۀ سومی تازه ايجادشده، فرصتی برای اثبات حقیقت خدمتگذاری و نجاتبخشی وطن وجود ندارد. چون درین کشور همان طوريکه قبلاً تذکر يافت، سال های سال و تا هنوز هر حزب، هر سازمان و هر رهبر و دولتمدار این کشور بدون حضور و نقش مردم در تصميم گيری ها و اتفاقات بزرگ ملی، همیشه با شعار های ميان تهی دفاع از تصاميم و آرای مردم، اشک تمساح ریخته اند و زمينه های رشد بدبختی و آواره گی، مهاجرت، بي خانمانی، خسارت، مرگ و کشتار را برای شان ارمغان آورده اند.
اين يک حقيقت مسلم است که موضوع تأمين صلح و ختم جنگ دراين کشور با دروغ، با شعارهای عوام فريبانه، با تدوير جلسات رياکارانه، با سوء استفاده از بيت المال و با به راه انداختن توطئه های آشکار و نهان ضد صلح چه در داخل و چه در خارج کشور به جز از خاک زدن در چشم مردم وطن چيزی ديگری نيست.
از نظر بنده در چنين وضعيت، غرض مهار ساختن مخالفان پروسۀ صلح و به خاطر به ثمر رسانيدن آرمان مقدس صلح بخاطر ختم کامل مصايب جنگ و جلوگيری از خونريزی در کشور؛ به يک نهاد سومی ثالث بالخير، بيطرف در جنگها، متعهد وصادق به آرمان صلح و مورد قبول هر دوطرف جنگ (جمهوريت و امارت) با داشتن صلاحيت عام و تام در فيصله ها، نياز جدی ديده ميشود. هرگاه شورای عالی مصالحۀ ملی واقعاً در دفاع از آرمان صلح قرار داشته باشد، ايجاد چنين نهاد و حمايت کامل ازان، مسؤوليت اين شورا پنداشته ميشود.