زبان (پارسی دری) وچالش های فرا راه آن درافغانستان :الحاج صادق حیدری

کانون تاجیکان و پارسی زبانان مقیم بریتانیا این روز را طی همآیشی در ماه فبروری سال ۲۰۱۷ در شهر لندن تجلیل کردند و بر سر دیروز و امروز زبان پارسی دری در فغانستان سخن گفتند. یکی از سخنرانان این همآیش که نگاه کوتاه و اجمالی بر چالش های زبان پارسی دری  در افغاستان داشت که اینک فشرده و جمالی از آن بحث را تقدیم خوانندگان میگردد :زبان پارسی دری  و یا بصورت رسمی و دولتی، زبان دری در افغانستان با این چهار ویژگی، اهمیت و اعتبار می یابد:

۱- یکی از ده زبان باستانی دنیا است.

۲- دومین زبان مهم و با اعتبار در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن تاریخی اسلام است.

۳- زبان پارسی دری  در افغانستان، زبان فرا قومی، زبان مشترک تمام اقوام، زبان تفاهم و وحدت ملی است.

۴- زبان پارسی  دری در افغانستان، میراث مشترک تمام اقوام افغانستان اعم از تاجِیک ها، پشتون ها، ازبِیک  ها، هزاره ها، بلوچ ها و غیره اقوام است. در انکشاف و گسترش زبان پارسی دری  طی هزارۀ دوران اسلامی، تمام اقوام افغانستان و اقوام حوزۀ بزرگ تمدنی این زبان؛ از آسیای صغیر تا آسیای جنوبی و از آسیای مرکزی تا سواحل بحیرۀ کسپین و بین النهرین در خاور میانه، و تمام سلاطین و زمام داران این اقوام نقش داشته اند. در انکشاف و گسترش زبان فارسی حتی بیشتر از تاجیک ها، ازبیک ها، ترک ها و پشتون های حکومتگر در جغرافیای افغانستان امروز و شبه قاره هند نقش ایفا کردند. شمار کثیری از شاعران، نویسندگان، عالمان و فاضلان عرصۀ ادب، فرهنگ و عرفان اسلامی معروف زبان پارسی دری  از این اقوام هستند.

بنا بر این زبان دری به عنوان زبان مشترک، افتخار مشترک و میراث مشترک تاجیک ها، پشتون ها، هزاره ها، ازبیک ها، ترکمن ها، بلوچ ها و همه اقوام افغانستان است. این ویژگیها باید عامل و انگیزۀ جمعی جامعه و دولت افغانستان در تقویت زبان پارسی دری  باشد که سوگمندانه بر عکس، زبان فارسی در یک سدۀ اخیر با چالش های سیاسی ناشی از سیاستِ نامهربانانه، تبعیض آمیز و غرض آلود دولت ها و برخی زمام داران افغانستان بگونۀ پیوسته و سیستماتیک رو برو گردید:

۱- محمود طرزی و نخستین چالش سیاسی زبان پارسی دری 

چالش سیاسی زباندری  در افغانستان از زمانی آغاز شد که محمود طرزی۱۹۳۳ ـ ۱۸۶۵میلادی مدیر جریدۀ سراج الاخبار سلطنت امیر حبیب الله و وزیر خارجه امان الله خان، زبان پارسی دری  را، زبان عاریتی و یادگار حکومت ایران در سلطنت احمدشاه درانی خواند و در سراج الاخبار نوشت: ما را ملت افغان، و خاک پاک وطن عزیز ما را افغانستان می گویند. چنانچه عادات، اطوار، اخلاق مخصوص داریم، زبان مخصوصی را نیز مالک می باشیم که آن زبان را “زبان پشتومی گویند. مسلماً نظریات و اظهارات طرزی در مورد زبان پارسی  دری در افغانستان نادرست، غیر علمی و دور از واقعییت های تاریخی این زبان بود. بر خلاف دیدگاه طرزی، زبان پارسی دری از این سرزمین و از خراسان عصر اسلامی و جغرافیای افغانستان بسوی کشور فارس و ایران امروز رفت و سلاطین مختلف این سرزمین در عهد خراسان اسلامی از امرای طاهری و صفاری تا سلاطین  سامانی و شاهان غزنوی، غوری، تیموری، خوارزم شاهی، سلجوقی، شیبانی، لودی، سوری، بابری و درانی از تخارستان و بلخ و از غزنه و هرات بسوی مغرب و مشرق تا مرزهای چین و دهلی و بنگال در شبه قارۀ هند، زبان پارسی دری  را گسترش دادند. اما محمود طرزی با این برداشت و دیدگاه اشتباه و غرض آلود، بذر سوء ظن و بی مهری را در برابر زبان پارسی دری  در ذهنیت و افکار سیاست مداران نظام حاکم سیاسی افغانستان کاشت و این زبان تاریخی و تمدنی همگانی سرزمین ما را در معرض چالش های سیاسی، سیاستِ حاکم قرار داد.

۲- صدر اعظم سردار محمدهاشم خان و زبان پارسی:

پس از طرزی و دوران سلطنت امان الله خان، در سال های سلطنت محمد ظاهر شاه به خصوص در صدارت سردار هاشم خان با زبان پارسی  دری برخورد سیاسی شد. در ۱۲ حوت ۱۳۱۵خورشیدی سوم مارچ ۱۹۳۷ از نام صدارت، فرمان تعلیم و آموزش در معارف سراسر افغانستان به زبان پشتو صادر گردید. پس از فرمان متذکره که سردار محمد نعیم به وزارت معارف رسید، زبان پشتو به گونۀ اجباری به جای زبان پارسی دری  در  سراسر افغانستان، زبان تدریس و آموزش تمام مکاتب و مؤسسات تعلیمی قرار گرفت و انجمن ادبی در وزارت معارف به “پشتو تولنه” مسمی شد. سپس معضل واحد بودن اجباری زبان تدریس و آموزش در معارف افغانستان پس از پایان صدارت سردار محمد هاشم و آغاز صدارت سردار شاه محمود در سال ۱۹۴۶ میلادی ۱۳۲۵ بر طرف شد، اما سیاست سردار هاشم خان و نعیم خان در برابر زبان پارسی دری ، دامنۀ تنش و تفرقۀ اجتماعی بر سر زبان را عمیق ساخت.

۳- قانون اساسی ۱۳۴۳ و چالش زبان پارسی دری 

در قانون اساسی سال ۱۳۴۳-۱۹۶۴ دورۀ سلطنت محمدظاهرشاه که در ۱۱ فصل و ۱۲۸ ماده به تصویب رسید، نام زبان پارسی دری  به دری تغییر یافت. هر چند در مادۀ سوم قانون اساسی مذکور دو زبان رسمی دری و پشتو مورد تایید و تصویب قرار گرفت، اما در فصل سوم زیر عنوان حقوق و وظایف اساسی مردم در مورد زبان های افغانستان، تنها زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی معرفی شد. سپس در مادۀ ۳۵ قانون اساسی نوشته شد که: دولت موظف است پروگرام موثری  برای انکشاف و تقویۀ زبان ملی پشتو، وضع و تطبیق کند.   تغییر نام زبان پارسی به زبان دری در قانون اساسی ۱۳۴۳ و معرفی زبان پشتو به عنوان یگانه زبان ملی افغانستان و سپس تمایز و تبعیض در تقویت دو زبان دری و پشتو، نخستن چالش مهم در برابر زبان پارسی بود که بصورت رسمی و قانونی، سیاست و خط مش دولت سلطنتی افغانستان را تشکیل می داد. این تغییر نام ، نه ریشه در ذهنیت و تلقی افکار عمومی داشت و نه مبتنی بر علم زبان شناسی و واقعییت های تاریخی این زبان بود. این، یک عمل عمدی سیاسی برای تضعیف زبان پارسی و ایجاد هویت جداگانۀ زبانی – تاریخی برای زبان پارسی در افغانستان بود تا ریشه ها و رابطه های زبان دری به گذشتۀ این زبان به عنوان میراث تمدنی که با نام پارسی دری  شناخته می شد قطع شود و زبان دری در افغانستان به عنوان یک زبان دیگر و غیر از پارسی معرفی شود.

۴- بی اعتنایی و عدم مسئولیت دولت در برابر زبان پارسی دری 

زبان پارسی یا زبان دری که در قانون اساسی ۱۳۴۳ یکی از دو زبان رسمی معرفی شد، اما دولت هیچگونه برنامه و استراتیژی را برای تقویت و انکشاف دری، حتی مطرح نکرد. در حالی که زبان یک پدیدۀ پویا شمرده می شود و باید پیوسته با تغیر و پیشرفت های چشمگیر اجتماعی و فرهنگی دنیای امروز، متحول شود و در مسیر انکشاف و تقویت قرار بگیرد. تمام کشور های دنیا دارای انجمن و اداره های ویژۀ دولتی و ملی در جهت انکشاف و تقویت زبانهای رسمی خود هستند؛ اما شاید افغانستان یگانه کشوری محسوب شود که با داشتن دو زبان رسمی تنها یک زبان آن در بسیاری از سالهای قرن بیستم از امتیاز انجمن رسمی انکشاف زبان برخور دار است.

برخی از زمام داران افغانستان در نیم سدۀ اخیر در رویکردِ معطوف با این برداشت و دیدگاه نادرست که تضعیف زبان فارسی به تقویت زبان پشتو می انجامد، سیاست پارسی ستیزی در پیش گرفتند. این سیاست به نوعی از تنش و بی اعتمادی اجتماعی در جامعه و به خصوص میان اهل سیاست و نخبگان باسواد و تحصیل یافتۀ قومی و زبانی دامن زد. گفتگوهای پر تنش در پارلمان دوران سلطنتی و گاهی در محیط تعلیم و تحصیل بر سر زبان پارسی و پشتو ناشی از  این سیاست رسمی و دولتی بود.تبعات دیگر سیاست های بی اعتنایی در برابرپارسی یا دری به عنوان زبان رسمی و سیاست های پارسی ستیزی زمام داران، حتی به گسترش زبان پشتو در کشور صدمه رساند.

۵- جلوگیری از حضور زبان فارسی در نماد های ملی و دولتی:

دولت های افغانستان به خصوص برخی از زمام داران و چهره های مقتدر حاکمیت ها با سیاستِ فارسی ستیزی، متدرجاً فارسی ستیزی خود را در طرد زبان پارسی یا دری به عنوان زبان رسمی افغانستان از نمادهای ملی و دولتی به نمایش گذاشتند: در سرود ملی، بانکنوت، اسناد رسمی دولتی چون تذکره یا شناسنامۀ تابعییت، پاسپورت، اسناد ملکیت ها، رتبه های نظامی برای اُردو یا ارتش، القاب علمی برای استادان دانشگاه و غیره.

۶- چالش های خارجی:

زبان پارسی تنها با چالش سیاسی داخلی رو برو نیست. چالش سیاسی خارجی در برابر زبان پارسی در  افغانستان پیوسته یکی از چالش ها در سده های اخیر است. نقش روس ها و انگلیس ها در تضعیف زبان پارسی بصورت کل در منطقه طی سده های ۱۹ و ۲۰ موضوع نا آشکار و پوشیده محسوب نمی شود. آن ها مانند دو تیغۀ یک قیچی، زبان پارسی را در آسیای میانه، شبه قاره هند و جنوب آسیا قطع کردند. امروز نیز که تمام رسانه های غربی به زبان پارسی در تلویزیون و رادیو برنامه پخش و منتشر می کنند، از صدای امریکا تا صدای آلمان، صدای روسیه، رادیوی آزادی و حتی بی بی سی، سیاست جدایی زبان پارسی را با دو نام پارسی و دری تعقیب می کنند و می کوشند تا این جدایی و تفاوت را در یک زبان واحد به نام سه زبان جدا گانه معرفی و ثبیت کنند.

نقش سیاسی ایران و سیاست دولتی و رسمی آن بر خلاف تصور و بصورت باور نکردنی، در جهت تضعیف زبان پارسی در افغانستان قابل مطالعه و بررسی است. ایران نه تنها به عنوان یک کشور قدرتمند و ثروتمند منطقه و همسایه بر خلاف کشورهای چون ترکیه و عربستان که برای تقویت زبان ترکی و عربی با تمام توان و ظرفیت تلاش می کنند، یک دالر را در جهت تقویت زبان پارسی در افغانستان هزینه نکرد، بلکه بر  عکس در موضع رسمی و سیاسی خود موجب تضعیف و تخریب زبان پارسی در افغانستان شد. ایران با سیاست انحصار طلبی در زبان فارسی و در نقش برادر بزرگ غاصب در صدد آن شد تا تنها زبان پارسی را به عنوان یک زبان بزرگ تمدنی منحصر به جغرافیای سیاسی ایران بسازد و تمام مفاخر تاریخی این زبان و حوزۀ تمدنی آن را به خود اختصاص دهد. امروز این انحصار طلبی نامنصفانه به گونه ای است که ایرانی ها مولوی جلال الدین محمد بلخی را با تمام مشاهر علوم و ادب زبان فارسی که در جغرافیای افغانستان متولد شده اند، ایرانی می دانند و آن ها را در سازمان فرهنگی یونسکو به نام خود ثبت می کنند.

چالش های علمی و فنی: افزون بر چالش سیاسی، زبان پارسی در افغانستان به چالش های علمی و فنی نیز مواجه است. البته بخشی از این چالش از چالش سیاسی ریشه می گیرد، اما بخش دیگر، ریشه در مشکلات علمی و فنی این زبان دارد که بصورت فزاینده بالا می رود. چالش های همچون: شیوۀ ناقص و نادرست در تدریس و یادگیری زبان  پارسی به عنوان زبان تعلیم و آموزش در دوران ابتدایی و ثانوی مکتب و حتی دورۀ تحصیلات عالی،سطح پایین دانش و آگاهی عمومی و حتی اهل سواد و تحصیل یافتگان جامعه در مورد زبان فارسی، تنوع در لهجه های زبان فارسی و تفاوت میان زبان گفتاری و عامیانه با زبان نوشتاری و ادبی،نفوذ واژه های بیگانه و خارجی به خصوص زبان انگلیسی در زبان فارسی و فارسی زبانان مکتب و دانشگاه خوانده، ناهمگونی های املایی و مشکلات دستوری و گرامری و غیره…

پوهاند  استاد محمد سرور همایون در سوانح قلمی به خط خود نوشته میکند :

در سال ١٣١۵ ش در صنف سوم ابتدايی بودم كه به فرمان شاهی زبان دری آن وقت فارسی خوانده می‌شد از برنامه حذف گرديد و تحصيل درين زبان ممنوع شد و به جای آن تدريس پشتو هر روز دو ساعت تجويز گرديد و كورس‌های پشتو در تمام كشور داير شدند. اين حالت مدت ده سال دوام يافت؛ كه ناگهان حادثه يی اتفاق افتاد كه قصه آن را سالها پيش مرحوم دوكتور ميرنجم الدين انصاری، رئيس دارالتأليف وزارت معارف، آن گاه كه من عضو اين رياست بودم برای من بازگفت. مرحوم دوكتور انصاری گفت: روزی همه رؤسای وزارت در اتاق كار وزير برای تدوير مجلس نوبتی هفته وار گردآمده بوديم.

سردار صاحب محمدنعيم خان وزير ما را مخاطب ساخته گفت: امروز بيسوادی مرض عام گشته و گپ به جايی رسيده كه مأمورين دفاتر و همين گونه شاگردان علايم شديد انحطاط درجه سواد نشان می‌دهند. می‌خواهم امروز درين باره صحبت و مشوره شود و يك راه و چاره بيرون رفت ازين معضله سراغ گردد! اين سخنان وزير را حاضرين مجلس همه چون دام و تلكی تلقی كرديم كه جناب والاحضرت برای ما تعهد كرده لاجرم با چشم و ابرو برای اهل مجلس مبادله ترس و انديشه انجام شد؛ اما آن روز بلايی كه آمده بود و يا ما تصور می‌كرديم به خیر گذشت و ساعت مجلس بدون تماس به موضوع بيماری واگير بيسوادی شاگردان و مأمورين به پايان رسيد. هفته ديگر سردار صاحب باز همان انديشه شان را در ميان انداختند، و چون درين موضوع، ما مدت يك هفته فرصت پرس و پال داشتيم، تكرار آن از زبان جناب سردار صاحب يكی از همقطاران از باب محض مشوره درخشانی كرد كه بهتر است در مكاتب ابتدايی و ليسه‌ها تدريس زبان و ادبيات فارسی (آن وقت دری ناميده نمی شد) جاری گردد.

وزير صاحب كه ظاهراً در انتظار چنين مشورتی بود پيشنهاد را فوراً به تصويب رسانيد. فرمانها نوشته و به مكاتب فرستاده شد و به موجب اين دستور در تقسيم اوقات درسی تجديد نظر به كار رفت و حقوق مربیان و ادبيان فارسی اعاده گرديد و اين زبان دوباره رسميت يافت.