این کاروان نافله را بار آتش است
این شور عاشقانه ، ریاکار آتش است
دست دراز گشته دل و دست یار نیست
شاخی که قد کشیده ز دیوار آتش است
پایی که پیش آمده در صدر انجمن
چشمی که ره کشیده شرربار آتش است
در هر وجب زمین خدا نعره می زند
در کوچه آتش و سربازار آتش است
بر جان مادران و سر راه کودکان
بر دوش دختران پری وار، آتش است
ویرانه های شهر نگون بخت میهنم
جای شکنجه گشته و آمار آتش است
واحسرتا به قلب شفاخانه های شهر
جای دوا و نان و پرستار آتش است
در باغ باد یکسره بیداد می کند
بر قامت بلند سپیدار آتش است
این جا که من نفس بکشم غیر آه نیست
آن جا کنار دوست به خروار آتش است
این جا منم به کوله ره بار عاشقی
ره بسته و دریچه ی دیدار آتش است
دیگر نماند تاب نکوهیدن جفا
صدها هزار بار، به تکرار آتش است
برخیز تاسقای در تشنگان شویم
در طالع نگون شده ناچار آتش است
راحله یار