نظری در باره ادبیات و نویسندگی محمود جعفری : نوشته استاد پرتو نادری

محمود جعفری در سال‌‌های پسین با عشق و تعهد بیش‌تر به هایکو‌سرایی ادامه می‌دهد. او تا کنون هایکوها و هایکوواره‌های خود را در دو گزینه به نام‌های «عطر لیمو» و «گل نارنج» نشر کرده است.

عطر لیمو به سال 1387 در کابل نشر شد که 170 هایکو و هایکووارۀ شاعر در آن گرد‌آوری شده است.

موریانه‌ها

گندمزاران سرد

دهقان دست می‌شوید در باد  

دست‌شستن دهقان در باد، یعنی بربادی گندم‌زار. موریانه‌ها چیزی برای دهقان بر جای نگذاشته‌اند.

کودک شوخ

 روی شاخته‌ها

پرواز جوجه‌های سیب.  

پشک زیر برگ‌ها پنهان

پرنده،

جوجه‌اش را یاد می‌دهد پرواز  

شاید بتوان گفت که «عطر لیمو» نخسین گزینۀ مستقل هایکو‌سرایی‌ یک شاعر افغانستان است. دست‌کم من پیش از این کتاب، با کدام گزینۀ جداگانۀ هایکو از شاعران کشور بر نخورده‌ام.

2) گل نارنج، این گزینه به سال 1398 در انتشارات مقصودی در شهر کابل چاپ شده است. کمابیش 140 هایکوی جعفری در آن آمده است. 

1)

سنگ بر دریاچه

 گلۀ رمیدۀ مرغابیان

ماهیان شاد  

2)

پشت مسافر آب می‌پاشد

ماه قریه

شام‌گاه خزانی  

3)

ابرها فرو می ریزند

از کوه‌ها

شگوفه‌های اشک بر سنگ‌فرش‌های خیابان

این هم گفت‌وگوی من با محمود جعفری که هر جایی است، آبش سرد و نانش گرم باد!

دور نخواهد بود که‌ هایکو یک 

قالب مسلط شعر فارسی خوانده شود!

پرسش: جناب جعفری، تعریف شما از ‌هایکو چیست و هایکو چگونه ساختاری دارد؟ 

پاسخ: راستش پرسش سختی است؛ چرا که تا کنون کسی نتوانسته ‌هایکو را تعریف کند.‌ هایکو اصولاً تعریف جامع و مانع ندارد. بلی، تعدادی برداشت‌های خود را از ‌هایکو به عنوان تعریف ارائه کرده‌اند که در حقیقت نمی‌شود آن‌ها را تعریف خواند. شما نیک ‌می‌دانید که برخی‌ها، تعریف شعر را محال دانسته‌اند؛ زیرا شعر جهان لایتناهی است و ما ذره‌‌یی از آن جهان هستیم. درک ما نسبت به جهان شعر بسیار کوتاه است.

 همان‌گونه که درک ما از خالق هستی ناچیز است. بنا بر این تعریف دقیق و جامع و مانع از جهان شعر محال و غیر ممکن ‌به نظر می‌رسد. تعریف‌هایی هم اگر صورت گرفته مبتنی بر معرفت بیرونی بوده و در شکل خلاصه شده است. 

در پیوند به ‌هایکو نیز چنین است. ‌هایکو کوتاه‌ترین قالب شعر جاپان است. به تعبیری «کوتاه‌ترین قالب شعر جهان» است. 

سیروس نوذری آن را «کوتاه‌ترین شعر نظام‌مند جهان» خوانده است. حالا هم وارد شعر فارسی شده است. ویژگی‌هایی دارد که آن را از مابقی قالب‌ها جدا ‌می‌کند. 

خُب! این هم ممکن است یک تعریف از هایکو تلقی شود. با این تعریف ممکن است ‌هایکو را تا حدودی مرزبندی کنیم؛ اما واقعیت این است که ‌هایکو چیزی فراتر از این است.‌ هایکویی که من تجربه کرده‌ام و ‌هایکویی که من ‌می‌شناسم، غیر از این است. در پوسته نمی‌گنجد.

‌هایکویی که من تجربه کرده‌ام زبان نیست، تصویر نیست، موسیقی نیست؛ بلکه همۀ آن‌هاست. جسم نیست که در لباس کلمه دیده شود؛ بل یک جریان سیال روح است که در و دیوار‌ها را در‌ می‌نوردد. از لای بوته‌ها و سایۀ درختان بالا می‌رود، از موج دریاها لبریز ‌می‌شود و هر تشنه‌یی را سیراب ‌می‌سازد. ‌

هایکو مثل رقص مولاناست؛ چرخیدن روی ابرهاست. حفر زمین سخت با ناخن تیز عشق است.‌ هایکو فشرده‌گی جهان ماست.‌

 هایکو کشف و شهود است. شکار یک کفتار در میان جنگل وحشی است.‌ هایکو روزنه‌‌یی در عمق یک چاه تاریک است.‌ هایکو اشراق ناگهانی است؛ یک الهام است.

 دریچه‌‌یی است به سوی تمام بی‌کرانه‌گی‌های جهان. ‌هایکو پریدن آفتاب در عمق تاریکی است. خلاصه، ‌هایکو یک معجزۀ شعری است.

ساختار اصلی‌ هایکو را درک و معنا تشکیل ‌می‌دهد؛ چیزی که هرکس را توان دست‌رسی آن نیست. ماهیت‌ هایکو جهان‌بینی شاعر است. جهان‌بینی که از رابطه‌ها پیکربندی شده است. دارای نوعی نظام وابسته است. این نظام از اجزایی ترکیب یافته که هم‌دیگر را تکمیل ‌می‌کنند. 

اما در شکل و فرم ظاهری خود، ‌هایکو قالب خاص شعری است. قالبی است که فشرده‌گی، تضاد درونی، پیچیده‌گی، آزادی باطنی و حصارهای بیرونی استوانه‌های آن را ‌می‌سازند. هایکو زبان سهل‌الممتنع است. به گفتۀ رولان بارت «هایکو دارای خاصیتی شبح‌وار است و آن این‌ که هر کس همواره تصور می‌کند به ساده‌گی اشعاری همانند آن بسراید؛ ولی ممکن است هرگز نتواند». 

در‌ هایکو کلمه نقش اساسی را دارد. ‌هایکو با کلمه شروع و در همان کلمه ختم ‌می‌شود. به این معنا که یک شروع دارد و یک پایان. 

پایان ‌هایکو بازگشت به شروع آن است.‌ هایکو ساختار دایره‌یی دارد. تناسب، معیار هم‌نشینی کلمات‌اند. من باور دارم که در ‌هایکو نباید بیش از هفت کلمه وجود داشته باشد. داشتن سه سطر با هفت کلمه، وجه صوری‌ هایکو را تشکیل می‌دهد. ‌هایکو نه چیزی کم دارد و نه چیزی اضافه. هیچ تغییر و تحولی را در خود نمی‌پذیرد. وزن و قافیه هم ضروری نیست. چون ممکن است هدف اصلی قربانی وزن و قافیه شود. 

فعل هم زیاد نقش ندارد. فعل به خواننده واگذار شده است. در آفرینش ‌هایکو تنها شاعر نقش ندارد، خواننده و مخاطب نیز نقش دارد. سهم شعر، شاعر و خواننده در ‌هایکو مساوی است.‌ 

هایکو بسیار ویژه‌گی‌ها و خصلت‌ها را از قالب‌های دیگر شعری گرفته است. از دوبیتی و رباعی، تک‌بیت، و غزل و … تا لندی و فرد.‌ هایکو جمع کنندۀ تمام خصلت‌های شعریِ قالب‌های دیگر است.‌ 

هایکو حرف نمی‌زند؛ بلکه نشان ‌می‌دهد. هایکو مانند یک چهارمغز است. این چهارمغز از بیرون فقط یک جسم گِرد و دایره‌یی است. وقتی می‌شکند چهار جهان جدید آشکار می‌شود. حد و مرز این چهار جهان با پرده‌های خیلی نازک مشخص شده است. خط مرزی آن را همین پرده‌ها تعیین می‌کنند.

 هایکو نیز در ظاهر خود حالت کروی دارد. نظام گِرد و وابسته است. شاعر ضمن این‌که ساختار چهار جهانی را می‌سازد باید شکل و فرم باطنی نیز به آن بدهد. وجوه‌ معنایی برای آن تعیین کند. خواننده باید از این پوسته بگذرد و به چهار ضلع جهان درون هایکو برسد. آن‌گاه است که هایکو تکمیل می‌شود. الغرض؛ هایکو حد و تعریفِ قالبی ندارد. اگر دارد هم، کسی قادر به بیان آن نیست. آن‌چه گفته شد، درک و دریافت «ذره‌یی» از هایکو بود.

پرسش: چه‌قدر  ممکن است که هایکو در زبان پارسی‌دری به یک جریان شعری بدل شود؟

پاسخ: به چند دلیل باور دارم که این قالب در آیندۀ نزدیک به یک جریان مسلط شعری بدل خواهد شد: یک، هایکو قالب کوتاه و قابل حفظ است. با توجه به این‌ که خواننده‌گان امروز، راحت‌طلبند و کم‌تر فرصت پیدا ‌می‌کنند تا رمان‌ و قصیده‌ بخوانند، هایکو قالب مناسب برای مطالعه خواهد بود. خواننده می‌تواند در کم‌ترین فرصت آن را بخواند و لذت ببرد. این هایکو را ببینید: « اسپ را آهسته هدایت کنید/ ماه بهاری/ بر گرده‌اش می‌درخشد (واتسو جین).

دوم، این‌که هایکو قالبی است با قدرت درونی و پتانسیل‌های قوی که به آسانی مخاطب را جذب خود ‌می‌سازد و در خود حل ‌می‌کند. این پتانسیل‌ها را ‌می‌توان در زبان، تصویر و موسیقی و ساختار ظاهری و باطنی آن جست‌وجو کرد. 

سوم، ‌هایکو بعضی از ویژه‌گی‌های خود را از دوبیتی، رباعی، فرد و دیگر قالب‌های کوتاه شعری ‌می‌گیرد. از این‌رو ‌هایکو را ‌می‌توان فشردۀ تمام قالب‌های شعری تعریف کرد.‌ هایکو یک تک‌بیت زیبا و جذاب است که نمی‌توان از آن جزیی را کم کرد و نمی‌توان چیزی بر آن اضافه کرد.‌

هایکو یک واژۀ تام و تمام است. هیچ مانندی ندارد. از این جهت فکر ‌می‌کنم این قالب اگر به درستی درک و شناخته شود و متصدیان و آفرینش‌گران آن، سستی و کاهلی از خود نشان ندهند، بدون‌شک به زودی بازار ادبیات و شعر معاصر را تحت سلطه و سیطرۀ خود قرار خواهد داد.

این را هم اضافه کنم که جریان‌سازی یک کار مشترک و جمعی است. وقتی یک مفهوم و یا موضوع به جریان تبدیل ‌می‌شود که از پشتوانۀ بزرگ و حمایت کلان رسمی ‌و غیر رسمی ‌برخوردار گردد؛ تولید ادبی افزایش یابد؛ همراه با تولیدات ادبی و خلق آثار نغز و قابل قبول، نقد آن‌ها نیز رواج یابد. علاقه‌مندی برای تولید آثار فاخر، هر روز بیش‌تر گردد. صنعت چاپ و نشر نیز از آن حمایت کند؛ تا رفته‌رفته به یک جریان تبدیل شود.

پرسش: پیشینۀ ‌هایکو سرایی در افغانستان به چه زمانی ‌می‌رسد؟

پاسخ: هایکو به معنای امروزین و مورد نظر ما، در افغانستان پیشینۀ درازی ندارد. شاید بتوان گفت از اوایل دهه هشتاد خورشیدی، شماری از شاعران جوان به آن روی آوردند؛ اما به معنای عام آن که شامل هر نوع کوتاه‌سرایی گردد، از اوایل دهۀ چهل وارد قلمرو شعر گردید. در این دوره ما بیش‌تر با شعر سپید روبه‌رو هستیم. 

شاعران با تأثیرپذیری از شاعران روشن‌فکر ایران، دست به تجربه شعر نو یا شعر سپید ‌می‌زنند. از میان نماینده‌گان این نسل می‌توان به واصف ‌باختری اشاره کرد. خب! به مقتضای حال و قال شعر کوتاه هم ‌می‌سرایند. اگر این کوتاهه‌ها را با معیار‌های امروزین‌ هایکو بسنجیم، در ردۀ هایکو قرار نمی‌گیرند. 

دوره دوم ‌کوتاه‌سرایی به دوره انقلاب و مقاومت تا دهۀ هشتاد برمی‌گردد. در این دوره شاعران جوان با تجربۀ شعر مهاجرت و مقاومت و آشنایی با انواع قالب‌های شعری جدید، باز هم به شعر نو و نیمایی و سپید روی ‌می‌آورند. این شاعران نیز متأثر از محیط پیرامون گاه ‌گذاری (بدون این ‌که کارشان کوتاه‌سرایی باشد) شعر کوتاه می‌سرایند. زبان جدید، اندیشۀ جدید و تصویرهای نوتر از ویژه‌گی‌های آن به شمار ‌می‌روند. 

نسل جدید ‌هایکو از دهۀ هشتاد شروع ‌می‌شود. آن هم بیش‌تر در کابل. شاعرانی جوانی چون وحید بکتاش، محمودجعفری، امان پویامک، سمیع حامد، نذیراحمد بهراد، عبدالهادی ایوبی، گلنور بهمن، نجیب‌الله آگاه، متین آذریون، کاوه شفق آهنگ، س.اسرافیل، روح‌الامین امینی، حفیظ‌الله شریعتی سحر، مونا حسینی، روح‌الله بهرامیان، نور احمد پاییز و صدیق‌الله بدر، به سرودن شعرهای کوتاه می‌پردازند. 

در شعرهای این گروه از شاعران تفاوت‌های چشم‌گیری با نسل‌های پیشین مشاهده می‌شود. شعرها از لحاظ ساختاری با‌ هایکوهای جاپانی نزدیک‌تر ‌می‌شوند. تصویرسازی‌ و طبیعتگرایی‌های بیش‌تری در آن‌ها دیده ‌می‌شود؛ اما هنوز هم پراکنده‌گی در شعرها وجود دارد. 

‌هایکو به عنوان ‌هایکو (قالب خاص) زیاد جدی گرفته نمی‌شود. در بسیاری از سروده‌های این شاعران حقیقت‌ هایکو گم است. به‌تر بگویم شعر سپید کوتاه بیش‌تر دیده ‌می‌شود تا هایکو. از این میان، جز چند تنی مانند عبدالهادی ایوبی، محمود جعفری، وحید بکتاش، یاسن نگاه، نور احمد پاییز، شاکر شامان، که مجموعه مستقل ‌هایکو نشر کرده‌اند، بقیه گاه‌ گذاری به‌ هایکوسرایی ‌داشته‌اند. 

پرسش: می‌شود در پیوند به این مجموعه‌های مستقل هایکو که گفتید، اطلاعات بیش‌تری ارائه کنید؟

با در یغ هنوز مجموعه‌های نشر شدۀ هایکو در کشور انگشت‌شمار اند. شگوفه‌های بامدادی (عبدالهادی ایوبی)، ستاره‌ها پایین می‌آیند (عبدالهادی‌ ایوبی)، لحظه‌های در قفس (عبدالهادی ایوبی)، عطر لیمو (محمود جعفری)، گل نارنج (محمود جعفری)، لحظه‌ای با خویشتن تنها (حضرت وهریز)، شگوفه‌ها به بهشت میروند (ترجمه برنا کریمی)، دوپانزده یک‌سی (وحید بکتاش و یاسین نگاه)، چپ‌کوچه (وحید بکتاش)، 

خدا لب‌خند زد (شاکر شامان)، آثاری‌اند که تا کنون نشر شده‌اند و من آن‌ها را دیده‌ام. 

کتاب‌های دیگر شعری نیز هستند که بعضاً به صورت پراکنده نمونه‌هایی از ‌هایکو یا به‌تر بگویم شعر سپید کوتاه را در خود جای داده‌اند. 

پرسش: آیا‌ هایکو در زبان پارسی‌دری همان نگاه و ساختاری را دارد که در شعر جاپانی؟

پاسخ: هایکوی فارسی با ‌هایکوی جاپانی مشترکات و تفاوت‌های زیادی دارد: وجه اشتراک آن دو یکی در کوتاه بودن است؛ هر دو قالب کوتاه شعری‌اند. شاید نتوان به صورت دقیق نهایتِ کوتاهی را برای‌ هایکوی فارسی مشخص کرد؛ اما در ‌هایکوی جاپانی سه‌ سطری بودن یکی از لوازم آن تلقی ‌می‌شود. طبیعت‌گرایی وجه اشتراک دیگری آن‌هاست؛ ‌هایکو زادۀ طبیعت است. همه‌ جا خود را از طبیعت – آن هم طبیعت اصیل و روستایی ‌می‌گیرد- طبیعت شهری با اصل لذت و زیبایی ‌هایکو در تضاد است. روایت‌گری، ساده‌گی، نقش سطر سوم، جای‌گاه زمان و لحظه، طنز، بومی‌گرایی، واژۀ ‌محوری، سطرهای پنهان، استفاده محدود از فعل، تضاد، رنگ، حضور اشیا، حیوانات و فصل، شهود شاعرانه، شکل درونی، عینیت‌گرایی، ابهام، گره خورده‌گی، سکوت پایانی، از دیگر مشترکات آن دو به حساب ‌می‌آیند. 

 اما در کنار مشترکاتی که باهم دارند، تفاوت‌های بی‌شماری نیز دارند. ‌هایکوی جاپانی در فرهنگ و زبانی متولد شده که با فرهنگ ما تفاوت‌های آشکاری دارد؛ چرا که هر شعری در درون یک فرهنگ زاده ‌می‌شود و در آن جا نشو و نمو ‌می‌کند و حامل فرهنگ خاص است. لذا‌ هایکویی که در جاپان زاده شده هیچ‌گاه نمی‌تواند در افغانستان دو باره زاده شود. این امکان ندارد. در حقیقت باید بگویم شعر هرگز قابل تکرار نیست. اصلاً ضرورت هم نداریم که شعر جاپان را در افغانستان تولید کنیم یا بازآفرینی نماییم. 

ما به اندازۀ کافی فرهنگ و زبان غنی داریم. هیچ نیاز به تکرار نیست. البته ممکن است در جایی تلاقی فرهنگی به وجود آید؛ اما به صورت تام و تمام یکی شده نمی‌تواند. در ‌هایکوی جاپانی «ِذن» اصل معرفتی است. با این حال در هایکوی فارسی ما ضرورت به «ِذن» نداریم. اگر هوس فراطبیعی بودن و خدایی شدن، به سرما بزند، ‌می‌توانیم از عرفان و نیایش و آرامش اسلا‌می ‌استفاده کنیم. سکوت خود را در «حرا» و «منی» جست‌وجو کنیم. 

وزن که‌ در هایکوی جاپانی امر حتمی شمرده می‌شود، در ‌هایکوی فارسی الزا‌می ‌نیست. «فصل‌واژه»که در ‌هایکوی جاپانی فرض تلقی ‌می‌شود، در‌ هایکوی فارسی این چنین نیست. ممکن است شاعرانی چون سید علی‌صالحی، سیروس نوذری، به تقلید فصل‌واژه‌های جاپانی بپردازند؛ اما به باور من هیچ ضرورت به این دسته‌بندی وجود ندارد. این یک امر شکلی است، اگر نبود هم چیزی از شعریت ‌هایکو کاسته نمی‌شود. بنا بر این میان‌ هایکوی فارسی‌دری و جاپانی هم مشترکاتی وجود دارد و هم تفاوت‌هایی. 

پرسش: چه فکر ‌می‌کنید،‌ چه‌قدر ممکن است که پارسی‌دری مُهر خود را بر این گونۀ شعری بکوبد و آن را از خود سازد. برای آن که گفته ‌می‌شود:‌ هایکو یک کالای وارداتی جاپان است؟

پاسخ: در این جای شکی نیست که‌ هایکو یک کالای وارداتی است. به نظر من هیچ مشکلی در این امر وجود ندارد. روال طبیعت همین است. شعر تقلید طبیعت است و هنر نوعی بازتولید طبیعت. ‌هایکو نیز بازماندۀ «تانکا»ست. 

من مطمینم که این قالب به مرور زمان از زبان و فرهنگ مادری خود دور و دورتر ‌می‌شود. هرچه زمان بگذرد، زبان دگرگونه ‌می‌شود. دگرگونه‌گی زبان در ‌هایکوی فارسی قابل حس و لمس است.

 زبان فارسی ظرفیت سازش و انعطاف و تغییر را در ذات خود دارد. نقش جغرافیا، محیط، فرهنگ و تمدن و مهاجرت را نمی‌توان در این تغییر، نادیده گرفت. شما ‌می‌دانید که در زبان فارسی دری ما تک‌بیت داریم، رباعی داریم، دوبیتی داریم، سه‌گانی و نوخسروانی داریم. در پشتو لندی داریم. در کنار آن، قصیده، غزل، مثنوی، ترجیع‌بند و ترکیب‌بند داریم و از قالب‌های نوتر، نیمایی، سپید، طرح، کاریکلماتور و… داریم. در داستان هم، رمان، داستان کوتاه و مینیمال داریم. در نثر هم گونه‌های مختلفِ نثر را داریم. زبان فارسی یک زبان منعطف و توسعهپذیر است. قاعده‌های زبان، بسته و محدود نیست. کلمات به اندازۀ تخیل و اندیشه دامنهدار است. از یک کلمه، صدها و بل هزاران کلمه و ترکیب دیگر ساخته ‌می‌شود. پس زبان فارسی این ظرفیت را دارد که‌ هایکو را به عنوان قالب دل‌چسپ و زیبا در خود بپذیرد.‌ 

هایکو هم در ذات خود ظرفیت‌های بسیاری برای پذیرفته شدن دارد.‌ انعطاف‌پذیری که در هایکو هست در کم‌تر قالب دیگر می‌باشد. حتا در نثر و داستان هم گاهی هایکو دیده می‌شود. مثلاً این نمونه را ببینید: سکوت/ دسته گلی بود/ میان حنجرۀ من (یدالله رویایی). 

هایکو چون یک قالب کوتاه است، در سرودن خیلی سهلالوصول به نظر ‌می‌رسد. بعضی از شاعران جوان به همین خاطر؛ یعنی به خاطر همین درک ناقص، به طرف آن رو ‌می‌آورند. از طرف دیگر به دلیل کوتاهی آن، آسانتر قابل حفظ و نقل و انتقال از فردی به فردی و از نسلی به نسل دیگر است. از جانبی نیز نزدیکترین قالب به دوبیتی است؛ با همان خصلت‌ها و ویژه‌گی‌ها. 

یکی از هم‌سانی‌های آن با دوبیتی، این است که ممکن است حتا شاعر مشخصی هم نداشته باشد. چنان‌که دوبیتی‌های محلی شاعر مشخص ندارد و از دل جامعه نقل شده و زبان به زبان شده است،‌ هایکو نیز ممکن است گاهی شاعر مشخص نداشته باشد.

 من باورمندم که شماری از ضربالمثل‌ها، ‌هایکوهای خوبی‌اند. فقط در نوشتن باید دقت به خرج داد تا درست نوشته شوند. در مقابل هایکوهای خوب، باید خود را به ضربالمثل شدن نزدیک سازد.

 یکی از تلاش‌های من در بو‌می‌سازی ‌هایکو این است که خصلت ضربالمثل شدن را در‌ هایکو تعمیم دهم تا بدین صورت مایۀ ماندگاری و مرد‌می‌شدن ‌هایکو را فراهم سازم. 

من بر این باورم که یک هایکوسرای افغانستانی باید تلاش‌های خود را برای تبدیل کردن‌ هایکو به یک فرم قابل قبول به خرج دهد. این امر زمانی محقق ‌می‌شود که بیاییم خصلت‌های فرهنگ بو‌می‌ خود را وارد زبان ‌هایکو بکنیم. از طبیعت گوارای کوه‌ستان‌های افغانستان سرشارش سازیم. با دهقانان بدخشان و بامیان و نورستان و بلخ و جوزجان راه ببریم. هایکو را با زنان دروگر سمنگان هم‌زبان و هماحساس نماییم تا رفته‌رفته به یک قالب کاملاً خودی بدل شود. هنوز ‌هایکو در مرحلۀ نخست قرار دارد. باید از این مرحله عبور کند. پیششرط این عبور، درک عمیق از‌ هایکو، فرهنگ و زبان خودی و ایجاد رابطه و تناسب میان آن‌ها از یک طرف، حمایت همهجانبه از سوی رسانه‌ها و نهادهای رسمی ‌ادبی از جانب دیگر ‌می‌باشد. ما اگر بخواهیم این قالب به یک قالب رایج تبدیل شود، باید تولیدات مان را افزایش دهیم.

 نشست‌های خوانش و نقد و آموزش برگزار کنیم. مجموعه‌های مستقل از‌ هایکو به نشر برسانیم. انجمن‌هایی برای این منظور بسازیم. ارتباط‌مان را با‌ هایکوسرایان جهان بیش‌تر سازیم. دست به ترجمۀ هایکو از زبان اصلی بزنیم. با چنین پیشفرضی است که ‌می‌توانیم انتظار داشته باشیم تا‌ هایکو به یک قالب رایج بدل شود؛ اما تا آن زمان، کمی‌ وقت لازم است. اول باید درک‌مان را عمیقتر سازیم. با تمام این‌ها، روزی فراخواهد رسید (آن روز هم دور نخواهد بود) که‌ هایکو یک قالب مسلط شعر فارسی خوانده شود.

پرسش‌: گفته ‌می‌شود در افغانستان تاکنون کسی ‌هایکو را از سرچشمۀ آن یعنی زبان جاپانی ترجمه نکرده است؛ بلکه آن‌چه تاکنون ترجمه شده، از  زبان‌های  دیگر است؛ یعنی منبع دوم و گاهی سوم. در این صورت چه‌قدر  ممکن است که چنین ترجمه‌هایی بتواند، ما را به ذات ‌هایکو نزدیک سازد؟

پاسخ: این حرف درست است؛ کسی تا کنون در افغانستان ‌هایکو را از زبان اصلی ترجمه نکرده است. اصلاً ترجمه‌ هایکو در افغانستان از منابع دست چندم هم بسیار بسیار اندک است. از میان مترجمان تنها می‌توانیم به حضرت وهریز، برناکریمی، پویا فاریابی، متین آذریون اشاره کنیم. کار این‌ها در ذات خود قابل قدر است. گزینش‌هایی که از‌ هایکو‌ها انجام شده هم بد نیستند. خُب! با این ترجمه‌های اندک نمی‌توانیم به ذات‌ هایکو برسیم. فکر کنم ضرورت هم ندارد که ما‌ هایکوی جاپان را در افغانستان گرته‌برداری کنیم. چون فرهنگ و زبان مستقل داریم. ما فقط ‌می‌توانیم صورت و شکل را از‌ هایکوی جاپان بگیریم، بقیه را خود ‌می‌توانیم بو‌می‌‌سازی کنیم. 

با این وجود افزایش ترجمۀ هایکو در افغانستان را یک امر کاملاً پسندیده ‌می‌دانم. متولیان امور باید زمینۀ گسترش ترجمۀ ‌هایکوهای اصیل را برای ما فراهم سازند.

پرسش: بسیاری‌ها بر این باور اند، زمانی که شعر آزاد عروضی و سپید زمینه کوتاه‌سرایی مدرن را فراهم می‌سازد، پس چه‌ نیاز است که بدون درک درست از ‌هایکو به دنبال شاعران ‌جاپانی رفت؟

پاسخ: درک و دریافت عمیق از ‌هایکو پیش نیاز تولید و آفرینش آن محسوب ‌می‌شود. گاهی درک ناقص از یک امر ممکن است سبب انحراف یک جریان شود. چنان‌که  بسیاری از شاعران پیرو شاملو به خاطر قضاوت‌های سطحی که نسبت به شعر سپید دارند، روی ‌می‌آورند به تولید متن‌های تکراری و فاقد فرم و ساخت و معنا. از همین خاطر است که ما با انبوه‌سرایی در شعر سپید مواجه هستیم. کم‌تر شعری را ‌می‌توانیم در قالب سپید پیدا کنیم که اثرگذاری اجتماعی و ادبی بزرگ داشته باشد. از این‌رو فعلا با نبود مرجعیت در این قالب روبه‌رو هستیم.‌ 

هایکو نیز این چنین است. هنوز ما نتوانسته‌ایم کسی را پیدا کنیم که مرجع شود. شاید یک دلیلش عدم درک عمیق از این قالب است و دیگری نبود فعالیت منسجم و گروهی و عدم حمایت و پشتی‌بانی مراجع رسمی. بنا بر این باید منتظر زمان بود. 

پرسش: آیندۀ‌ هایکوسرایی در پارسی‌دری افغانستان را چگونه ‌می‌بینید؟

پاسخ: هم‌چنان‌که گفتم‌ هایکوسرایی در افغانستان آیندۀ روشن دارد. روزنۀ خوبی برای آن قابل پیش‌بینی است. دلایلش را هم قبلاً عرض کردم. سرعت، فرصت اندک برای مطالعه، هم‌سانی آن با دوبیتی، مرد‌می‌شدن‌ هایکو، کوتاهی، زیبایی و پتانسیل‌های درونی و… همه، گویای این واقعیت‌اند که ‌هایکو در افغانستان قالب مسلط خواهد بود. البته تا رسیدن به آن باید موانع را برداشت و از چالش‌ها عبور کرد.

پرسش: گاهی هم اصطلاح «‌هایکوواره» در نوشته‌های شماری از نویسنده‌گان دیده ‌می‌شود، این‌ «هایکوواره» با «‌هایکو» چه تفاوت و هم‌گونی‌هایی دارد؟

پاسخ: من فکر ‌می‌کنم کاربرد اصطلاح «هایکوواره» کاربرد احیاطی است؛ یعنی گوینده هنوز در کاربرد ‌هایکو برای ‌هایکوی فارسی تردید دارد؛ چرا که فکر می‌کند، این واژه مخصوص جاپان است و استفاده از آن در زبان فارسی نیاز به تأمل دارد. گاهی هم از‌ هایکو به ترانک، کوتاهه، شعر سپید کوتاه، شعر كوتاه پارسی، شعرك و… تعبیر کرده‌اند. از آن جایی که تا حال تعبیر قابل قبول در زبان خود برای‌ هایکو نداریم، فعلاً من همین واژه (هایکو) را ترجیح ‌می‌دهم.

پرسش: چگونه و از چه زمانی به‌ هایکوسرایی علاقه‌مند شدید؟

پاسخ: اوایل دهۀ هفتاد بود که با شعرهای کوتاه از صادق رحمانی در ایران آشنا شدم. آن زمان هنوز اصطلاح ‌هایکو مروج نشده بود. فقط شعر سپید و نیمایی بود. من هم بالتبع، شعرهای کوتاه می‌گفتم که بعضی از آن‌ها در کتاب «پروازهای منحنی» به چاپ رسیده‌اند. در اوایل دهه هشتاد با اصطلاح ‌هایکو برخوردم. فکر ‌می‌کنم از حضرت وهریز شنیدم. سپس با خواندن نمونه‌هایی از ترجمه‌های هایکو از حضرت وهریز، برنا کریمی و «متین آذریون» بیش‌تر از پیش مجذوب آن شدم.‌ هایکو خصلتی دارد که وقتی وارد جهان آن ‌می‌شویم دنیاهای تازه‌تری را برای ما بازمی‌گشاید و ما را با واقعیت‌های دیگر آشنا می‌نماید. حس کنجکاوی و نوآوری سبب شد تا بیش‌تر خود را در قالب ‌هایکو متمرکز نمایم. مطالعۀ کتاب «صدهایکو» ترجمۀ ع. پاشایی و احمدشاملو و هم‌چنین آثار سید علی‌صالحی، سیروس نوذری، قدرت‌الله ذاکری و سیدعلی میر افضلی نمونه‌های خوب هایکو بودند که مرا اسیر خود کردند.

پرتونادری

بر گرفته از کتاب: کوتاه سرایی و پیش‌گامان آن