افغانستان : شعر زیبا از مسعود زراب

کابل و قیماق‌چای و شیرِ پغمان یادم است

لذت نان و پنیر تاشقرغان یادم است

اخ انار قندهار آب از دهانم می برد

کشمش استالف و انگور پروان یادم است

یادِ آن زیتون ننگرهار و کینوی کنر

میله ی فصل گل نارنج لغمان یادم است

از کچیری هر که نامی برد، یاد آمد هرات

شوربای چارکار و قَوِ سیغان یادم است

وه چه خوش کنجد‌پلو دارد تخار و فاریاب

آشک و‌ منتوی بلخ و آش خنجان یادم است

از ارزگانم كرایی وز فراهِ ما کباب

خوانِ غور و دایکندی و شبرغان یادم است

کوه هندوکش رواشت را بنازم در بهار

لوگر و لاندی پلو های زمستان یادم است

ناک سبز و سیب زرد بامیان در تیر ماه

میوه ها با تازه املوکِ بدخشان یادم است

ارمغان آرَد به ما گلغندی ما ارغوان

پنجشیر و چای سبز و‌ توت و تلخان یادم است

یادم آید میوه های خشک نورستان ما

آلوبالوی لذیذ و ناب پغمان یادم است

نیمروزِ ‌من چه خوش تربوز و خرمایی تو راست 

لذت خربوزه ی شیرین بغلان یادم است

مرکز جلغوزه پکتیکا و خوست و پکتیاست

پسته ی نو قلعه، بادامِ سمنگان یادم است

از سرپل پالک و از زابلم گندم بیار

اشتق و گیلاس و زردالوی کجران یادم است

از کچالو تا جواری وز کَرَم تا باقلی

 وردک زیبای ما با جشن دهقان یادم است

نیشکر خواهی، بیا با من جلال آباد رو

چارمغز و سنجد سمت کهستان یادم است

آب پنجشیر، آب بگرام، آب پغمان با هواش

 چار فصل خوشگوار ملک افغان یادم است

سوختیم از بینوایی، دیگ ما اما نسوخت

خصلت مهمان‌نوازی از نیاکان یادم است

کندز و غزنی عجب نان ججق دارد زراب

سفره ی نجراب و لشکرگاه و میدان یادم است

۵ – ۷ – ۲۰۲۲

هالند