رفتند یاران من بیکس و تنها مانده ام
بینوا و در به در با غصه یکجا مانده ام
نیست غمخواری مرا یک لحظه با حالم کند
با خودم می پیچم و با دل شیدا مانده ام
دست تقدیرم کشانید زندگی را در تباه
کشتی بشکسته در طوفان دریا مانده ام
دیگران از بیحیائی صاحب جا و جلال
من ز صدق و عاطفه بی پول و ماوا مانده ام
آه از دنیای غربت، نیست فضای راحتی
دور افتاده از آن زادگاه آبا مانده ام
با کدام اغیار کنم من شکوه ها و راز دل
رنجور و دردمند در فقر و سرما مانده ام
مُلک ما ویرانه شد از کینه و فسق و فساد
منتظر بر رفتن امروز و فردا مانده ام
از دو رنگی های دوران شکوه ها دارد دلم
جهل شد مقبول عام در فکر دانا مانده ام
سرگران، سرگشته و در بستر بیماریم
چشم به راه رحمت خالق یکتا مانده ام
یک قدم حیات و مرگ باشد گرداب منزلت
چند روز مهمان دوستانم به دنیا مانده ام
۰۰۰۰ گرداب ۲۰۲۲-۹-۱۶