خفته در عمق نگاهان تو صد درد، پدر!
کمرت خم شده در سوگ و رخات زرد، پدر!
زندگی قاب عزا شد، تو تماشاگرِ آن
چه کسی این همه را بر سرت آورد، پدر!
به امیدی که نهالات ثمر و میوه دهد
دستهایت چه تلاشی که نمیکرد پدر!
چه دلآزرده تو اکنون به جهان مینگری
غم و اندوه زمان با تو چهها کرد، پدر!
تا که تصویر تو در حافظهام حک شدهاست
گشتهام با تو و با درد تو همدرد پدر!
نسل آدم نَبُود آنکه چنین میخواهد
تف به آن دشمن و این قاتل و نامرد، پدر!