·
شکسته قامت شمشاد در باغ
همه سبزینهها ناشاد در باغ
چه کس گسترده با دستان پاییز
گلیم ماتم و فریاد در باغ
*
به کاجستان ز بس شمشاد بشکست
مرا اندر گلو فریاد بشکست
دلم قندیل برج زندهگی بود
به چاه غم فرو افتاد بشکست
*
بهاران صد چمن اندیشه دارد
به خاک آرزو ها ریشه دارد
مگر بادی به خود پیچیده میگفت
خزان در دست هایش تیشه دارد
خزان فصل کلاغان غریب است
درین دریا، چه توفان غریب است
به سروستان بی تشویش ایمان
همه پرپر ز مرغان غریب است
*
ز دریام موج گوهر بار ناید
دهان بکشوده غیر از مار ناید
هزاران کس ز بیداری سخن گفت
ولیکن یک دل بیدار ناید
*
شب است و آسمان با چیره دستی
زند بر اختران بهتان مستی
مگر با ضربۀ خشمی خدایا
ترازوی عدالت را شکستی
پرتو نادری