محمد یوسف کهزاد نقاش پرآوازۀ افغاستان شب پنج شنبه اول جنوری2019 به ساعت 9.30 به وقت ایالات متحد امریکا در یکی از شفاخانه های ایالت کالیفورنیا به عمر 84 سالهگی با زنده.گی بدرود گفت.
او به سال 1935 م / 1314 خورشیدی در شهر کابل چشم به جهان گشود. پدرش میرزا محمد علی نام داشت. این خانواده در افغانستان در عصههای فرهنگ، هنر و ادبیات شهرت گستردهیی دارد.
برادر بزرگ او، احمد علی کهزاد در عرصۀ تاریخ نگاری، باستان شناسی و پژوهشهای ادبی، تاریخ ادبیات پارسی دری نه تنها در افغانستان؛ بلکه در حوزۀ گستردۀ پارسی دری نیز چهرۀ شناخته شده و پرآوازهیی است.
یوسف کهزاد به مانند برادر، شخصیت فرهنگی چندین بُعدی داشت. هرچندرشتۀ اصلی خود را نقاشی میدانست؛ اما قلم او عرصههای شعر، داستان، نمایشنامه، پژوهشهای هنری- ادبی را نیز درنوردیده است.
این نکته را باید یادآوری کرد که در بیشتر نوشتهها که در پیوند به زیستنامه کهزاد وجود دارد سال تولد او 1314/ 1935 آمده است؛ اما این روزها همیشر کهزاد، بانو ذکیه کهزاد در یکی از برنامههای تلویزوینی اش، سال تولد کهزاد را 1310 یاد آوری کرد.
آموزشها
یوسف کهزاد دورۀ مکتب را در لیسۀ امانی که در آن زمان نامش را به لیسۀ نجات تغییر داده بودند، به پایان آورد. به سال 1954 به دانشگاه کابل راه یافت و به آموزش زبان ادبیات پارسی دری پرداخت. سال 1339 خورشیدی / 1960 م جهت آموزش نقاشی مدرن به ایتالیا رفت و در اکادمی هنرهای زیبای روم به آموزش پرداخت.
در همین سالها کهزاد رشته نمایشگاههایی را در کشورهای ایتالیا، آلمان، دنمارک و سوید راه اندازی کرد. باری هم در یکی از مسابقههای جهانی نقاشی در ایتالیا مقام نخست را دریافت کرد و برندۀ دیپلوم و مدال طلای آن مسابقۀ گردید.
او از همان دوران آموزشها در مکتب به ادبیات و نقاشی روی آورد. دلبستۀ شعر ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل بود. هرچند کمتر میتوانست به رمز و راز شعر بیدل راه یابد، با این حال بیدل تاثیرگذاری گستردهیی بر ذهنیت و تخیل شاعرنۀ او داشته است. در دورۀ مکت استادی داشت به نام « نجف علی خان» که کهزاد را نه تنها در امر نوشتن و سرایش شعر یاری میرسانده؛ بلکه او را با چگونگی مکتب هند و امز و راز شعر بیدل نیز آشنا میساخته است.
با این حال شعر کهزاد آن پیچیدهگی لفظی و معنایی مکتب هند را ندارد و میزان تصویرهای انتزاعی در شعرش کمتر دیده میشود. زبان شعر او ساده دلنشین، و صممیمانه است. عشق به سرزمین و مردم، طبیعت کشور، دردهای اجتماعی و در سالهای پسین درد غربت آمیخته با گونۀ حس نوستالوژیک مضوعات شعرهای او را میسازند.
کارهای دیوانی
کهزاد پس از پایان آموزشها در کابل به حیثنویسنده و بازیگر در تیاتر شهر یا « شاری ننداری» به کار آغاز کرد. افزون بر آن به همکاری های بیشتر ادبی – هنری با نشریه کابل پرداخت.
پس از آن که به سال 1965 به آموزش خود در ایتالیا پایان داد و به کشور برگشت در آغاز در مدیریت هنر ریاست تالیف و ترجمۀ وزارت معارف به کار آغاز کرد.
سال 1966 مسوُولیت بخش هنر در ریاست ثقافت و هنر وزارت اطلاعات و فرهنگ به او داده شد، در همین زمان نگارستان پروفیسور غلام محمد میمنهگی در شهر کابل را پایه گذاری کرد که دارای بخشهای آموزشی نقاشی، مجسمه یا پیکر سازی، خوش نویسی و منیاتور بود.
کهزاد مدت زمانی نه تنها در این نگارستان نسل جوان افغانستان را در پیوند به هنر نقاشی آموزش میداد؛ بلکه رهبری و مدیریت آن را نیز برعهده داشت.
باید گفت که نگارستان غلام محمد میمنهگی که این روزها گویی همه نام و نشانش برافتاده در زمینۀ توسعه و گسترش هنرهای تجمسی در افغانستان نقش بزرگی داشته است. چنان که شماری از خوش نویسان، نقاشان و تندیس سازان سرشناس افغانستان در همین نگارستان آموزش دیده اند.
کهزاد هم چنان در پایه گذاری نگارستان ملی افغانستان که در آن با ارزشترین نمونههای نقاشی نقاشان نام آور افغانستان نگهدای میشود نیز سهم شایستهیی داشته است.
آخرین شغل دیوانی کهزاد در وزارت اطلاعات و فرهنگ بود، مسوُولیت ریاست فرهنگ این وزارت را بر عهده داشت.
افزون بر این به گونۀ پراگنده با رادیو تلویزن افغانستان نیز همکاریهای داشت و مدت زمانی نیز در دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه کابل دانشجویان را هنر نقاشی یاد داده است.
با آغاز جنگهای تنظیمی، سال 1992 همراه با خانواده کشور را کرد و هشت سال را با دشواری در هند به سر برد. با اینحال او در این مدت زمان رشتهنمایشگاههای نقاشی خود را در هند نیز راه اندازی کرد.
کشتی سرگردان زندهگی کهزاد سرانجام به ساحل کلیفورنیای ایالات متحد امریکا لنگر انداخت و تا پایان زندگی همانجا زیست. او در امریکا نیز دست از قلم و مویک نقاشی برنداشت، شعر سرود، مویک نقاشی اش روی پرده های لغزید و نمایشگاههایی راه اندازی کرد.
یکی از کارهای درخشان کهزاد در پیوند به نقاشی باز آفرینی بعضی از شاهکارهای نقاشی در کشور است. چنان که او دختران چنگزن، تصویرهای رواق تندیس بزرگ بودا را که قدمت آنان به بیش از یکهزار ششصد سال می رسد را باز نثاشی کرده است.
باید گفت زمانی که طالبان تندیسهای بودا را منفجر کردند ، پارههای بخشی از این نقاشیها را که تصویر آن دختران چنگ زن را داشت قاچاقبران در بازارهای قاچاق پشاور به قیمتهای بلندی فروختند.
از کهزاد این آثار برجای مانده است:
– جلوههای زیبایی هنر،
– و خدا زیبایی را آفرید،
– مرواریدهای سیاه،
– گزیدۀ شعرها.
افزون بر این نوشتههای زیادی از کهزاد در نشریهها گونان ادبی – هنری کشور نشر شده و نوشته های چاپ ناشدۀ دیگر که نیاز به گرد آوری دارند. شعرهای نشر ناشدۀ او چندین مرتبه بیشتر از شعرهای نشر او هستند.
سخنان پایانی
محمد یوسف کهزاد آن مسافر شهر هفتگانۀ هنر، دستکم هفتاد سال در عرصههای گوناگون فرهنگ و ادبیات کوله بار رسالت خود را بر دوش کشید و مشعل نقاشی اش را کشور به کشور برد تا سیمای فرهنگ معاصر افغانستان را به جهانیان بشناساند.مرگ کهزاد برای جامعۀ فرهنگی افغانستان آن هم در روزگاری که هنرهای تجسمی در کشور وضعیت ناخوش آیندی دارد ضایعۀ بزرک و دردناکی به شمار میآید.
کهزاد، در شعرهای خود بیشتر به قالبهای سنتی توجه داشت و بر نارسایی اجتماعی و حاکمان روزگار انتقاد میکرد، شعرش زبان ساده دارد، روان و دلنشین است با مایههایی از زندهگی و موضوعات اجتماعی. این هم نمونۀ از سرودههای او.
ما از ازل، به طالع خود بدستارهایم
یک خودپرست، ملت صد پاره پارهایم
از ما شراب وحدت و مستی دگر مخواه
از بس که ما، به طینت خود بدگذارهایم
پاییـن نیامـدیـم، ز کـوە غــرور خـود
ما را کسی نگفت، که آخـر چه کارهایم
نـی یار، یار ماست، نه دشمـن رقیب ما
ما خود، به جان خرمن خود، یک شرارهایم
از تخم کینـه، مــا ثـمـر خـون گرفتهایم
“پشتون” و “تاجکـیم” اگر هم هـزاره ایم
در جـادۀ نفـاق، به ما کس نمیرسـد
دنـیـا پـیـاده مـــیرود، و مـا سوارهایم
از ما شریفتـر نـبـود در جـهـان، ولی
در وقت چـور، منـتـظر یک اشـارهایم
یک مشت خاک گشت وطـن، از کمال ما
بـر افـتخار کـردۀ خـود، در نظـارهایـم
غـیـرت همیـن بس است، که در قلب آسـیا
یک تک درخت خشک، به یک دشت خارهایم
دلو 1397 / کابل
پرتو نادری