بیچاره دل به عشق کسی مبتلا شده
آواره ی دیار و فقیر و گدا شده
یاری که مهربان تر در زندگانیم
بی مهر و بی مروت و رحم و وفا شده
تیر جفا بر من مسکین نشانه کرد
زد خنجری به سینه و درد بی دوا شده
روزی مرا به پهلوی خود یار نشانده بود
دوری کزیده از من و بس پُر جفا شده
شد سینه شرحه شرحه اندر فراق او
خون می چکد ز دیده و دل در عزا شده
هجر نگار تاب و توانم ربوده است
اکنون که روح من ز پیکر جدا شده
نامش به هر بیت غزل نقش دفتر است
آندم که دل به الفت و مهر آشنا شده
ای چرخ بی مروت جفا در میان مکار
عمریست که زندگانیم در عشق فدا شده
رفته ولی خاطر گرداب زنده است
عشقش درون سینه زارم عصا شده
۰۰۰۰ گرداب ۲۰۲۲-۱-۲۹