اجتناب از فصل کردن و تلاش برای وصل کردن
برای رسیدن به هر آرزویی نخست از همه نیاز به دست یابی به جغرافیایی به نام افغانستان است. بنابراین اندیشیدن در مورد نجات افغانستان و کلیت و سلامت آن بحیث یک کشور مستقل برای هر باشندۀ این سرزمین و بویژه برای آنانی که دعوای شهروندی دارند، امری حیاتی و بس مهم و سرنوشت ساز است. با این حال پرداختن به بحث های حاشیه ای و به فراموشی گذاشتن کلیت افغانستان در واقع معنای رفتن از متن به حاشیه را دارد که به بهای به قربانی گرفتن یک جغرافیایی به نام
افغانستان است. شخصیت ها، گروهها و سازمان های گوناگونی که بدون توجه به تمامیت ارضی این جغرافیا در صدد دامن زدن به تضاد های زبانی، قومی و مذهبی در افغانستان اند؛ در واقع وابسته به شبکه های استخباراتی و از راهیان گوش به فرمان فارورد پالیسی یعنی تفرقه بینداز و حکومت کن بریتانیای قرن نوزدهم هستند. این در حالی است که با توجه به شرایط حساس و آسیب پذیر کنونی افغانستان، هر گونه دامن زدن به تضاد های قومی، زبانی و مذهبی و نفرت پراگنی های گوناگون غیرعقلانی و ضد ملی بوده و معنای جاری کردن آب در آسیاب طالبان و حاميان آنان را دارد.
این بدان معنا نیست که به گفتۀ مشهور جامعۀ افغانستان گل و گلزار است و هیچ چیزی وجود ندارد. باتاسف که واقعیت های خیلی تلخ در جامعۀ ما وجود دارند که هنوز حتا رسانه ای نشده اند. این به معنای انکار آنها نیست؛ بلکه درز های ژرف و خط کشی های خطرناکی به نام قوم و زبان و مذهب میان مردم افغانستان کشیده شده است که حالا کلیت و سلامت این کشور را زیر پرسش برده است؛ اما دید واقع گرایانه و عقل سلیم حکم می کند که چسپیدن به این موارد درز ها میان قشر های گوناگون جامعۀ ما را بیشتر و بر دیوار های فولادین میان آنان افزوده و جزایر از هم گسیختگی های اجتماعی کنونی در جامعۀ ما را افزونتر می سازد. آشکار است که از این گونه نفرت پراگنی ها دشمنان مردم افغانستان بیشترین سود برده و زیان آن را مردم این کشور متحمل می شوند. با تاسف که این واقعیت های تلخ محصول حکومت های استبدادی گذشته و تجاوز شوروی و حملۀ آمریکا به افغانستان است که پس از به قدرت رسیدن طالبان به اوج خود رسیده است. توطیه های قومی و زبانی و مذهبی در افغانستان در حقیقت ریشه در بیرون دارد و عامل آن خارجی ها اند و مزدوران شان در داخل آن را یدک می کشند. شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و جهان برای رسیدن به اهداف شوم شان در افغانستان طی چندین دهۀ گذشته پیهم تلاش کرده اند تا گراف نفاق های شخصی رهبران و فرماندهان جهادی و سیاسی و اختلاف میان گروهها و قوم ها را زیر چتر زبان و مذهب به نقطۀ غیر قابل بازگشت برسانند که حتا کمترین زمینه برای آشتی ملی و همدیگر پذیری ها در حوزههای گوناگون در این کشور باقی نماند. با تاسف که در این حصه به موفقیت های شایان دست یافته و با به قدرت رساندن طالبان به بخشی از آن اهداف رسیده اند. چنانکه ما امروز شاهد یک افغانستان از دست رفته و افتاده در پرتگاۀ تروریسم و مکانی امن برای همه گروههای تروریستی هستیم. شبکه های استخباراتی توانستند تا در تبانی با خودفروخته گانی چون، غنی و حقانی و خلیل زاد و … در یک تلاش مرموز و پیچیده و در ضمن هماهنگ زیر نام آشتی ملی و امضای معاهدۀ دوحه افغانستان را به گروههای تروریستی به حراج بگذارند.
تاسفبار این است که در همچو حالت ابتر و زار افغانستان شخصیت ها، رهبران گروههای سیاسی و قومی و حتا نهاد های جامعۀ مدنی این کشور بجای کار در راستای ایجاد تفاهم و وحدت ملی و دست یابی به اقتدار واقعی؛ برعکس آنان تمامی نیروی شان را برای ایجاد اختلاف های بیشتر در میان مردم به کار می برند و این برنامۀ ضد ملی شان را بوسیلۀ افرادی در رسانه های اجتماعی همگانی می سازند.
در این تردیدی وجود ندارد که جامعۀ افغانستان از جمله بیمار ترین جامعه ها در جهان است که حالا موج سنگینی از نفرت پراگنی های قومی و زبانی بر آن سنگینی می کند. با تاسف که این نفرت پراگنی ها نه تنها ریشه های استخباراتی؛ بلکه ریشه های ژرف تاریخی نیز دارد که در گذشته ها پنهان بود و اکنون آشکارا شده است. از جمله ستم ملی در افغانستان یک واقعیت است که در گذشته ها هم برای محو آن مبارزه آغاز شده بود. این داعیه در اصل رستگاری و رهایی عادلانۀ ملیت ها و اقوام گوناگون کشور را در بر دارد و هرگونه موضعگیری تبعیض آمیز در برابر اقوام مردود می شمارد. درست خواستی که مورد قبول و پسند هر باشندۀ این سرزمین است؛ اما این داعیه را نه تنها قدرت حاکمۀ وقت و قدرت های بعدی هم تحریف کردند و از آن سیمای ضد پشتون به تصویر کشیدند تا این داعیه در افکار مردم خدشه دار شود. این در حالی است که اقوام گوناگون کشور از گذشته ها بدین سو بدون استثنا به نحوی مورد ستم و تبعیض حاکمان قرار دارند؛ اما حاکمان سیاه کار افغانستان برای رسیدن به اهداف سیطره جویانۀ شان از قوم خود استفادۀ ابزاری کردند و می کنند. در حالیکه آنان به قوم و تبار خود هم احترامی قایل نبودند و تنها به سوی آنانی نگاۀ لطف آمیز داشتند که با آنان در سفاکی و ستم گری و تبعیض همسو بودند. با تاسف که این رویکرد حاکمان پشتون در افغانستان هر از گاهی رنگ قومی به خود گرفته که حتا در بسیاری موارد سبب سؤ تفاهم شده است. نه تنها یک سؤ تفاهم؛ بلکه اشتباۀ بزرگ که اکنون سلامت افغانستان را به خطر افگنده است. حاکمان پشتون تبار گروهی را برای بقای قدرت شخصی از میان تبار خود برگزیدند و در بیرون طوری نشان دادند که گویا به نماینده گی از قوم پشتون بر دیگر اقوام حکومت می کنند و گویا طبل حاکمیت همیشگی یک قوم را بر دیگران نواختند. این مکر و شیادی حاکمان پشتون شماری خوش باوران و متعصبان و سیاستگران استفاده جوی پشتون را در جال آنان افگند و بر ادعای ناحق حاکمان پشتون مهر تایید نهادند. این استفاده جویی از گذشته ها آغاز شد و در زمان عبدالرحمان سفاک به اوجش رسید و در دوران های دیگر بصورت زیگزاگ ادامه یافته است.
در حالیکه این رویکرد حاکمان پشتون مورد قبول بسیاری از پشتون ها نیست؛ زیرا آنان با تحلیل از ماهیت حاکمان پشتون، منافع شان را در همدیگر پذیری های عادلانه با سایر اقوام می بینند؛ اما این حاکمان ستمگر و مزدور توانسته اند تا از طریق عمال شان پشتون های خوب و معتدل را به جنگ قومی ترغیب کنند. دیدیم که کرزی به رنگ خود و غنی به رنگ دیگ با احمق ساختن چند تاجک، هزاره و ازبک از ابزار های قومی به سود حکومت های شان استفاده کردند تا بالاخره غنی به گفتۀ خودش با تاجران در امارات با تحویلی ارگ به شبکۀ حقانی گویا به عهد خاینانۀ خود وفا کرد. حالا نظام تک قومی طالبان چون، دشنۀ زهرآلود بر گلوی مردم افغانستان؛ بویژه اقوام غیر پشتون سنگینی می نماید. بعید نیست که شماری با خواندن این نوشته بر پیشانی من هم مهر قومیت بزنند؛ اما من یقین دارم که حالا مردم هوشیار شده و از مکر و ترفند حاکمان خود فروخته و خاین خود بسیار چیز ها آموخته اند.
هدف از اشاره به نکات بالا، بیان واقعیت های تلخ در کشور ما است که در عرصه های گوناگون به شدت ادامه دارد. در همین حال حرکت های تجزیه طلبانه برای شکستاندن افغانستان نه ممکن و نه هم عملی است و از سویی هم تعارض با قوانین بین المللی دارد.بافت های قومی و حضور مختلط اقوام کشور در شمال و جنوب و شرق و غرب مانع هر نوع تجزیه است. حال پرسش این است که چگونه و با کدام رویکردی می توان بر انواع ستم در افغانستان غلبه حاصل کرد؟ آیا از طریق مقاومت سیاسی و نظامی یا تبلیغاتی می توان به آن رسید؟ ممکن از هر راهی ممکن باشد؛ به غیر از نفرت پراگنی های قومی؛ زیرا نفرت پراگنی ها راۀ رسیدن به رهایی و سعادت ملیت ها را به ” هفت خوان رستم” بدل می کند و بقای تروریسم و حضور گروههای تروریستی در افغانستان را تضمین می کند. این در حالی است که برای رسیدن به کمترین داعیۀ ملی و عبور از پیچ و خم تضاد های تباری و زبانی و رسیدن به کم ترین عدالت سیاسی و اجتماعی و گزینش نحوۀ حکومت به یک افغانستان مستقل و دارای حاکمیت مشروع منهای طالبان نیاز است تا در برابر انواع ستم قومی و زبانی پاسخگو باشد و مردم فرصت یابند تا با روش های دموکراتیک و مردم سالارانه قادر به تعیین نوع حکومت و حتا تغییر نام افغانستان شوند تا به گونۀ قانونی بر تمامی نابرابری های قومی و تباری نقطۀ پایان بگذارند.
حال باید تمامی نیرو ها را به کار برد تا به یک حکومت قانونی و همه پذیر در افغانستان دست یافت. این زمانی ممکن است که برای نجات سلامت و کلیت افغانستان همه گروههای سیاسی، قومی و مذهبی همدست و متحد عمل کنند. البته روی بحث ما بطرف شخصیت ها و گروههای سیاسی و مذهبی مورد پذیرش مردم است که تصمیم گیری آنان می تواند، وزنه ای برای ثبات افغانستان باشد؛ نه به سوی آن شخصیت ها و گروههای بدنام معامله گر و سیاه روی که بخاطر دزدی و فساد های گسترده با حکومت های کرزی و غنی کنار آمدند و در فهرست نخست انسان های ارزه و بدنام سیاسی صعود نمودند. روی بحث به سوی شخصیت ها و رهبران گروههایی است که دارای نام نیک و پیشینۀ خوب اند تا پیشتاز شوند و آدمک های بدنام سیاسی را به مثابۀ سیاهی لشکر با خود نگهدارند تا در مسیر کاروان، ادب رکاب زدن و رسم درست سیاست و سیاستگری را بیاموزند. از همه مهمتر اینکه آنان کارزار تبلیغاتی موثر و ملی را جانشین نفرت پراگنی های قومی و زبانی نمایند و راه و رسم خوب آموختن را برای مردم بویژه برای جوانان افغانستان به ارمغان آورند تا نه تنها بحیث یک رهبر؛ بلکه در نقش راه بر به آشفتگی های سیاسی در کشور پایان بدهند و درس بزرگ وصل کردن را بجای فصل کردن به مردم افغانستان به ارمغان آورند. به گفتۀ مولانای بزرگ تا ثاب شود: « تو برای وصل کردن آمدی یا برای فصل کردن آمدی.» این ویژه گی ها زمانی در سیاستگران نخبه و آگاۀ افغانستان به اثبات می رسد که آنان بتوانند بحیث یک سیاستگر با شعور، شجاع و دارای قدرت تصمیم گیری به رهروان خود درس مسؤولیت پذیری، همدلی و سخاوتمندی بیاموزند. یاهو
.