سر را به پیش هیچ کسی خم نمی کنم
مویی من از وقار و شرف کم نمی کنم
کافیست این که موج به دریای حسرتم
خود را غریق خندقی از غم نمی کنم
سیم و زر جهان همه در رفت و آمد است
دنبال رفته، رفته و ماتم نمی کنم
هر چند دردناک بود خاطرات تلخ
زخمی که گشته تجربه، مرهم نمی کنم
راه ِ گذر به آن که دو رو دارد و دو پشت
من در حریم خویش فراهم نمی کنم
تا پاک جلوه در نظرِ این و آن کنم
غسلِ ریا به چشمه ی زمزم نمی کنم
یک بار شکوه پیش خدا کردم از شکست
آن شکوه را دوباره و هر دم نمی کنم
دلگرم ِ شهر سرد و زمستانی ام که من
یاد از بهار و سبزه و شبنم نمی کنم
خواند فلک مرا اگر ابلیس هم، زراب
من سجده جز خدای به آدم نمی کنم
۷ – ۵ – ۲۰۲۳
هالند