زندگی واقعی از شصت سالگی آغاز میشود؛ نوشته : اسماعیل محشور

جمله‌ی را که از یک فرانسوی در یک جایی خواندم؛ باورم نمی‌شد که این یک جمله‌ی معناداری باشد؛ 

مگر ممکن است! فکر کردم که حتمن برای دل‌خوشی‌ست و روحیه دادن و از آن حرف‌های امید‌وار کننده؛ اما این جمله در ذهنم ماند و مرا به بلندای دیدگاه تازه‌ی برد. اگر باور داشته باشیم که زنده‌گی یعنی آزادی و یا به تعبیر دیگر آزادی یعنی زنده‌گی، می‌بینیم که سر آغاز واقعی آزادی می‌تواند در شصت سالگی باشد. آزادی از بند خود باور نداشتن و آغاز مهربانی با خود و قبول شخصیتی‌که هستیم، رهایی و تلاش برای تغییر آن، این خود اولین احساس آزادی‌ست؛ آرامش و‌پذیرش آن‌چه که هستیم و نه سر زنش و نه به‌رخ کشیدن خطاهای که مرتکب شده‌ایم.

آزادی از اجبار به‌کار کردن مگر برای سرگرمی و لذت بردن؛

آزادی از اجبار به خوردن، مگر در حد زیستن و سلامت ماندن؛

این آزادی‌ها انسان را به دنیای جدیدی سوق می‌دهد که می‌تواند سر آغاز زنده‌گی تازه‌یی باشد.

آن‌های‌که پیش از شصت سالگی از دنیا می‌روند؛ هیچ‌گاهی لذت این آزادی را نمی‌چشند.

تو می‌توانی بار دیگر خنده‌های دوره‌ی جوانی‌ات را در جبین خود مشاهده کنی؛ 

آزاد هستی تا هر وقت بخواهی بیدار بمانی؛ تا هر وقت بخواهی بخوابی و با هر دوستی اوقاتت را بگذرانی، برنامه‌های مورد علاقه‌ات را ببینی و به آهنگ‌های مورد پسندت را بار-بار بشنوی، به دور و‌ نزدیک سفر کنی، کنار ساحل تا مدت‌ها قدم بزنی و با صدای امواج نجوا کنی‌ و به خاطرات عاشقانه‌ی جوانی‌ات را در طنین این صدا ها زنده کنی، هیچ‌کس نمی‌تواند این‌ها را از تو بگیرد، زیرا که تو زنده‌گی تازه‌ی را آغاز کرده‌ای؛

تو تمام این آزادی را با عبور از مرز شصت ساله‌گی بدست آورده‌ای؛

تو دیگر واقعن آزاد هستی؛ 

تو‌ دیگر بخاطر از دست دادن یک موقعیت کاری یا مالی پریشان نمی‌شوی؛

تو‌دیگر گرفتار آئینه نیستی و به داشتن و نداشتن مو و تاسی سرت اهمیت نمی‌دهی، حتا به آن به‌عنوان یک محبت نگاه می‌کنی.

تو‌ در شصت ساله‌گی می‌دانی که پایه‌ی زنده‌گی محبت است، دوست داشتن است نه حسد.

می‌پذیری‌که زیبائی در ساده‌گی است؛ نه تجمل‌گرایی، آن‌چه که جمع کرده‌ای، چندان به کارت نمی‌آید بخشش آن‌ها زنده‌گی‌ات را سرشار از طراوت می‌کند.

تو در شصت ساله‌گی از قید تمام درگیری‌های که زنده‌گی را به کام خود می‌کشد، آزاد می‌شوی، وقت آن‌است که این زنده‌گی را شروع کنی، تو در شصت ساله‌گی با محبت به دیگران لذت می‌آفرینی، می‌دانی که اگر کسی را دوست داری واقعی‌ست، می‌فهمی که زنده‌گی و سود آن در راستی و صداقت است.

می‌فهمی که زنده‌گی کوتاه است و فرصت زنده‌گی بسیار کم!!!