ســــعدیا مرد نیکو نام نمیرد هرگــز
مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند
در کشور سویدن، افغانها برهبری جناب آقای پوهاند رسول رهین فعالیتهای خوبی را در باب احیاء فرهنگ افغانستان انجام داده اند، از جمله کتابی بنام «کی کیست در فرهنگ برونمرزی افغانستان» که سلسلتاً تهیه و بچاپ میرسد، در جلد سوم آن نگارندۀ این سطور کلمات چندی دربارۀ حیات پربار و با برکت ارواحشاد، جنتمکان استاد روهی نوشتم و مدیر نشرات با تصرفاتی آنرا بطبع رسانید.
راقم این سطور در سال (1959 مسیحی) متعلم مکتب دارالمعلمین کابل بودم، معلم مضمون پشتوی ما استاد مرحوم محمد صدیق روهی بود. استادان آن سال شخصیتهای مشهوری بودند که بعدها در افغانستان چهرههای شناخته شده شدند، استاد عبدالمحمد شینواری، حفیظالله امین که بعدها رئیس جمهور افغانستان شد، استاد غلامعلی آئین که وزیر و والی دوران خود مقرر گردید، استاد محمد وزیر نظامی، استاد راز محمد زارع و دیگران.
استاد روهی به صفت یک دانشمند نستوه و عالم توانا نه تنها مضمون پشتو را به ما شاگردان تدریس مینمود بلکه در خصوص فلسفه، تاریخ و سیاست هم گاهگاهی تماس میگرفت. در آن زمانیکه جناب ارواحشاد روهی در دارالمعلمین کابل استاد بود، افکار سوسیالیستی اندک- اندک در افغانستان مخصوصاً در کابل بین تعلیم یافتهگان به تبصره گرفته میشد و ما درینباره مکرراً از حضور حضرت استاد روهی میپرسیدیم و جنابشان با پیشانی باز و تقدیر از سوالکنندهها جوابهای بسیار عاقلانه و استادانه ارائه مینمودند. در یکی از روزها در مسایل سیاسی، موضوع مادیات و معنویات بمیان آمد، وی طرفداری از معنویات را نمود ولی فرمود که در یک مملکت هردو متلازم میباشند، بیادم میآید که همان روز بر ضد مادیون که چپگراها بدان معتقد بودند این بیت مولانا جلالالدین بلخی را برایمان خواند:
پای اســــتدلالیون چــــوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
در شرح بیت بالا فرمود که مادیون دایم دلایل و برهان را در حیات میآورند ولی آن دلایل دایم نسبت حقیقت را نمیتوانند حاصل نمایند، چونکه پای چوبین و پای که خداوند داده تفاوت از زمین تا آسمان دارد.
استاد محمد صدیق روهی که در آن سال استاد مکتب دارالمعلمین شد چندین سال پیش خودش متعلم آن مکتب بود و دارالمعلمین را بسیار دوست داشت، استاد روهی اندک- اندک در لیاقت و دانایی، بردباری، مهربانی و داشتن وسعت نظر شناخته میشد و شاگردان مکتب مذکور به بزرگواری و مهربانیهای او آگاه میشدند و چه در بیرون مکتب و چه بداخل لیلیه حکایتهایی از مقام والای استاد روهی را بمیان میآوردند. در همیندورۀ استادی استاد روهی، حفیظالله امین مدیر مکتب و استاد مضمون تعلیم و تربیه در صنف ما بود. اتفاقاً دو نفر مهمان بنامهای اجمل ختک و میر مهدی شاه مهدی را که در کابل مهمان ریاست قبایل بودند بدارالمعلمین خواسته شدند تا بیانات ارائه بدارند، در اول حفیظالله امین یک بیانیۀ پر شور ارائه کرد و گفت که ما پشتونستان را از پیکر پاکستان بزور جدا خواهیم کرد..
بعد از حفیظالله امین اجمل ختک شاعر مشهور که در افغانستان در سالهای بعدی حیات بسر برد بیانیۀ داد و سپس نوبت به میر مهدی شاه مهدی رسید، بعد از گفتار زیاد بطرف حفیظالله امین خطاب نموده گفت که آقای امین صاحب، خوب است قدرت آزاد کردن پشتونستان را دارید و ما منتظر شما میباشیم که چه خواهید کرد، این گفتار میر مهدی شاه اندک کنایهآمیز بود. فردای آن در صنف پشتو از استاد روهی دربارۀ آن دو نفر پشتونستانی پرسیدیم استاد همه فرمودههای خودرا در قسمت لهجات پشتونها در افغانستان و پشتونستانیها متکی ساخت و دربارۀ سیاست حرفی را بمیان نیاورد. همان روز در ساعت آخری صنف ما مضمون الجبر و ریاضی بود که استاد عبدالمحمد شینواری آن مضمون را تدریس مینمود، آن روز استاد بصورت قطع درس ریاضی را بما نداد و برخلاف برعلیه حفیظالله امین و بیانیۀ او چنان به شدت و قهر سخن میگفت که از قهر زیاد تباشیرهای دستداشتهاش را بر زمین میزد.
این استاد عالیقدر دلیلی داشت، از سفر بری محمد داوودخان صدر اعظم وی فرمود که پاکستانیها در آن سفر بری، بر مردم بیچارۀ شان حملات کردند و ظلمهای زیادی را روا داشتند، ولی حکومت افغانستان بصورت قطع نتوانسته بود از مردم خود دفاع نماید. و به بسیار قهر و غضب میگفت که میر مهدی شاه آدم هوشیار است و بزور نمیتوان آن وطن را آزاد نمود. استاد شینواری تحصیلیافتۀ امریکا بود و بالاخره آن خدابیامرز در وقت هجرت در امریکا بدار بقا شتافت و
خداوند اورا غریق رحمت نماید.
استاد عالیمقام جناب روهی بزبان فارسی بحد بسیار عالی میدانست و پشتو و فارسی را دوست داشت. بیاد من میآید که در نوشتههای قلمی شاگردان و استادان، فارسی را به خط نستعلیق مینوشتند و پشتو را به شیوۀ «نسخ» استاد روهی برای ما فرمود که ضرور نیست که اینطور نوشته شوند مخصوصاً نوشتنهای پشتو را تشویق میکرد بروش نستعلیق اگر نگاشته شود کار خوب است. بعدها در مطبوعات افغانستان دیدیم که استاد عزیزالدین فوفلزایی اشعار و جملات پشتو را به شیوۀ نستعلیق مشاقی و خطاطی مینمود. استاد روهی مضمونی را که تدریس مینمود ویا موضوعاتی را که خارج از محدودۀ درسی بود بسیار با قدرت عالی افاده مینمود، با آنکه استاد اصلاً پشتو زبان بود و در صنف مان مضمون پشتو را تدریس مینمود همه مسایل و موضوعات خارج درسی را بزبان فارسی شرح میکرد و اگر کسی به پشتو میپرسید فوراً به زبان پشتوی خوستی جواب میداد.
آنچه که استاد روهی را وارسته و با وسعت نظر نشان میداد، اولاً تبعیض لسانی را منحیث یک دانشمند، عالم و مسلمان بچشم بد میدید و از تبعیض نفرت و بیزاری داشت، دو دیگر اینکه استاد روهی همه لهجات قندهاری، ننگرهاری و وردکی و پکتیایی را بنظر قدر و احترام مینگریست و میفرمود که همه یک زبان بوده و تفاوتهای لهجوی به اثر محیطهای جغرافیایی و تأثیرات دیگر بمیان میآید و باید هرکس به آنها احترام قایل باشد.
استاد محمد صدیق روهی که خداوند اورا در قعر جنت و بهشت برین جا دهد مرد خاموش و کمسخن و زیاد شنو بود، گویا بمانند مثَل معروف که میگویند: «خداوند دو گوش و یک زبان را به انسانها داده است» دو چند گوش فرا میداد و یک چند سخن میگفت چنانچه حضرت میرزا عبدالقادر بیدل میفرماید:
پختهگی دیگ سـخن را باز میدارد ز جوش
تا خموشی نیست بیدل مدعا خام است و بس
معلومات خارجی استاد روهی بسیار وسیع و خارج از حدود بود خصوصاً در فلسفه و تصوف بسیار علاقمندی داشت، وی دربارۀ قدریون و جبریون، مادرشاهی و پدرشاهی و مفاهیم ادیان، در نهایت درجه عمیق بود و به سویۀ ما شاگردان مفاهیم را ساده ساخته و شرح میداد.
بداخل صنف یکی از خواص بسیار عالی و پسندیدۀ استاد روهی این بود که در صنف بیک حالت ستندرد و معیاری رفتار مینمود، بر شاگردان که اندک شوخ و خارج از آداب شاگردی حرف میزدند در وضع استاد روهی تغییر نمیآمد ولی با زبان نرم و شیرین متعلم را براه راست میآورد. با آنکه استاد روهی چهرۀ مهربانانه و متبسمانه داشت، خندۀ اورا بیاد نداریم همچنانکه هرگز قهر نمیکرد، در گفتار خود آهسته آهسته سخن میگفت و هیچ حرفی بیجا از زبانش برون نمیشد.
در آن زمانیکه استاد والاجاه و عالیمقام جناب جنتمکان
روهی صاحب استاد دارالمعلمین کابل بود یک کرسی معنوی بنام «رئیس معلمان» ویا «معلم سال» که اصل کلمه را بیاد ندارم در معارف مروج بود و تنها باید یکنفر بدان مقام تعیین میشد، استاد روهی بعد از مرحوم استاد محمد کامل منور که استاد زبان فارسی بود بدان مقام جای گرفت و شاگردان دارالمعلمین کابل بدان مباهات میکردند که در دو دوره استادان دارالمعلمین کابل یکی پی دیگری انتخاب گردیدند. استاد محمد صدیق روهی که خداوند اورا غریق رحمت خود نماید، یک فولکلور شناس بزرگ افغانستان بود و در آن باره تألیفات دارد. بعد از اینکه این شاگردش عنایتالله از فاکولته فارغ شدم کتابهای فولکلور زیاد نوشتم، یکی از آن کتابهای من بنام «گوراوغلی» بود، گوراوغلی داستانهای حماسی تورکستانزمین ویا به اصطلاح امروز صفحات شمال افغانستان میباشد.
در آن ایام استاد روهی منحیث مدیر «ادبیات عامیانه» در وزارت مطبوعات و دفترش در دهبوری در خانۀ غلام فاروق غلزای (این مرحوم نیز از استادان دارالمعلمین و استاد نگارنده بود) قرار داشت، من فصل اول را که بشمول مقدمه بود بحضور حضرت استادم جناب روهی بردم تا در مجلۀ که سر دست دارد به آن چاپ نماید. بمجرد دیدن من نه تنها خوش شد چونکه نام و چهرهام بیادشان بود، بلکه با بسیار علاقه و مهربانی مضمون را بصورت عاجل مرور نموده وعده فرمود که حتماً بچاپ خواهد رسانید، در ضمن گفت که کارهای دیگری را در خصوص ادبیات عامیانه باید تهیه بدارم.
البته با لطفهای خداوندی و تشویقات استاد روهی، کتابهای زیادی در ساحۀ فولکلور نوشتم و شاید در وطن زیادترین اوراق را در ساحۀ فولکلور این حقیر تحریر نموده باشد.
در یکی از کتابهای فولکلوری بنام «د پشتو متلونه» که به خواهش ارواحشاد پروفیسور داکتر سید بهاءالدین مجروح آنرا باید مینوشتم و استاد مجروح در آن وقت رئیس انجمن تاریخ بود چون به کار و جمعآوری امثال پشتو آغاز نمودم در آن وقت اندکی جهت اصلاحات بعضی نکات مهمه به همکاری پشتو تولنه ضرورت احساس نمودم. چون آنجا شدم در یکی از دفاتر که دفتر اعضا میگفتند داخل شدم و موضوع را در میان گذاشتم یکی از اعضاء که وی را در مکتب میشناختم فرمود که باید از شخص رئیس پشتو تولنه امریه تحریری برایشان بیاورم تا با من همکاری نمایند. بدفتر رئیس داخل شدم و در آن زمان استاد روهی رئیس بود، وی لطفهای استادانۀ خود را به این شاگردش نمود و برایم گفت که در نشرات نام مرا گاهگاهی میخواند و بسیار خوش میشود، البته تشویقهای زیادی نمود و در ورقۀ من جهت همکاری اعضا امریۀ فوقالعاده داد. چون ورقه را بدفتر اعضاء بردم، آن عضویکه مرا گفته بود امریه ریاست را کار دارد، بمجرد خواندن امریه گفت که برادر ما خود ما باید این نوع ابتکارات را بنمائیم نه شما! زمانیکه مأیوسانه از دفتر میبرآمدم یکی از جوانان که شاگرد من بود و در آن دفتر عضویت داشت از جا برخاست و بلند صدا کرد که وی حاضر میباشد که با تمام معنی بمن همکاری نماید، نام این شخصیت شریف و فرهنگی نصرالله بود که شاید «سوبمن» تخلص میکرد.
همان بود که بار اول در تاریخ پشتو در افغانستان بزرگترین مجموعۀ امثال را به تعداد چهار هزار مثَل تهیه و بچاپ رسانیدم. اگر کسانیکه بعد از بنده امثال و حکم پشتو را کار کرده باشند اساس آن از این نگارنده میباشد، فراموش نباید کرد که در آن ایام بعضی از نویسندهگان دانشمند چون مرحوم محمد دین ژواک و دیگران اندکی درین باره کار کرده بودند که قابل یادآوری میباشد ولی تعداد جمعآوری آنها بسیار کم بود. زمانیکه در پوهنتون پشاور در سالهای (1981- 1982م) منحیث استاد کار میکردم یک کاپی از کتاب من در کتابخانۀ شان موجود بود، بقرار گفته استاد عبدالله جان خلیل رئیس دیپارتمنت ایریاستدی سینتر شعبۀ پشتوی آن پوهنتون همه ضربالمثلهای مرا از آن کتاب گرفته و بر مجموعۀ بزرگ امثال پشتو داخل کرده اند و معلوم نیست که آن را دزدیده یا بنام من کریدت داده اند، احتمال دارد دزدی شده باشد. یک بار دیگر هم یکی از برادران قندهاری که هنرمند و نویسنده میباشد و نام او لطیف جان بابی است کتاب ضربالمثلهای پشتوی مرا به قندهار نزد برادرش فرستاد تا از آن در مجموعۀ امثال شان استفاده نمایند، ترسم از آن روزیکه سرقت نشده باشد چونکه سرقت امثال آسان است.
استاد بزرگوار محمد صدیق روهی را استادان پوهنتون پشاور بخوبی میشناختند بعضی از استادان به نویسندهگان پشتوی افغانستان ایراد و انتقاد مینمودند، ولی هیچ کسی دربارۀ استاد روهی نظریات منفی نداشتند چونکه استاد روهی نه تنها یک دانشمند برحق زبان پشتو و یک عالم توانا و در فلسفه آیتی بود او چیزی نمینوشت تا که نوشتهاش قرین حقیقت نباشد. از جانب دیگر استاد صدیق روهی که شخصیت چند بعدی بود، از نوشتهها و تحقیقات وی استفادههای علمی مینمودند. استاد روهی بزبان انگلیسی وارد بود و از سانسکریت منظماً یاد میکردند. بارها از زبان مبارکشان ترجمههای بعضی لغات عربی را شنیده بودم اما نمیدانم که بدان زبان چقدر وارد بودند، بهر صورت استاد روهی در زبانهای فارسی و پشتو نویسندۀ مقتدر و صاحب صلاحیت و در شعر شناسی ید طولا داشت. چنانچه در فهرست تألیفات شان دیده میشود که دربارۀ شعر، فولکلور و زبانشناسی تألیفات دارند. مقالات و رسالات استاد روهی بصورت دقیق معلوم نیست که به چند میرسد ولی امید است همه آثار آن خادم بزرگ فرهنگ افغانستان بدست نشر سپرده شود.
در یکی از کورسهای زمستانی که در دارالمعلمین کابل دایر میشد یک تن از استادان سابقهدار معارف بدخشان استاد عبدالبصیر وافی که جهت ارتقای سویۀ علمی بکابل آمده بود نزد من نگارنده که در کورسهای مذکور درس هنر میدادم و در مکتب ابتدائیه معلم من بود آمد و گفت که «صدیق روهی» کیست؟ آیا اورا میشناسی یا نی؟ من گفتم بلی! او استاد من بود و مرد بسیار بزرگ و دارای شهرت خوب است، بعد از شناسایی جناب وافی گفت: آه محمد صدیق پکتایی را میگویی؟ گفتم بلی! یکباره در خنده شد و گفت ما هردو در دارالمعلمین همصنفی بودیم و استاد وافی از مرحوم استاد روهی اوصاف زیادی کرد و گفت که واقعاً بدوران خورد سالیاش صاحب شخصیت و با فرهنگ بود. استاد محمد صدیق روهی از شخصیتهای برازندۀ علمی و فرهنگی افغانستان بود، وی شمایل خاص خود را داشت، مرد نظیف و منزه، با سلیقه و با البسۀ زیبا در مجالس جلوه میکرد، در تواضع و اصول برخورد با شاگردان، زیردستان، دوستان و علماء یکتای زمانه بود.
بعد از اینکه من به امریکا هجرت نمودم دوستان فرمودند که استاد عالیمقام در کشور جرمنی از دست ظالمان نابکار حکومتی آواره شده اند، بدبختانه زمانی احوالش را دریافت کردم که چندی پیش بدار بقا شتافته و جانب فردوس برین رفته است.. البته گفته اند:
آنچه دلم خواست نه آن میشود
آنچه خدا خواست همان میشود
مرگ بدست خداوند است، باید بحضور خوانندۀ گرامی با حرمت زیاد عرض نمایم که نوشتۀ هذا بدون جزئیترین مبالغه و احساس نوشته شده است و من آن مرحوم را بمانند یک استاد، یک پدر معنوی و یک برادر بزرگ میدانستم و خاطرات بیش از حد زیبا از آن بزرگوار داشتم و دارم.
در خاتمه دعا مینمایم که جای حضرت استاد دانا، مهربان، متواضع و پر فیض و برکت فردوس برین و جنت المأوی باشد.
آمین یا رب العالمین
عنایتالله شهرانی
بلومینگتن، اندیانا
2006