تذکار :ـ مضمون ذیل را که خدمت تو خواهر گرامی و دلسوز و برادر دردمند و با احساس هموطنم تقدیم میدارم ، فقط شمه ایست از درد ها و رنج های بیکران و ناپایان هموطنان مظلوم ، محروم و محکوم من وتو که به حکم اجبار با وجود این شرایط سخت و مایوس کننده هنوز هم در آن دیار خونین زندگی مینمایند . آقای طاها کوشان یک نویسنده ء دانشمند ـ شاعر ـ ادیب ـ هنرمند و با حنجره زیبا خویش ـ آوازخوان با استعداد میباشند .
جناب طاها کوشان در شعر و مکتب های شعری ، پیرو و شیفته خداوندگار بلخ حضرت مولانا جلال الدین بلخی و عارف و ادیب و شاعر بلند آوازه نیم قاره هند ـ حضرت ابوالمعانی عبدالقادر بیدل دهلوی ـ حضرت حافظ لسان الغیب شیرازی ـ و سعدی خوش کلام میباشد .بنده به دوستی و همکاری با چنین برادر گرامی که دریک خانواده علمی ـ مبارز و مشروطه خواه ـ نشو و نما نموده اند ـ کمال افتخار را دارم .
بجواب نامه محبت آمیز جناب طاها جان ، شعر شاعر گمنام و مسلمان بوسنیائی را که صد ها سال قبل سروده شده و برای من توسط دانشمند گرامی و هموطن جناب پروفیسور داکتر هدی مقیم کشور اطریش ـ سالها قبل رسیده است ـ
تقدیم این برادر دانشمندم نمایم که : ـ
مکتوب جان فزای تو آمد بنزد من چون خوانده گشت ـ برسر مژگان نهادمش
از ترس آنکه آب دو دیده بشوردش از دیده بر گرفتم و برجان نهادمش
قابل یادآوری میدانم که چند ماه قبل ضمن صجت تیلفونی با جناب طاها جان کوشان در پهلوی دیگر مسائل و مطالب شعری و ادبی ـ بنده از براه اندازی یک سایت مستقل انتزنتی توسط این کمینه که هم سیاسیی باشد و هم علمی ـ اجتماعی و ادبی و فرهنگی ـ یادآوری نمودم که بنا بر ملحوظات و مشکلاتی تا هنوز این مأمول برآورده نگردیده است ، اما از آنجائیکه بنده منحبث یک خدمتگار مطبوعاتی وطن ـ از سالیان دراز با جرائد و نشرات مختلف افغانی افتخار همکاری را داشته ام ـ منحیث همکار دائمی هفته نامه وزین و عزیز امید و همچنان همکار جدید و تازه کار سایت مبارز و پر خواننده سرنوشت ( سایت انترنتی ) ـ و سایت انترنتی هرات اونلاین که برادر گرامی و دانشمندم آقای قوام مرا منحیث همکار و علاقمند سایت شان پذیرقته اند ـ این نامه ء تکاندهنده آقای کوشان را خدمت مسئولین این نشرات ملی تقدیم میدارم .
امیدوارم سائر هموطنان مبارز بخصوص مسئولین نشرات و سایت های مبارز ـ آزادیخواه و ملی مان با نشر و پخش این نامه ـ در تنویر افکار هموطنان خویش ما را منت بگذارند . انشأ الله
با عرض ارادت ـ ناصری
مضمون اجتماعی ـ اکتوبر 2006
محمد طاها کوشان ـ کابل ـ افغانستان
مقدمه : ـ برادر دانشمند ، دل آگاه ، غمخوار وخدمتگار وطن جناب ویس ناصری نصرت و رحمت الهی همیشه باتو باد.نامه ای نوشته فرستادم امیدوارم که با روش سیاسی سایت شما برابر باشد.
یاداشتهای من در امریکا مانده امیدوارم شماره تیلفون
نام و آدرس سایت تان را برایم ایمل نموده ممنون ترم سازید به امید دیدار.
بــــوقت صبح قیــــــــــامت که سر زخــــــاک برآرم
به گفت وگوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
برادر عزیز و غمخوار وطن جناب ناصری سلام!
از اینکه مدت زمانی بسیار گذشت از آن دم که من عهد به تو بستم که چیز چیزی نویسم ودر ویب سایت تازه پای شما سهمی بگیرم, شرمنده ام. ای بسا آرزو که خاک شده
کاری برایم پیشنهاد شدو به امید خدمتی به وطن و وطندارم اجابت نموده چندین ماه است که به کابل جان, به سر می برم.
اما ای وای! و ای وای ! ازین چوکی نشینان گدا صفت بی وقار قاچاق بر دزد و همکارطالب و القاعده نی بلکه عضو فعال آنها.
چنان مکن که ببیچارگی فرو مانی
کنون که چاره بدست اندراست چاره بساز
محمد ظاهر بابای اینهاومارشال؟سَرِدار عبدالولی جان همانند سابق به خاک فروشی سرگرم و پول آنرا هم به بانکهای خارج انتقال میدهند. دیگران هم به پیروی از ایشان به دوبی و قطر و ……. انتقال داده راهی هستند. جالب تر اینکه اینها این بار به حساب قمار پس و پیش و گاه گاهی وارو چال می زنندو غبن هم می کنند به این شرح که حتی آبرو وعزت نفس را باخاک یکجا کرده هم به امریکایی هم به پاکستانی میفروشند. دزد هم میدود ودزدبگیر هم .
جهالت زورگویی، قوم پرستی و زبان پرستی ازسروروی ، درودیوار این کشور میریزد. هیچ امیدی نیست که اینها بخود آیند و حرفی بشنوند وکاری بکنند.
چنان مکن که که ببیچارگی فرومانی
کنون که چاره بدست اندراست چاره بساز
هر پروژه ای را که میخواهند به جایی ببرند و آباد نمایند مسئولین دولتی و کشوری از بالا تا به پایان همه ( ازما چطور میشه) را تا نگیرند؛ هزار و یک سنگ و هفت کوه سیاه مشکلتراشی را سر راه میریزند؟!
برانداز بیخی که خار آورد
درختی بپرور که بار آورد
جهانسوز را کشته بهتر چراغ
یکی به در آتش که خلقی بداغ
برآنکس که بردزد رحمت کند
ببازوی خود کاروان می زند
جفا پیشگان را بده سر بباد
ستم بر ستم پیشه عدلست و داد
اگر امریکا و متحدانش این کارمندان که بنام حکومت افغانستان بر سرکارندوپشتیبانی مینمایندو برپا نگه ایشان میدارند, جفائیست برملت مظلوم و زجرکشیده افغانستان؟!؟!
ازینها باید پرسید و یخن شان را باید گرفت که تا به کی بخاطر پلانهای منفعتی سیاسی نظامی و استراتیژیکی ومسلمان کشی تان کشور و مردم بیچاره مارا در وحشت و تنگا وتباهی وکشتن وحشیانه میکشانید و نگه میدارید؟ آیا سی و پنج سال دود آتش و خاکستر بس نیست؟
کشتزارها به قبرستان بدل گشته, حالا بهترین روش آن خواهد بود تا چند داشی بسازند و همه را دسته جمعی بسوزانند, همان گفته حفیظ الله امین ملعون را که میگفت برای شان دوملیون نفر کافیست, اینها همین دارو دسته حکومت کرزی را بادار و دسته سنا و شورا رابکار دارند وبس.
گر بمثل جام جم است آدمی
سنگ اجل بشکندش چون سفال
توانگری نه بمالست پیش اهل کمال
که مال تا لب گوراست و بعداز آن اعمال
من آنچه شرط بلاغست باتو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
بچشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص
که هست صورت دیوار را همین تمثال
نصیحت همه عالم چوباد درقفس است
بگوش مردم نادان چوآب درغربال
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار به نقش است و زهر او قتال
تنهابا غرور وتیکه به کردار وجانبازیهای گذشته گان کاری از پیش نمی بریم, کار و پشت کار شبانه روزی با صداقت وایمانداری و امانت داری باید که این کشتی شکسته را به ساحل عافیت و سرفرازی برانیم.
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
خصوصا ما های که در اروپا و امریکا ازکمک های ویلفر و سوشل
ویا هات داگ فروشی ویا بیکاری و ولگردی و تکسی رانی وآیس کریم فروشی به ستوه آمده بودیم و داد خدمت گذاری صادقانه را میزدیم , همه خودهارا داکتر وماستر وپروفیسور نخبه و عقل کل و ناف زمین می شمردیم, از جاهلانی که ما آنها را گمراه رشوت خور قاتل وناقص حقوق بشر میدانستیم, دستان شانرا از پشت بسته کرده ایم و در چور وچپاول نقص حقوق بشر رشوت ودزدی وخاک فروشی خود فروشی وجدان وشخصیت ووقار و حیثیت خودرا زاآنها بیشتر و پیشیتر فروخته و گرو داده ایم. هنوز هم میخواهندکه: پشتیبانی, از توصیه ادامه جهالت و بربریت و انسان دشمنی را که از زبان پرویز بی شرف گندیده دهان بیرون ریخته و میریزد, کنند؟!
برادرمن جناب ناصری میخواستم نامه ای عذریه برایت بنویسم از دیر نوشتن , چه نوشتم خودم هم نمی دانم, مارا حضرت سعدی با درسفته هایش دیوانه کرده:
بنی آدم اعضای یک دیگراند
وبالاخره:
تو کزمحنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
برادر آگاه وخدمتگار ویس عزیز!
دعا بکن که نفس زود از قفس نرود
که گفته های بدل دارم و بگویم باز
سلام واحترامات مرا به خانواده عزیزت رسالت کن
برادرت مسکین طاها.
این وبلاک برای شما معلومات در مورد مقاومت مردم افغانستان را بیان خواهند کرد
نامه ای سرگشاده
نامه ای سرگشاده
طاها کوشان
جناب آقای رئیس جمهور حامد کر زی!
شما برادر ارجمند را بنده از زمان اتحادسه گانه در دفتر دانشمندمحترم آقای محمد عمر اثیر در آنجا می شناسم واز طرز دید و وافکار شما برایم ازهمان روزها آشکار بود چون میگویند: کاسه ای چینی که صدا میکند خود صفت خویش ادا میکند. شما خوب میدانید که منظورم از همان بحث های بود که با دوستان ظاهری ودشمنان باطنی خویش در آن زمان میداشتید.
برادر ارجمند!
یادتان هست که در روزآخر لویه جرگه به شخصیت های هم فرموده بودید که: دیگر آن وقت گذشته؟!
اگر قلم گرفته وقولها وقرارهای که با بسیاری ازبرادران صادق وامین دوران جهاد و مقاومت فر موده اید,را بتویسم یک من کاغذ کم خواهد بود.
از این همه پیمان ها و قرارها وقولها بگذریم و یک نکته بسیارمهم و حیاتی که واقعا در سر نوشت همبستگی ملی افغانستان قابل تاءمل تعقل و تفکر و تدبراست یاد آوری می نمایم, خدا کند که خاطرخطیر جلالت مآب مکدر نشود:
بی نصیبان را هدایت مایه ای گمراهی است
سایه رنگش از فروغ مه سیاهتر می شود
از زمان شروع جهاد ملت مسلمان افغانستان تا دیروز که پدر محترم شما و خدمت گار افغانستان راهمین بنیاد گراهای تروریست(القاعیده,حکمتیار, طالبان و آی اس آی) به شهادت رسانیدند,شما فرزند برومند آن بزرگوار شهید فراموش کرده و با همان گروه های که زیاده ازصدبارپیمان بسته و قسم خورده,بازشکسته فراموش نموده اند. بازمیخواهید مفاهمه ومذاکره نمائید؟
شما یادتان رفته که همین گلبدینی ها در یک روز چند راکت بالای کابلیان تحفه گویا نثار بیوه و یتیم و بیچاره کردند؟
آیاتنها حکمتیار و دارودسته اش یا آی اس آی آستینچه ای از این دشمنان دین و وطن ساخته بود ودرتنــور کابل نان می پخت؟ و امروز قرار دستور جنرال بی شرف, شما با آنها باب مذاکره را باز میکنید؟!؟!
این همه جفاو دغاودشمنیهای این گروهای شریرو دشمنان دیموکراسی,حقوق فردی واجتماعی را که با پاشیدن تیزآب به سر و روی خواهران و مادران من وتو جهاد؟ خودرا آغاز کرده بودندو باهمه مظاهر تمدن و پیشرفت و تکنالوژی دشمن اند,و همه دنیا شاهد بودندو که حتی در پشاور همین ها هردانشمند مسلمان و خیرخواه ملت افغانستان و هر جوانی که از دست دشمنان دین و ملت یعنی خلقی ها و پرچمی های مرتد به دارالهجره پناه می آوردند, یا به گلوله می بستند و یا سرمی بریدند و به نهر ها می انداختند. وحالا هم همین ها تا توانستند و میتوانند علیه نام مبارک جهاد, اسلام و مجاهدین به نفع و دستور دشمنان ما بانگ میزنندو بهانه میتراشندو به جنگ کشتارو ویرانی اد امه داده جوانان بی خبر از دستورات رب العزت را وادار به خودکشی نموده خانواده هارابی سرپرست ساخته وبااین کارشان, بخاطر نان و لباس و کرایه خانه , زنها دختران این خانواده ها را وادار به خودفروشی و پسران آنهارا وادار به دزدی وکیسه بری وقاچاق موادمخدر و درفرجام چقدراز این قربانیان اعمال تروریستی وضد انسانی و ضد اسلامی رابد بخت وخاک به سر میگردانندو جناب شماو جناب آقای مجددی با تشکر و دادن تحفه و تارتق وخرچ دستر خوان, گاهی بنام ملیشه های قومی و گاهی بنام همبستگی ملی ویا مصالحه ای ملی, آنهارا تجهیز, پشتیبانی و دوباره جان می بخشید؟
شمارا بخدا خدعه و فریب ودیده درایی بس نیست؟
آن قدح بشکست و آن ساقی نماند
بس کنید و بس کنید و بس کنید
از خداحیا نمائید! روز حساب و داد رسی رسیدنی است, حق معطل میشود باطل نی
آدمی را عقل باید دربدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
صدای آمريکا
منبع مؤثق خبرهای جهان
- جمعه, 10 جون
- مصاحبه با سفیر جدید افغانستان در واشنگتن
تبصره ها (2)
دوشنبه, 16 می 2011 طاها کوشان (کلیفورنیا)
تشریف جلالت مآب سفیر حکیمی راخیر مقدم گفته امید واریم که افغانستان و امریکا دشمن زیربنایی را هرچه زودتر درک و ستراتیژی فعال وروشن وشفافی رابرای قلع وقم اینها همانند سال2001 و2002 ساخته و عملی نمایند. واز شف شف گفتن کرده همیش شفتالو بکویند. تا واقعا مردم ما وسایر کشورها درامن و امان واقعی بتوانند خواب ارام داشته باشند. چقدر مادر ما بزایند و تروریستان طالب بکشند؟
صفحه اول/ در دوشنبه کنفرانس در باره احمدشاه مسعود برگزار گردید |
|||
|
طاها کوشان فریمونت، کلیفرنیا
سازمان ملل باید پاسخ روشن و قابل قبول مطابق به همه قوانین و لوایح قبولشده جهانی ارائه نماید
هرکشوری که بمب اتمی دارد ؛حق زندگی، حق زورگویی و حق برباد کردن دیگران را دارند زیر نام پشتیبانی، ختم مخاصمه و مناقشه و گسترش دیموکراسی و آزادی بیان و آزادی انسان و آزادی انتخاب. !؟!؟!؟
حالا بیایید ببینیم که به ویژه در میهن بیچارگان و واماندگان و فقیر یعنی میهن دوست داشتنی من افغانستان چه میگذرد:
شب و روز، پگاه و بیگاه تروریستان بی وجدان و بی ایمان القاعده و طالبان این خون آشامهای زمانه با پشتیبانی آشکار و شرم آور سردمداران پاکستان از نواز شریف تا زرداری و هر رییس آی اس آی پاکستان در میهن من میکشند آتش می زنند ویران می کنند سر می برند و زور میگویند؛ اما :
سازمان ملل، حکومت آقای اوباما وکشورهای عضو ناتو و این آغاجان حامد کرزی خود ما نیز بازهم به پاکستان میروند و با زاری و خواری و گریه و ندبه میخواهند که در از بین بردن دشمنان ضد بشریت ضد آزادی ضد زن، گفتار، انتخاب و آرامش و برابری و برادری در روی زمین حد اقل کمک کنند تا خر درگل مانده ناتو و اعضایش را به شکلی از منجلاب عجز و ناتوانی در برابر بی دانشان و آدمکشان ضد اسلام که اصل مرام وحدفشان بدنام ساختن اسلام و مسلمانها می باشد؛ کاری بکنند.
چنانیکه تقریبا پنج شش سال قبل دریکی از مقالات در همین نامه مردم افغانستان امید نوشتم که پاکستان از طالبان و گلبدین و حقانی برای خود مانند گاوشیری هر زمانی که بخواهند از گاو دنیا برای خویش شیر میدوشند، با اضافه اینکه پاکستان از بطن شیطان ترین کشور دنیا یعنی انگریز بدنیا آمده و چمچه همان انگریزها است و می باشد و خواهد بود.
هر شخصیت شیطانی پاکستان در آخر کار درپناه بادارش در لندن زندگی بسر میکند، نواز شریف، بینظیر بهتو، روسای آی اس آی وتا امروز زرداری و پرویز مشرف ؛ و همه اینها در پناه انگریزها به ریش همه حتی به ریش امریکا می خندند و می خندند و هیچ کاری هم از دیگران ساخته نیست.
تنها راهیکه واقعا به یکباره گی کار اینها را بسازد همان : جرئت و جسارت و شهکاربینظیر رئیس جمهور اوباما در از بین بردن اسامه بن لادن در ایبت آباد پاکستان؛ باید تداوم بیابد و ازین مترسک ساخته انگریز باید سخت پزهیز نمود و فریب اینها را نباید خورد که همه را تباه می کنند و خود در غندی خیر نشسته و اشکی هم که گاه گاه ازچشمان شان جاری میگردد از غم شریکی و انساندوستی نی بلکه ازخنده بی مهابا بر بیچارگی های مردم دنیاست. !!!
اما سازمان ملل با کدام معیار و حساب و سنجش یکبار چند نفر را جنایت کار و قابل تعقیب و مجازات معرفی می نمایند؛ و بار دیگر با آنکه همه اسناد و مدارک و شواهد در حکم جنایت آن اشخاص بقدر کافی و قابل باور بدست داشته است؛ اسنادی از حکومت بیچاره و وامانده و بیکاره ای حامدجان کرزی برای برائت آن اشخاص طلب می نماید؟ یا للعجب!
باید از سازمان ملل پرسید: ما ندانستیم وجدانِ وظیفه اصلی شما دربرابر بشر بیچاره و پامال شده چه است و چه باید بکنید و به کدام سو روانید؟
جنایات طالبان یعنی قتل و کشتار که طالبها درافغانستان مرتکب شده اند با جنایات معمرالقذافی وصدام حسین وملاسویچ چه تفاوتی دارد؟ به ویژه ملاقلم الدین!
باید پرسید: که شخصی که یکبار برویت سند و مدرک و شاهد جانی قلمداد میگردد؛ باز چه نوع وبا کدام ماهیت و کیفیت سند و مدرک و شاهدی بکار است که بیگناهی و بی مسئولیتی آن شخص را ثابت نماید؟
یا اینکه واقعا حدس و گمان مردم مسلمان به حقیقت خواهد گرائید که راستی همه میخواهند به ویژه در کشور اسلامی افغانستان هرچه مسلمان نخبه و آگاه و دراک و شریف و دانشمند است باید کشته شوند و اسارت و غلامی و بردگی به رنگ و نیرنگ دیگر در جهان گسترش می یابد.
امید وارم که سازمان ملل پاسخ روشن و قابل قبول همه قوانین و لوایح قبولشده جهانی ارائه نماید تا آسوده گردیم و به یقین بدانیم که راستی و از سر همدردی و غم شریکی اعضای سازمان جهانی ملل متحد در پی کاریست برای امن و آسودگی برابری و برادری مردم سراسر دنیا.! یا اینکه:
بهر تقسیم قبور انجمنی ساخته اند./
26جون 2011
طاها کوشان فریمونت، کلیفرنیا
بازهم زنده باد جهالت!
اگر گلبدین رئیس جمهور وملا قلم الدین وزیرداخله شوند؛ باز چه روزگاری برسر مردم بیچاره افغانستان خواهند آورد؟
باری در همین نامه مؤقرنوشته بودم:«حکمتیار طالب وکرزی یعنی: تعصب، دروغ ، مکر، کشتن، آتش و ویرانی
میهن عزیز ما درآستانه یک سقوط دیگر بدست اوباشان و راکت پرانها ودشمنان دانش و زن وتاریخ وتمدن آماده میگردد.
آقای حکمتیار کسی است که با پاشیدن تیزآب بر سرو روی دوشیزه های پاک و بیگناه ما درعنفوان جوانی سر اغاز جهاد اسلامی؟ خویش را عملا آغاز نمود.
آقای حکمت یار و حقانی ازآن دست اشخاص بی حیا وچشم سفید و دیده درایی هستند که تنها خودشان، وپیاده نمودن بینه به بینه برنامه های با شعار کابل باید بسوزد آی اس آی است که چندین بار ناکام شد؛ دیگر هیچ هدفی ونیز هیچ کسی برای آنها اهمیت وارزشی ندارد!؟ بازباهمان قَسَم ها و پیشنهادات و پیمانها ی مهیلانه ومزورانه خویش ازمکه تا کابل؛ یکبار دیگر و شاید برای آخرین بار؛ تلاش و کوششی را براه انداخته است.
هیچ گاهی نشد که این نوکران آی اس آی با وطنداران خود با صداقت گپ بزنند و کنار بیایند! حتی برای یک لحظه.»
بعد از پیمان و قرارداد بُن؛ مسلمانهای صادق و اهل دانش و خواهان برابری و برادری در افغانستان با صداقت تمام شروع کردند به تسلیم سلاح و انحلال قوتهای سابق جهادی و پیوستن در حکومت فراگیر ملی و شروع نمودند به بازسازی مانند هرات، پنجشیر، مزار شریف ، میمینه ، بادغیس ، ننگرهار ،تخار ، بدخشان ،سمنگان ، پروان و کابل.
اما جانیان و ادمکشان واجیران انگریز(زیرنام آی ای آی پاکستان) چه کردند و چه میکنند: مشت نمونه خروار از بی بی سی
پنج شنبه 30 ژوئن 2011
یکی از فرماندهان ارشد شورشیان مخالف دولت که در حمله شامگاه سه شنبه به هتل اینترکنتینانتال در کابل دست داشت در حمله هوایی نیروهای ناتو در ولایت پکتیا، در شرق افغانستان، کشته شده است.
سخنگوی ناتو در افغانستان گفته است که این شخص اسماعیل جان نام داشت و از فرماندهان شبکه حقانی بود که گفته می شود با شبکه القاعده در ارتباط است.
دوشنبه, 04 جولای 2011
مقامات پوليس سرحدی در زون شرق افغانستان ميگويند که يک گروه هفت نفرى بم گذاران را در ولايت ننگرهار بازداشت نموده است.
جنرال امين الله امرخيل قوماندان پوليس سرحدی قبل ازعصرامروز(دوشنبه) در يک نشست خبرى گفت افراد بازداشت شده که قصد ورود به خاک افغانستان را داشتند در ولسوالى نازيان درحالی دستگير شدند که خريطه هاى انتحاری را نيز به تن داشتند.
جنرال امرخيل علاوه نمود بازداشت شدگان اتباع کشور پاکستان هستند و قصد داشتند تا حملات انتحارى و مسلحانه را درولايت ننگرهار انجام دهند، اما قبل از رسيدن به هدف بازداشت گرديدند.
به گفته والی هرات، فردی که یک بمب را با کنترل از راه دور در روز حادثه منفجر کرده بود نیز در میان بازداشت شدگان است.
05 ژوئن 2011
در روز دوشنبه هفته گذشته در هرات، انفجار دو بمب در منطقه شلوغ “چوک سینما” در مرکز شهر هرات و ورودی ساختمان تیم بازسازی ولایتی ( پی آر تی) ایتالیا در این شهر، دست کم پنج کشته و بیش از سی زخمی برجای گذاشت.
دوشنبه 04 ژوئيه 2011
و اخیرا ملانا فضل الرحمن رهبر جمعیت علمای پاکستان به بی بی سی چنین میگوید: باید دید آیا خروج آمریایی ها از افغانستان با هدف خیر خواهیست ومیخواهند مسئله افغانستان را حل کنند یا اینکه در اثر شکست برنامه هایشان ناچار شده اند نیروهای خود را بیرون بکشند.
جمعه 27 می 2011
ژنرال داوود داوود(شهید) فرمانده پلیس حوزه شمال افغانستان به بی بی سی گفت که طالبان این رهبر قومی را که خیرمحمد نام داشته است، سه روز پیش در منطقه “گوسفندی” ولایت سر پل ربوده بودند.
آقای داوود افزود که طالبان این فرد را به همراه یک راننده یک فرمانده طالبان پس از آن که کشتند، آتش زدند و اجساد سوخته آنها را سه روز نزد خود نگهداشتند و از دادن آنها به وارثان آنها خودداری کردند.
ساکنان منطقه ناور گفته اند که “افراد مسلح” کوچی روز ۳۱ جوزا2011 وارد منطقه ناور شده اند و در پی ورود آنها به این منطقه درگیریهایی میان آنها و روستائیان روی داده است.
به گفته آنها، در اثر این درگیری “صدها خانه” به آتش کشیده شده، صدها خانوار از خانه های خود به مناطق امن تر کوچ کرده اند و یک نفر از روستائیان در جریان این درگیری ها کشته شده است.
26 جوزا 2011
انفجار مرگبار در بیمارستان لوگر در افغانستان
انفجار موتر بمب گذاری شده در بیمارستانی در ولایت لوگر در جنوب کابل، این بیمارستان را تخریب کرده است. دست کم 27 نفر کشته شده اند که بیماران، پزشکان و پرستاران در میان آنها بودند.
دین محمد درویش، سخنگوی والی لوگر هم به بی بی سی گفته است که همه قربانیان این انفجار غیرنظامی و از بیماران، همراهان بیماران و کارکنان یک بیمارستان غیرنظامی هستند.
این دومین مورد از حمله ای از این نوع به یک بیمارستان در افغانستان است. بیش از یک ماه قبل، وقوع انفجاری در بیمارستانی در کابل شش کشته بر جای گذاشت.
23/11/2007
مقامات افغان می گویند شبه نظامیان وابسته به گروه طالبان به یک پاسگاه پلیس در ولایت قندهار حمله کرده و هفت مامور پلیس را سر بریده اند.
یک فرمانده محلی پلیس در ولسوالی ارغنداب ولایت قندهار می گوید نفرات وابسته به طالبان پس از حمله بر یک پاسگاه پلیس در ولسوالی ارغنداب این ماموران پلیس را سربریدند.
به گفته او شش مامور پلیس دیگر ناپدید شده اند.
اما طالبان ادعا کرده اند که ۱۲ نفر از ماموران پلیس را در این پاسگاه سر بریده اند.
يکشنبه 18 نوامبر 2007
گزارشها از ولایت ارزگان در مرکز افغانستان حاکیست که افراد مربوط به گروه طالبان پنچ مامور پلیس را دار آویخته اند و همزمان مقامات افغان از کشته شدن چندین شورشی در ولایت قندهار خبر می دهند.
پلیس ارزگان می گوید این ماموران در ولسوالی دهراوود این ولایت به دار زده شده اند.
به گفته جمعه گل همت، فرمانده پلیس ارزگان، اجساد این ماموران در بدنه درخت ها آویزان شده و در معرض دید مردم قرار گرفته است.
پنج شنبه 07 ژوئن 2007
یک سخنگوی شورشیان طالبان گفته جسد ملا داد الله فرمانده کشته شده طالبان به خانواده اش در شهر کهنه قندهار تحویل داده شده و دوباره در گورستانی در این شهر به خاک سپرده شده است.
او همچنین گفته است که طالبان چهار گروگان خود را که کارمندان وزارت بهداشت افغانستان بودند، آزاد کرده و جسد کارمند دیگر را که دو روز پیش سر بریده بودند، به مقامات محلی در قندهار تحویل داده اند.
سرجاهلان برسر داربه
آیا خواستن مدرک و سند هنوز درمورد جنایات طالبان خنده آور و مضحک نیست؟
طالب یعنی دشمن آزادی، طالب یعنی دشمن پیشرفت، طالب یعنی معجون مرکب از جهالت ودروغگویی و دشمنی با هر چیز و هر مفکوره و هر نوع آرامش انسانی، یعنی هنوز کسی نمیداند که طالب و القاعده کجاست و چه می کنند و کی هستند؟!؟!؟!؟!؟!
و در حالت ندانستن بازهم میخواهند با آنها صلح کنند؟
شمارا بخدا فقط یک لحظه درچاه گریبان سر فرو کنید و بشنوید که وجدان شما چه جواب میدهد؟ آیا آقای کرزی خود نویسنده و کارگردان این نمایشنامه نیست؟
ایجاد محکمه اختصاصی بررسی آرای انتخابات برای چه منظور؟
وزارت های بی وزیر برای چه و برای کی؟
بی پروایی و بی احترامی به نماینده های مردم برای چیست؟
برادرانش همانند مارشال شاه ولی خان و محمد هاشم غدار و محمدگل مهمند چه نیست که نمی کنند؟
هدف روشن و آرمانش واضح است و آن چیزیکه پاکستان در افغانستان میخواهد یعنی هر فرزند صدیق و امین و خدمتگذار به جامعه و دیموکراسی باید از بین برداشته شود. این حرف اول و آخر آی اس آی پاکستان است.
جناب اوباما بفرمایند و با طالبان برسر یک میز بنشیند و دستور حذف نام شان را هم از لیست سیاه سازمان ملل صادرکند که اینست کمال دانایی و دراکی و پاسداری از حقوق بشر؟؟؟؟؟؟؟
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
طاها کوشان فریمونت، کلیفرنیا
این نوشته از دو دیدگاه نوشته شده ، اول از دیدگاه کُردکی و نداشتن آگاهی از قضایای سیر تکاملی تاریخی . دوم مجملی با دید و آگاهی و برداشت از سیر تکاملی تاریخی به ویژه بعد از دهه هفتاد تا امروز.
بارها گفته ام و بار دگر می گویم:
زنده باد جهالت بیچاره باد دانش
طالبان در یک موضعگیری نادر خود گفته اند که برای تفاهم با جامعه جهانی آماده گشایش دفتر در قطر هستند.
این گروه با صدور اعلامیه ای در این مورد گفته است: “ما حالا آماده هستیم که در کنار حضور نیرومند خود در داخل کشور، برای تفاهم با جامعه جهانی در خارج دفتر سیاسی داشته باشیم و به همین منظور با برخی کشورها و از جمله قطر به صورت مقدماتی تفاهم کرده ایم”. سه شنبه 3 جنوری2012 بی بی سی. لندن.
زمانی را همه بیاد داریم که با وقاحت تمام ملا عمر سردسته ای طالب ها همان اسامه بن لادین را هم داماد خود ساخت هم درهم و هم روپی کلدار وهم دینار کمایی کرد وهم اورا از چنگ پنجه محاکمه نجات داد.
امریکا در آن زمان چنان به غضب بود که هم القاعده وهم همکاران و همفکران القاعده را دشمن درجه یک معرفی نمود.
سازمان ملل متحد؟!؟! نیز همه سرگروپ هایشان را درلست سیاه آن سازمان سیه نمود.؟!؟!
اما آن زمانیکه طالبها درمزارشریف قتل عام نمودند وشمالی را سوزانیده و زن و دختران جوان آنهارا درتابستان به دشت های سوزان ننگرهار و در زمستان در زیرزمینی خرابه های سفارت روس در سرک دارالامان شکنجه روانی و جسمی میدادند و سر انجام بسیاری از آنهارا به بازار فحاشی هیره مندیی لاهور وکاباره های دوبی و قطر و ابوظبی و به عقد شیخ های سعودی فرستادند.
گلبدین که بدعت تیزاب پاشی بروی شاگردان دختر را در کابل رواج داد، وبعد در یک روز دو هزار راکت به دستور آی اس آی بالای کابلیان بیچاره فیر می نمود.
دستگاه جهنمی ضد زن و ضد فرهنگ وضد تمدن طالبی بنام امر به معروف و نهی از منکر زنها را درخانه هایشان زندانی نموده بود و با کیبل در انظار عامه لت وکوب مینمودند و در غازی ستدیوم دست می بریدند و زن را قصاص می نمودند. کتابخانه و مکتب و سینما و تلویزیون و کست هارا آتش می زدند و غرغره می نمودند.
هیچگاهی هیچ سازمان و یا موسسه ای بنام حقوق بشر حرفی نگفتند و اشکی نریختند وداد و بیداد راه نیانداختند.!
حالا به یقین می شود درک نمود که امریکا و ناتو بجز یک مانور نظامی ده دوازده ساله در منطقه هدف دیگری نداشت و اگر دارد پوشیده و در خفا که قطعا با معیارهای دیموکراسی منافات دارد.
اظهارات جوبایدن معاون ریاست جمهوری امریکا و خوشحالی کرزی خان و دیگر طالبان مصدق این ادعا است یا نه؟
اینجا پرسشی در ذهن هر هم میهن مان پیدا میشودکه: قوت آی اس آی پاکستان و طالبان قوتهای ناتو و امریکارا مقهور واز پا درنیاورده؟ که طالبان چنین اعلامیه ای پرتمطراق را صادر می نمایند و یا بازهم : آب از قوت سرچشمه روان می گردد؟
ای وای بر اسیری کزیاد رفته باشد
در دام مانده سیدی و سیاد رفته باشد
مردم افغانستان است که باید بعداز سی سال بازهم خون بدهد و بازهم شکنجه شوند و زجر روحی ببینند و بازهم زیر بار جهالت همه چیز خود را از دست بدهند و حریصان بازهم پول بیاندوزند و به قطر کمر و گشادی جیب خویش بیافزایند.
زمانه کج روشان را ببرکشد بیدل
هرآنکه راست بود خارچشم افلاک است
ای کسانی که سنگ میهن پرستی و دینداری و راست کاری را به سینه کوبیده بودید، حالا جواب بدهید که با خودمحوری ها و خود پسندی ها و حرف ناشنوی های تان چه ارمغانی به مردم میهن داشتید و دارید؟
بازهم همان گپ های پیشین خود را تکرارا می نویسم: اگر خدا ناخواسته روزی بم های اتمی پاکستان پشت لشکر جهالت طالبی یکجا رخ سوی غرب نمود چه گل های را به آب خواهد داد؟
پاسخ این پرسش از کارکردهای امریکا با نوازشهای کرزی و طالبها در آینده روشن خواهدشد. و آن این خواهد بود: که هیاهو برای هیچ!
دوم:
خداوند بزرگوار درقرءان شریف فرموده: والصلح خیر
وقول معروف است که: آخر هرجنگ صلح است.
ازنگاه سیرتاریخی در میهن ما:
ما با خلقی ها و پرچمی های مارکسیست و بی دین و طالبهای دین دار جنگیدیم و دشمنی نمودیم. اما آیا میتوان این دشمنی را با بقایای گروه های خلق و پرچم و طالبها مادام العمر ادامه داد؟
در پشاور درآن سالهای جهادی (دهه هشتاد) من خود شخصا با جناب آقای حداد رفت و آمد فامیلی داشتم، چون دوست پدرم بود و دخترش هم هم صنفی خواهرم؛ و با آنکه تضاد فکری سیاسی واضح و پوست کنده داشتیم، اما سر میزنان ازمن و خانمم خانواده آقای حدادبا دوستی و راستی پذیرایی می نمودند.
مرحوم مغفور غازی مولوی خالص در همان دهه شخصی را پناه داده بود؛ آن شخص هم بسیار با صداقت می گفت بلی من خاکه اساس نامه حزب خلق را با نور محمد ترکی نوشته بودم. ومولوی صاحب هم برای اینکه از گیر حزب اسلامی گلبدین پناهش داده باشد به حیث یک فرستاده اش در رادیو صدای مجاهدین افغانستان که در پشاور زیر زمینی بود مقررش نمود. روح زنده یاد شادروان دکترعلی رضوی غزنوی شاد و قرین رحمت الهی باد که در رادیوی زیر زمینی صدای مجاهدین افغانستان در پشاور باهم همکار بودیم، زنده یاد رضوی بزرگوارفهیم بارها آن شخص را بر سر قصه می آورد و او می گفت و ما می شنیدیم اما در آخر سر اقرارمی نمود: حالا کم کم من به این باورم که راه خطا بود و باید از پیشگاه مردم وطن معذرت خواسته شود. و زنده یاد استاد می فرمود: پس برو وضو بگیر سر به درگاه یگانه ای بی همتا بگذار و اول از او معذرت بخواه. ما می بینیم که امروز همانهای که همه درزمانه های گذشته از عدم دست رسی به سیر تکاملی دانش و تاریخ بی بهره بودیم؛ امروز دیگر آن دیدگاهای پراز تعصب و حب و بغض آهسته آهسته فرو کش نموده به ویژه در درون میهن آن پشتونی که تنها گسترش زبان و فرهنگ پشتون را، و آن تاجیک وآن ازبک و آن هزاره که همانند او عین تعصب را داشتند دریافتند که نه خیر این راهی که ما میرویم به گورستان است.
به ویژه جوانان میهن ما که امید آینده وطن را در یمن بازوان پرتوان و دانش با پهنای آنها وابسته است، بسیار آموختند و پند گرفته اند و میدانند که اگر بازهم بی اتفاقی وتنگ نظری و خود محوری و خود رایی را مانند گذشتگان ادامه دهند، باز هم همان آش و همان کاسه خواهد بود و همان بدبختی و بی دانشی و جنگ و پرکندن پرهای یک دیگر و نتیجه آن می شود که یا خرس قطبی سفید و یا دیوسیاه جهالت باز این وطن را قبضه وپامال جفا و ظلم سازند.
از جانبی هم همه کشورها دریافتند که در آخر سر باید به این داستان پایانی بنویسند، نمی شود که هی بگیر و ببند و بدست من پهلوانش بده.
تا کی و تا چند هرچه باشد این گفتمان که بازهم اگر پاکستان دخالت ننماید که انشاءالله چنین خواهد بود، دیگر آن طالب هم طالب دیروزی نیست، چون خودش لذت کاربرد مکتب و دانشگاه وتلویزویون ورادیو و موسیقی را چشیده؛ هیچگاهی دیگر دشمنی با اینها نمی توانند بکنند، با درک اینکه حالا دنیا دنیای دیروزی نیست، حالا مسلمان مسلمانی نیست که تنها از ملا بشنود و پیروی کند، چون واقف است که آیت تجلی خدا در آفاق و انفس را همه مسلمان و کافر به صورت کامل دانستند و با بکار گیری اینترنت و تیلفونهای دستی همه جوانان مسلمان به هر زبانی که بخواهند ازقرءأن کریم بدانند از راه گوگل به صدها زبان و از هزاران شخصیت ترجمه و تفسیر و شریعت را میخوانند و میدانند. یعنی دیگر کسی گفته نمی تواند که فلان ملا و مولوی وسید وخواجه ومیر وحضرت از فلان کرده دانا تراست و نزد اوبرو و پرسان کن. پس به این اساس ما باید این گفتمان بین طالب و امریکای بدون واسطه کرزی و آی اس آی را فال نیک بگیریم، خدا کند که اینها صداقت داشته باشند و با زبان خود و با اراده خود و با عزم متین درین کار خیر پیش بروند و به این مسلمان کشی ها نقطه پایان بگذارند.
اول جولای 2011
نیکوکرداری فرهیختگان از هرکنج و کناردنیا و از هر زاد و تباری که هستند و باشند، باید و شاید که مورد ستایش و سپاسمندی قرار بگیرند.
کنکاش و بررسی و راهیابی برای بیرون رفت از بدبختی و فقر درهرکجای دنیا که باشد؛ به ویژه ملت ستم کشیده و رنج دیده افغانستان یا خراسان باستان ازدست بیخردان و ستمگران زیرآوار بدبختی ها و بیچارگیها دور از دانش و فرهنگ و هنر نگه داشته شده اند.چراغ راه نوباوگان ، در راه زندگی، پیش پای شان را روشن می سازد تا دیگر در چاله و چاهی نیافتند و از گذشته پند بگیرند وباهم زیستن و باهم بودن وپذیرش همدیگر را بیاموزند و باور پیدا کنند.
نوسینده مضمون و ناشر یعنی دویچه ویلی را باید نکوداشت و سپاس گفت. (پادشاهی چهل سالۀ محمد ظاهرشاه ) /
نویسنده: لطیف یحی. مجله نیوزویک ترجمه: طاها کوشان
زندگی من به عنوان شیطان دومی
آنها مرا وادار نمودند تا بجای پسر صدام باشم
من فرار کردم اما هرگز انتقام خودرا گرفته نتوانستم.
در اواخر 1980 من بحیث افسر در ارتش عراق کار می کردم؛ زمانی که جنرال قواماندانی که من زیر امرش بودم به من گفت: نامه ای برایش رسیده که من باید ظرف 72 ساعت خودرا به قصری در بغداد برسانم. انگاهی که به قصر رسیدم مرا نزد عدی پسر ارشد صدام بردند. و اوگفت: من میخواهم که تو فدایی من باشی؟! و در عربی فدایی به معنی پیش مرگ یا شخصیت نقلی است. من متوجه نشدم، پرسیدم : شما میخواهید که من محافظ شما باشم؟ او گفت : نه! استخبارات ما به ما گفته که ما هردو شبیه همیم، ومن میخواهم که تو شخصیت نقلی من باشی!.
من احساس کردم که کسی با چکش ضربه ای برسرم کوبید؛ پرسیدم: من میتوانم حق انتخاب داشته باشم؟ درین باره فکر کردن یک نوع شوخی بود. عدی گفت: تو میتوانی دوباره برگردی به ارتش و ما باتو کدام مشکلی نداریم!. و این یک دروغ محض بود.
همینکه از قصر بیرون شدم، محافظینش مرا در طول بکس موتری انداخته و به زندان بردند. سلولی که مرا درآن انداختند در ودیوار وسقف و زمنش همه سرخ به رنگ خون بود. یعنی به شما تأکید و یادآوری از خون و کشتن می نماید. اطاق کاملا سرخ و مرگ آفرین بود. او میخواست که شکنجه روانی بدهد. مدت یک هفته مرا در زندان نگه داشتند تا اینکه عدی دوباره مرا فراخواند.
این مرتبه مرا تهدید به تجاوز به خواهر من که درآن وقت دختر کوچکی بود، نمود. گفتم: من این کار را قبول میکنم مگر خانواده ام را اذیت نکنید. و این آغاز همه چیز بود.
بعد از این بارها من شاهد تجاوز به عنف ، شکنجه و قتل بودم. و هنگامی که عدی کسی را شکنجه می نمود واقعا بیمارگونه بود.
یک زمانی در دفتر کمیته اولمپیک بغداد نشسته بودیم. وپدر دختری که عدی تجاوز به عنف دخترش کرده بود؛ آورده شد. آن دختر ملکه زیبایی بغداد بود. پدر دختر سعی کرده بود تا به صدام شکایت کند. و عدی میخواست که انتقام خود را از او بگیرد. و از من خواست که به سر آن مرد فیر کنم. دیوانه شدم و کاردی را برداشته و بند دست خود را روبرویش ایستاده وبریدم. مرا به شفاخانه بردند. و بعد ازین حادثه عدی هیچگاهی دیگر از من نخواست که بالای کسی فیر کنم.
در اوایل 1990 از عراق فرار کردم. مگر مدت پنج سال تحت مشاوره و مداوای روانی بودم. به یاد چیزهای که من دیده بودم مقابله می نمودم: شنکجه و اختطاف دخترها، تجاوز به عنف و همه گونه های از این دست. زمانی مصمم شدم که با خوردن تابلیت ها خودکشی نمایم، وزمانی خواستم خودرا غرغره کنم. بسیار افسرده بوم. برای آرامش گولی های دیازی پام زیاد می خوردم. حتی در حال حاضر تا ساعات 6-5 صبح نمیتوانم بخوابم. و همیشه خوابهای وحشتناک می بینم. وقتی شما به غرب زندگی می کنید چیزی مانند آن شکنجه ها را نمی بینید،
سال 2003 در مانچسترانگلستان دردفتر کارم پای تلویزیون نشسته و اخبار را تماشا می کردم، زمانیکه شنیدم که عدی توسط عساکر امریکایی بقتل رسید، یک پیاله کافی بدست داشتم، و راسا بسوی تلویزیون زده و شکستاندم. بسیار قهر بودم، من نمیخواستم که عدی کشته شود، میخواستم که پای میز محاکمه کشانیده و بخاطر جنایاتش محاکمه شود. آرزو داشتم که در محکمه می بودم و میتوانستم بگویم ببینید این آدم را که به من چها کرده. ومن اجرای عدالت را میخواستم. مگر هرگز اتفاق نیافتاد.
( ای بسا آرزو که خاک شده) فلم سینمایی ( دوشیطان یا (Devil’s Double که به اساس داستان زندگانی یحی تهیه شده در همین ماه روی پرده سینماهای امریکا به نمایش گذاشته میشود.
25 جون 2011 نیوزویک. ترجمه شد شب 26 جولای
تورجان لالا سلام
بلی شنیدی که شاعری شیرن گفتاری سروده: طفلی و دامان مادر خوش بهشتی بوده است
تا به پای خود روان گشتیم سرگردان شدیم
وبقول حضرت بیدل(رح) آنچه ما در کار داریم اکثری در کار نیست. ببینید همین کشف فورمول اتمی انشتین چه بلاهای نبود که برسر بنی نوع انسان نیاورده وفاجعه های دیگر ازین بلا درکمین نشسته، تکنالوجی از یک طرف سهولت آورده از جانبی باعث بیکاری بسیار مردم شده وبازی های کمپیوتری تدریس قتل وآدمکشی در سراسر دنیا شده و و و
هرقدر ساده اندیش و آسان گیر باشیم همان قدر زندگی خوشگوار می باشد. بقول سعدی: صحرا چه خوش است که در ندارد
سعدی چه خوش است که زر ندارد
الهی زنده و پاینده باشی
از دور بوسه بر رخ مهتاب می زنم 27 جولای 2011
لالای بزرگوار من راست گفتی و در سفتی در همین مضمون حضرت بیدل(رح) نغز گفته ای دارد: زین ما و من که داریم آفاق در خروش است ای کاش سرمه گردیم تا این صدا نشیند و باز می فرماید: فیض حلاوت از دل بی کبر و کین طلب زنبور را زخانه برآر انگبین طلب تا دانش و روش عسل گیری نباشد شهد به آسانی بدست نمی آید؛ اگر بیخبری به صندوق عسل نزدیک شود و بخواهد شهد بیگیرد زنبور ها چنان نیش بارانش کند تا یا بمیرد ویا چند روزی ازپا درآید همین چند روز پیش در ناروی عصیانگر متعصب چه بلای بر سر انسان های بیگناه آورد بنی آدم اعضای یک دیگر اند که در آفرینش زیگ جوهر اند چوعضوی بدرد آور روزگار دگر عضو ها رانماند قرار تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی در این فرهنگ پر مغز و پر بار پیش از هر چیز دیگر و بیش همه انسان از اهمیت ویژه برخوردار است: چه هندو چه گبر و چه ترسا و چه یهود وچه مسلمان و این طرز تفکر از آیت قرءأن شریف: انَ اکرم کم عندالله ….. تا آخرآیت و نیز از اول سوره حمد مبارک خداوند عالمیان نه از یک قوم و تبار و رگ و خون و پوست برگفته شده از همین است که دربین فرهنگیان دانشمند گزینش نام خانوادگی از قوم و از زبان و از تیره و تبار منع وحتی حرام تلقی میگردد؛ چون که پیامبر بزرگوار و بلند قدر فرموده: هرکه به عایله خداوند خدمت نیکی نماید از جمله صالحین است. یعنی هرچه زنده جان در دنیا وجود دارد عایله خداوند است و خدمت به هرکدامش عمل صالح و مزد آن خشنودی خدا(ج)و پیامبرش(ص) می باشد و بس. به فرموده خودت آنروز من و تو نخواهیم بود تا نظاره گر برادری و برابری وپذیرش همدیگر باشیم. ای بسا آرزو که خاک شده زنده بازشی یارمن افسانه گویم ساختی طاها کوشان From: Tor Achekzai <torachek11@gmail.com> I agree with you,but its human nature which is conditioned to…… Hope one the world especially our people live in peace,love each other not hate each other because of ethnicity, majority or minority,then that day if i will be alive would be my khosh behesht in our motherland. On Wed, Jul 27, 2011 at 2:13 PM, Taha Kushan <mkushantaha@yahoo.com> wrote:
|