پیشرفت کردن را از پیشرفته ها باید بیاموزیم!

   پیشرفت کردن را از پیشرفته ها باید بیاموزیم!
بقلم  الاهه  افتخار  

 مقدمه :

ده قرن بشر اروپا زیر استبداد واستثمار پاپ و کلیسا قرار داشته  و این مالکیت  سیاسی به نا م دین و خدا  زیاد دوام نیاورد که در نهایت عشق و ایمان انسان به  پیشرفت و تمدن قویتر و جامع تر گردید  همین تحول باعث گردید تا تسلط های خشکه مقدسان سقوط کند وانسان بسوی جهان شگوفا و متمدن روی اورد. درک این مسئله تا اندازه ای برای من مشکل بود اما بعد از مطالعه و تحقیق زیاد بلاخره موفق به حل پرسشهای خود گردیدم و اینکه آیا قرون وسطی گودال راکدی ست که بین تمدن  کلاسیک و رنسانس و تمامی میراث های روم و یونان واقع گردیده ؟

موضوع و مقصد:

درواقع قرون وسطی از دنیای باستان اگرچی پایین بوده اما خود زاینده یک تمدن میباشد. همانگونه که پیش از قرون وسطایی ؛ چیزی بنام ملت وجود نداشت . ملت تنها یک بخش از دنیای امروز است که فرایند همین دوره میباشد. در صورت که مردم دنیای غرب در قرن بیستم عمدتاً وارد شهر ها شدند. ولی استحکام و حضور کلیسا در جامعه طئ قرون وسطا  به دلایل چند صورت گرفت:

اولا : اکثر از روحانیون میتوانستند بخوانند و بنویسند در حال که بیرون از کلیسا چند تن محدود خواندن و نوشتن می توانستند همین باعث اقتدار پاپ و کلیسا شد که به نیروِ اجتماعی و فرهنگی جامعه تبدیل گردد.  همچنان به نیروی مولد و مستقل مبدل گردید

دوم : تقریباً در قرن های ششم الی هشتم جامعه قرون وسطا  شاهد سقوط چشمگیری در گسترش هنر، موسیقی ، ادبیات گشت . بخشی از این حقیقت ناشی از فروپاشی اقتصادی و پیامد سقوط امپراتوری روم بود.کاهش طریق های پول در آوردن به ویژه از راه تجارت  به معانی کاهش ثروتمندان بود که هنرمندان ، موسیقیدانان و نویسندگان در جهان باستان به آنها متکی بودند.حالا تنها کلیسای غربی برای حمایت از هنر پول داشت . اما کلیسای روم اینک هنر وادبیات کلاسیک را گناه میدانست لذا سر انجام هنر و نگارش مذهبی را حمایت نمود  و این رفته رفته وسیله فتور فعالیت های خلاقانه شد از این رو با مرگ هر نسل مهارت های مهم منتقل نمی شد  و از دست می رفت. آموزش های پایه ای تر چون خواندن ، نوشتن و حساب کردن نیز در میان اکثر مردم غربی ناپدید شد.  در آن هنگام تمام مسیحیان کاتولیک  بودند و این قرائت مذهبی کانون حیات همه افراد جامعه از فقیرترین دهقان تا شاه و در بارش به شمار می آمد.کلیسا به هنر مندان و معماران دستمزد می پرداخت تا بنا های یاد بود و جلوه های  با شکوه خداوند را پدید میاوردند .قرون وسطای اولیه که بیشتر به آشفتگی اجتماعی انجامیده و با سقوط امپراتوری روم پایان یافت – در از دست رفتن فرهنگ یونان و روم نقش داشت و این دوره شاهد پنجصد سال خشونت و نا بسامانی و جنگ و تجاوزگری بود.تا آنکه الگوی ایده آل فرهنگ نوین آغاز گردید. در این دوره هم حامی اصلی  هنر و آموزش کلیسا بود و برای آنها چوکات تعیین میکرد.مگر با آنهم آهسته آهسته چیز های که از قرون وسطای پیشین به ارث مانده بود توجه آزاد اندیشان را جلب مینمود . فلاسفه از روش های روم و یونان باستان  برای شنا خت قوانین  طبیعت پیروی میکردند تا معلوم شود در جهان واقعی تا چه حد کاربرد دارد. اینکه  آموزش علم مدرن در انواع  پژوهش و تجارب استوار میباشد از همین پایگاه شروع شد.

سرانجام دفاع از علم تجربی در دوره رونسانس به پیدایش روش علمی انجامید که تا امروز پا برجاست . در طول قرون وسطای پسین نیز کلیسا نه تنها نیروی مستقر جامعه به شمار میامد بلکه از قدرت سیاسی عظیمی بر خوردار بود  چون بسیاری از مناصب حکومتی و غیر کلیسایی یا عرفی را کشیشان و دیگر اعضای روحانیون که سواد خواندن و نوشتن داشتند انجام میدادند .  در سده نخست قرون وسطای پسین دو حکومت – یکی باقدرت ترین انها انگلستان و دیگرضعیف ترین شان  پادشاهان فرانسه متحدین دیرینه کلیسا بودند . ازاین طریق کلیساها نیروی وابسته به حکومت به حساب میامدند و در تشکیلات اجتماعی نفوذ بیشتر روحانیون توسط مقام های اسقف و سر اسقف تامین میگردیدند …امپراتوری مقدس روم در آغاز با دستگاه پاپی فاسد و ضعیف سر و کار داشت که نامزد های مقام پاپی با رشوه ، ارعاب ، شکنجه و قتل به آن راه میافتند  بالاخره به جنبش اصلاحاتی در درون کلیسا اقدام نمود. یکی از اصلاحات عمده کلیسا مربوط به گزینش پاپ ها بود و از آن پس تا قرن یازدهم بسیاری از پاپها و مقامات توسط اشرافیون ایتالیا برگزیده میشد و این اصلاحات از حمایت امپراتوری مقدس روم  برخوردار بود. ولی فراموش نکنیم که در حقیقت حتی در قرون وسطایی تمام اروپاییان مسیحی نبودند .ادیان مختلف چون اسلام و یهودیت موجود بود مگر به علت کم بودن تعداد پیروان آنها نسبت به مسیحیت زیاد تاثیر گذار نبودند .با اینهم یکی از علت ها و انگیزه های ظهور جنگهای صلیبی را گسترش اسلام در نقاط مختلف اروپا  میتوان حساب کرد؛ جنگ های که زیر نام «جهاد برای خدا» از طرف کلیسای کاتولیک به راه انداخته شد. به بهانه اتحاد مسیحیان ؛ هزاران مرد و زن و کودک در جنگ های صلیبی که از قرن یازده تا سیزدهم ادامه داشت سوق شده و در قتل و قتال اشتراک داده میشدند.

آغاز تحولات بزرگ:سپس افراد معروف به پروتستان که خواهان اصلاح عمیق کلیسای کاتولیک بودند ؛ قوت گرفته حمایت های عمومی پیدا کردند. آنها راه های جدید را در پیش گرفتند. آنها  دین مسیحت را به اساس کتاب مقدس و زندگی و تعالیم عیسی مسیح طوری بنیاد نهادند که با تعبیر و تفسیر کلیسای جامع و دیگر اعتقادات واعمال دینی رایج تفاوت داشت ؛ این است که بسیاری مردم که از ظلم و زیاده روی هایی کلیسای کاتولیک به جان رسیده بودند ؛ راه صواب و نجات را در پیروی از آئین پروتستانت یافتند. در واقع هم مسیحیت که برای خوشدلی محرومان و تسلی مظلومان آمده بود مدتی گرفتار چنان عقاید شد که زندگانی را  برای محرومان از هر زمان دیگر تلختر و خونخوارتر ساخته بود.در همان حال که کلیسای کاتولیک به جامعه قرون وسطا ثبات میبخشید – بسیاری از روحانیان با استفاده ار مقام شان برای خود قدرت سیاسی و موقعیت های شخصی کسب میکردند – همراه  با رشد و توسعهء این مفاسد؛ کلیسا به عوض آن که نیروی سازنده جامعه باشد به عامل مخرب مبدل گردید.تا پایان دوران رنسانس با افزایش آزادی های مذهبی و تغییرات اجتماعی – جنگ بی رحمانه بین کاتولیک ها و پروتستانت ها به علت تفاوت عقاید جاری بود.  خلاصه تا پایان قرون وسطایی هم تعداد زیاد مردم اروپا سواد خواندن و نوشتن را نداشتند و از آن گذشته تا شروع قرن شانزدهم اروپایی ها دنیا را مکان محدود با مرکزیت دریایی مدیترانه می پنداشتند.

از آن پس که در یانوردان اروپایی با کشتی آفریقا را دور زدند و به هند و شرق دور دست یافتند و به ادامه دو قاره بزرگ امریکای شمالی و جنوبی را کشف کردند؛ تحولات ذهنی بزرگ و اساسی نزد شان پیدا شد و پخته گردید.  منظرهء گسترش جهان بر اذهان و عقاید و فکر و خیال تاثیرات بسیاری داشت. مردم بار دیگر موقعیت خود را در جهان و در نتیجه رابطهِ خود را با خدا ارزیابی تازه به تازه کردند. یک نتیجهء عمده و اساسی این تحولات کوتاه شدن دست کلیسا از جریانات سیاسی و علمی و فنی جوامع و دولت ها گردید.  قطب نمای مقناطیسی که کاشفان رنسانسی را به سوی امریکا وآسیا هدایت کرد در قرن دوازدهم اختراع شده بود. و تلاش برای توسعه علوم تجربی چون زمین شناسی و طب و نجوم در این دور شگوفا شد . ستاره شناس آلمانی کپلر بیان داشت که سیارات در مدار بیضوی به گرد خورشید در حرکت میباشند و این برخلاف تصور عامیانه حاکم بود که سیارات و خورشید را به دور زمین در گردش دانسته ؛ زمین را مرکز عالم میدانستند. ساخت تلسکوپ توسط گالیله  نظرات علمی جدید را قوی و قبول شدنی ساخت وهمین بود که انسان به دنیای مدرن گام بر میداشت .در واقع جهان امروزی از تمایلات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی ،هنری وعلمی اروپای دوران رنسانس سر برآورده . در این زمان یک توجه عقلانی در ایتالیا و بعد در تمام اروپا شکل گرفت و رفته رفته همه موقعیتشان را در دنیای جدید و در حال گسترش  پیدا کرده رفتند ؛ خیلی ها که حقایق نو را با آنچه از مسیحیت اعتقاد داشتد؛ در تضاد می دیدند تصور کردند که مسیحیت از ریشه صحیح خود جدا شده  و در جستجوی متون اصلی انجیل به زبان عبری و یونانی بر آمدند و در اثار مربوط  به مسیحت اولیه به کاوش و تحقیق پرداختند.ا دوران رنسانس ؛ یک تصور کج و معوج دیگر هم رایج بود و به اساس آن زیادت وسایل آسایش مفهوم پیشرفت را داشت . با ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی که ثروت بر اروپا روی آورد؛ ناگزیر جنبه های مصرفی و فیشنی زنده گی برجسته تر هم شد و پیشرفت معنای معیوب خود را حفظ کرد.به هرحال حقیقت این است که عصر مدرن ؛ در همان قرون وسطایی نطفه بسته بود که در دوره رنسانس شکل گرفته و بارورگردید. رنسانس مسیر تابناک بود به سوی جهان مدرن و برای شکل گیری یک عصر کاملاً متفاوت .امروز بشر تازه در مسیر هدف های آگاهانه در حرکت است  و برای دستیابی به  قدرت بیشتر علمی و تسلط برای شناخت حقیقت جهان تلاشهای خستگی ناپذیر مینماید.

نتیجه گیری و درس :

یکی از بزرگترین مشکلات در جامعه ما اختلافات نسبت به این تجربه ها و دستاورد های بشری است که اهمیت دنیا شمول دارد و تنها اروپایی بوده نمیتواند. اینها از سیاست ها و اخلاق و ذوق ها و سلیقه های اروپائیان و مخصوصاً حاکمان آنها جداست ؛ مثلیکه تلیفون مبلایل و کمپیوتر و کشتی و طیاره و فابریکه از آنها جداست . در برابر اینها به افکار و عصبیت های طالبانی و امثالش چسپیدن سبب هلاکت و فلاکت است . راه حل یافتن برای اختلافات ذوقی و سلیقه ای و درگیریهایی که مغرضان داخلی و خارجی دامن میزنند؛ توسط یاد گرفتن و تحقیق کردن و به تجربه های ملت های دیگر دقیق شدن میسر میشود و تنها ازطریق آیدیالوژی های خشکه میسر نمیشود. البته داشتن اختلافات و تفاوت های نظر خود به خود ؛ چیز بد نیست و همه افراد جهان نمیتوانند در همه موارد یک نظر داشته باشند. مگر هر فکر و راه حل را باید بتوان در جهان واقعی ازمایش کرد. با رشد آزادی افکار وعقاید میتوانیم میدان تفاهم را در برابر یکدیگر وسیع سازیم . بر علاوه زمینه های بهتر برای آموزش و پرورش بیشتر مساعد میگردد .بعد از اینگونه حکایت ها و درس های تاریخ ؛ انسان قادر است تا  درعر صه فراخ جهان نگاه کند و به راز هایی  که از آن پرده بر میدارد بیشتر متوجه شود ؛ نظم عقلانی و کا رایی فکری خود را ترقی بخشد ؛ مگر اینکه در فعل و انفعال و ادراک ذهن کدام مشکل مادر زادی ، مرضی و یا تعصبی داشته باشد. ذهن سالم بشر نعمت بی نظیر است ؛ سعادت واقعی آن است که ما از این نعمت بی نظیر بهره بگیریم و جمال و بداعت و زایندگی عالم را در آن منعکس بسازیم و پرورش دهیم . البته هدف اینجا فردی به معنای منزوی و خلوتی نیست تاخت و پیشتازی فرهنگی و علمی یک جامعه وابسته به نظام اجتماعی آن هم میباشد و ما هم به استعداد های فردی و هم به توانایی ها و هماهنگی های اجتماعی محتاج هستیم .

 به امید وطن پیشرفته و هموطن پیشرفته.

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.