مجرم بیگناه
هیچ یک همدل طبیب دل برای ما نشد
هیچ داورئی بدرد دل دوای ما نشد
بر سر شوریدهء ما هر که نا خن میزند
از خود و بیگانه نادم در جفای ما نشد
سالها در آتش قهر و غضب افتاده ایم
گوش یک نا مرد واقف از صدای ما نشد
بیگناه محصور زندان پر یشا نی شدیم
تا کنون ثابت بکس جرم و خطای ما نشد
خانه و مال و متاع ما به یغما برده شد
چور شد دارو ندار ما ؛ بقای ما نشد
هر که قدرت یافت بر ما قاتل و غدار شد
زاهد و شیخ و ملا هم همنوای ما نشد
تشنه جان دادیم در گر مای خشک بادیه
قطره ای آبی میسر از سقای ما نشد
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.