من عشق را بنام تو ایمان می آورم
ایمان به عشق تو ز دل و جان می آورم
گر جان بخواهی بهر تو من هدیه می کنم
از جان بود گرانتر ومن آن می آورم
تو مار لحظه های فراق تو میدرم
پایان غم به حجلهءهجران می آورم
باری اگر ز لطف دهی شادیم مجال
توفان خنده دیدهءگریان می آورم
فرمان اگر دهی به رهت من ز عمق دل
این نقد جان زبهر تو جانان می آورم
پاییز انتظار تو پیچیده خاک یاس
صدها بهار سنبل و ریحان می آورم
گر دست مهربانیی نهی بدست من
این غصه را به نکتهءپایان می آورم
چون لاله داغهای دل افشانده بی شمار
در مقدمت چو لعل بدخشان می آورم
ای با توسبز قامت اوج یقین من
هستی به پای عشق تو جولان می آورم
هالند -نوامبر ۲۰۱۲
نورالدین همسنگر