آیا احکام قرآن؛ تابع “زمان” و “مکان” هست، نیست؟…محمد عالم افتخار

download     قرار است به کمک ذات الله متعال؛ به این پرسش ها که توسط دوستی از کابل فرستاده شده؛1 پاسخ های قرآنی و علمی و انسانی پیدا نمائیم:

 آیا درست است که:

1ـ لت و کوب کردن زن توسط شوهر یک حکم خداوند و نص قرآن است لهذا اینکه قانون منع خشونت علیه زنان گفته که اگر شوهری زنش را لت و کوب کند تا سه ماه زندانی خواهد شد؛ برضد حکم خدا و قرآن است.

 2ـ اینکه قانون مذکور برای ازدواج دختران؛ سن 18 (یا شانزده) ساله گی را قید کرده و متخلف از آنرا مجرم دانسته؛ به معنای مجرم دانستن پیامبر اسلام میباشد که بی بی عایشه را در شش ساله گی و صغارت نکاح کرده بودند.

 3ـ اینکه قانون؛ تعدد زوجات را مشکل ساخته و بیشتر به یک زن داشتن مرد؛ تاکید دارد؛ خلاف امرالله و کفر است؛ خداوند برای مرد مسلمان 4 زن را امر فرموده است.

 4 ـ قانون منع خشونت علیه زنان؛ قانون خارجی هاست که میخواهند برای اهداف استعماری خود جامعه افغان و زن افغان را تغییر بدهند.

 5 ـ قانون ما؛ قرآن است، دموکراسی و قانون های ساخت بشر همه مردود و کفری میباشد.

 این سوال ها و سایر پرسش ها از همین گونه؛ را به اشکال و میتود های مختلف میتوان بررسی کرد، به آنها پاسخ هایی داد که تعداد بیش و کم آدمیان را بتواند قانع و راضی نماید؛ ولی اگر بخواهیم آنها را به طور ریشه ای حل و فصل کنیم؛ باید مسأله را قسم کلیدی و بنیادی مطرح نمائیم:

  آیا قرآن؛ دارای مخاطب مشخص و زمان و مکان معین بوده است یاخیر؟

 ـ آیا احکام قرآن؛ تابع “مرور زمان” و “تغییر مکان” هست، نیست؟

 یکی از عمده ترین، نخ نما ترین و برجسته ترین مدعیات دینی ما مسلمانان که بدبختانه هزاران فرقه و شعبه تشنه به خون هم ایم؛ این است که دین اسلام؛ کاملترینِ ادیان میباشد.

این مدعا ظاهراً بر آیه سوم سوره مائده؛ ابتنا دارد که دارای بافتی عجیب به تناسب تمامی آیات دیگر قرآن میباشد و بحث و فحص بیحد و حصری را هم در میان محدثان و مفسران برانگیخته است که وارد آن شده نمیتوانیم ولی به هرحال در وسط این آیه جمله ای بدینگونه وجود دارد:

«الیوم اکملت لکم دینکم».

سران مذهب شیعه و شماری از پیشوایان سنی مدعی اند که این حکم به تعیین حضرت علی توسط پیامبر اسلام به جانشینی اش ربط دارد که گویا پس از حجت الوداع طی اجتماعی در محل «غدیر خم» صورت گرفته و به مجرد انجام مراسم؛ این آیت و ادامه آن نازل شده است.

یعنی اینکه دین اسلام با تحقق خلافت حضرت علی پس از پیامبر اسلام؛ کامل شده و این کمال منوط به زعامت بیچون و چرای آینده حضرت علی بر مسلمانان بوده است.

لذا اگر درست هم باشد که الله و رسولش؛ تکمیل دین اسلام را به خلافت و امامت یا ولایت حضرت علی؛ صواب دیده و اعلام فرموده بودند؛ چون عملاً این امر تحقق نیافته و جریانات پس از مرگ پیامبر؛ حتی حالات کاملاً برعکس پیدا کرده رفته است؛ برداشت ها و تفسیر ها و تأویل ها در مورد پا در هوا میماند.

ولی معنای عمومی سخن را میتوان این؛ فرض کرد که دین محمد اُمی عربی قریشی؛ دین کامل است و نقصی ندارد. شاید علامه اقبال لاهوری که از پدران پاکیزه صورت “پاکستان” ـ این مولود کمپنی هند شرقی و سازمان جهنمی ایم. آی. سکس انگلستان ـ؛ میباشد؛ به همین مبنا فرموده است:

            اسلام؛ به ذات خود ندارد عیبی    هر عیب که هست در مسلمانی ماست!

ولی این کامل بودن و بی عیب و نقص بودن اسلام محمدی ـ و نه هر ملغمه ای موسوم و متهم به “مسلمانی”! ـ یک معنای دیگر و خیلی خیلی مهمتر هم دارد؛ و آن اینکه ادیان پیش از حضرت محمد؛ همه به درجاتی ناقص و ناکامل بوده اند!

 به این حساب دینِ بلافاصله پیش از اسلام یعنی عیسویت؛ ناقص، دین ماقبل بر عیسویت یعنی داوودی(زبور) ناقصتر و دین پیشتر از زبور؛ یعنی یهودیت(تورات) ناقص ترین بوده است.

اینگونه؛ دین خود حضرت ابراهیم (پیشوای ادیان ابراهیمی)؛ ناقص تر ترین میشود و متناسباً با هرقدمه که عقب میرویم نقصان و ناتکمیلی دین های سلف؛ بیشتر و بیشتر میگردد.

در همین سلسله تا 124000 پیامبر که روایات ابوصفیانی ـ اموی رقمش را به دست میدهند؛ اندازه نقص ها و نارسایی های ادیان گذشته الهی به ترتیبِ معکوس تا آدم علیه السلام؛ بیشتر شده میرود و بر خلاف به ترتیب مسلسل و مستقیم از آدم تا خاتم (حضرت محمد) کامل و کاملتر میگردد.

عقاید و معارف اسلامی همه؛ این را میگویند که تمام این ادیان الهی که متکی به صحیفه ها و سپس رفته رفته متکی به کتاب های بزرگ و بزرگتر بوده اند به یکسان از جانب الله متعال بر پیامبران نزول یافته و وحی شده اند و الله تعالی خود؛ ذاتی ازلی و ابدی و مبرا از ضعف و نقص و صاحب کمال مطلق بوده دارای مشیت و تدبیر اعلا و علم غیب  لایتناهی میباشد.

منکری ندارد که صحیفه ها و کتاب های مقدس الهی همه حاوی احکام(اوامر و نواهی) بوده اند و میباشند. پس احکام الهی که توسط یک پیامبر به بنده گان ابلاغ گردیده با آنچه توسط پیامبر بعدی فرستاده شده لزوماً تغییراتی بیش و کم یافته، چه بسا خیلی ها منسوخ و مبدل گردانیده شده است.

با اینکه در متن قرآن کریم؛ رقم و عدد پیامبران الهی قید نگردیده مگر معلوم و مبرهن است که این تعداد بسیار زیاد  بوده اند و حتی به مراتب فراتر از آنچه که آقا صدیق افغان تفاول کرده (124992 پیامبر)2؛ میتواند زیادتر بوده باشند!

هرگاه طول زمانی ایرا که آدم در روی زمین پیدایش یافته و مداومت داشته است طبق روایات “کتاب مقدس” تورات؛ حدوداً شش هزارسال فرض نمائیم؛ نیز همین رقم 124000 پیامبر میتواند وجود داشته باشند؛ خاصه  اینکه چه بسا همزمان اقوام و قبایل هر یک؛ پیامبر جداگانه و حتی همزمان 2 و یا چند پیامبر داشته اند!

اگر فرضیه ها و تئوری های ساینسی را مدنظر قرار داده؛ این مدت را تا پنج میلیون سال بدانیم؛ میتواند با این حساب؛ رقم پیامبران سر به ملیون ها هم بزند.

ولی اینجا کافیست همان روایت مشهور و غالب 124000 پیامبر را اعتبار دهیم. درین صورت معنای منطقی سخن این میشود که الله تعالی طی زمان مورد نظر کم از کم 124000 مرتبه احکام یعنی اوامر  و نواهی خویش را تغییر داده درست تر و دقیق تر و خوب تر و کاملتر گردانیده اند.

نویسندگان و متفکران و پیشوایان معمولی در جوامع بشری به علت اینکه از کودکی به طرف نوجوانی و جوانی و پخته سالی میروند و از آنچه در زمان ها و مکان های مختلف دیده و دریافته و آموخته و تجربه کرده و میکنند؛ نواقص و نارسایی ها و نادانی ها و ناتوانی های خود را کمتر و پُخته گی و عقلانیت و مهارت خویش را افزون تر ساخته میروند؛ آثار و کتاب هایشان را به ترتیب غنی تر و پرمحتوا تر می گردانند! (البته تا اینکه فصل نسیان و ضعف و زهیری مغزی و بدنی فرا رسد و بالاخره مرگ چیره شود.)

آیا چنین روند و روالی در مورد ذات الله متعال یعنی خداوند رب العالمین هم میتواند مصداق داشته باشد؟

به سایر بخش های معارف و حکایات و روایات و تحکمات اسلامی؛ خود را سرگردان نمی کنیم؛ در قرآن کریم چنین روند و روالی در مورد الله تعالی مطلقاً مردود و ناممکن میباشد. خداوند ذات ازلی و ابدی و کامل و علی و عظیم بوده، هست و میباشد.

پس علت چیست که صحیفه ها و کتاب ها و پیامبران الهی؛ اینهمه دچار تغییرات و جرح و تعدیل ها و نسخ و فسخ ها گردیده اند. علت همانا مقتضیات زمان و مکان در جریان سیر تکاملی بنده یعنی ابنای بشر و آدمیان است و لاغیر.

نوع بشر؛ منجمله چنانکه مولانای بزرگ بلخ با روشنایی و بار و بار در مثنوی معنوی تمثیل و تبیین فرموده اند؛ از حالت کاملاً حیوانی و غریزی؛ شروع به تکامل و “شدن” نموده است. حتی اسطوره آدم و حوا و هابیل و قابیل چنانکه در خود قرآن؛ بازخوانی گردیده بارزترین و شاخص ترین مظهر این حقیقت اعلم میباشد.

تحقیقات فراوان در تاریخ و ماقبل التاریخ بشر حقایق و مستندات بیشماری را از چگونگی روند پُر خم و پیچ و پُر فراز و فرودِ تطور و تکامل نسل ها و جوامع بشری در زمان ها و مکان های مختلف فراهم آورده است که نسل های خوشبخت امروزی بر خلاف اسلاف محروم؛ امکان بهره وری از آنها را دارا میباشند.

بر اساس این تحقیقات؛ دانشمندان؛ برهه های متفاوت در عمومیات غالبه را به دوران هایی چند گانه چون “عصر توحش”،”عصر بربریت” و “عصر تمدن” تقسیم نموده اند که هرکدام دارای دوره های پائینی، میانی و بالایی میباشد و مجموعاً حاوی 9 دوره میگردد.

پس آیا اینکه ذات الهی در قرآن مجید؛ آخرین کتاب آسمانی اش؛ و به ذریعهء آخرین پیامبرش حضرت محمد مصطفی؛ از کامل گردانیدن دین و تمام کردن نعمت خود بر مؤمنان به قرآن؛ صحبت کرده است؛ میتواند به معنای قطع جریان تکامل مادی و معنوی ی فردی و اجتماعی این مردم و حتی تمامی بشر روی زمین باشد؟

آیا ما قادریم بدون اینکه نعوذ بالله به رد و تخطئه این سخن بپردازیم پاسخ عقلانی و علمی و در عین حال قرآنی به این پرسش بیابیم؟

به نظر این کمترین؛ آری، آری و بازهم آری!

چنانکه به رأی العین دریافتیم صحیفه ها و کتاب های نازل شده از جانب الله متعال؛ محدود به حدود “وسع” و توان بنده گان در زمان و مکان معین زیستی و تکاملی آنها بوده برخلافِ کتاب ها و مقالات نویسنده گان بشری میباشد که آخرین توانایی های عقلانی و اطلاعات و هنر و لیاقت خویش را غنابخش و تزئین گر آثار خویش میگردانند.

کتاب خدا؛ حاوی خطاب های هدایتگر برای بنده است؛ لهذا محتوای آنها را تمامی علم و کمال خداوندی نه؛ بلکه توان برداشت و دریافت و نفع و نیاز موجود ضعیف و نحیف و غفلت گرا و عطالت طلب و خطا کار و در خسران یعنی بنی بشر میسازد. بدین برهان؛ کتاب خدا؛ «بنده محور» است نه «خدامحور»؛ چنانکه در علم آموزش و پرورش (پیداگوژی) میتودی را “شاگرد محور” و میتود کهنه و غلط برعکس  آن را “استاد محور” می نامند.

 بنی بشر نیز؛ نه به مقیاس زمان ها (به اندازه روز و ساعت و دقیقه و ثانیه…)؛ در یک حالت ثابت میباشد نه به مقیاس مکانها (به اندازه شهر و شهرک و ده و قریه و حتی خانه و اتاق…)

حالا چه رسد به اینکه عصر های هزاران ساله ای چون “توحش” ، “بربریت” یا ” تمدن” و دوره های تاریخی پائینی، میانی و یا بالایی آنها در بین باشد و اقلیم ها و قاره ها و جزیره ها و شبه قاره ها و شبه جزیره های مختلف و دور از هم و ناشناخته و بی رابطه با هم.

«بنده محور» و مخاطب محور بودن صحیفه یا کتاب الهی بدین معناست که حداکثر خصوصیات و مشخصات همان کتله بنده گان مورد خطاب در این صحیفه ها و کتاب ها منعکس میگردد:

برخی از تعیین کننده ترین این خصوصیات و مشخصات عبارت اند از:

 ـ زبان:

خداوند توسط زبان ذات خودش( به فرض محالِ قایل شدن چنین چیزی) با بنده سخن نگفته است و سخن نمیگوید؛ زبانِ کلام الله؛ مطلقاً زبان بنده است؛ بدون اینکه این زبان حتی ذره ای هم؛ تصحیح و ویرایش و به اصطلاح آسمانی و ملکوتی بگردد.

 ـ قبیله و قوم:

از آنجاکه اولاده بشر؛ غالباً به اقوام و قبایل منقسم بوده و تا عصر قرآن؛ انواع دیگر تجمعات بشری کم از کم در شبه جزیره عربستان هنوز شکل نگرفته بود؛ صحیفه ها و کتاب ها و پیامبران الهی همه منافع و مصالح و تمنیات  و تعلقات قبیله و قوم مخاطبان را برجسته داشته اند و برجسته میدارند.

 

ـ فرهنگ:

صحیفه ها و کتاب ها و پیامبران الهی تمامی باورها، اساطیر، رسوم و عنعنات قوم و قبیله مربوط را مرعی و محترم داشته صرف به تصحیح و بهداشت سنت ها و اخلاقیات محدودی پرداخته اند و می پردازند. تغییر در باور ها و اعتقادات کهن و زشت و خرافی هم جنبه های تدریجی و “اصلاحی” دارد و بر ابلاغ و اقناع مبتنی است نه بر اجبار و اکراه!

ـ درجه و مرحله تطوری و تکامل اجتماعی ـ معیشتی و زیست بومی.

 حالا اجازه دهید در آئینه خود قرآن؛ ببینیم که مخاطبان آن کی ها بوده اند و کی ها میتوانسته اند باشند؟

 در مورد زبان و قومیت و جغرافیا:

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

لِإيلَافِ قُرَيْشٍ ﴿1﴾ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ ﴿2﴾ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ﴿3﴾ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (4)

برای آنکه ]قبیله[ء قریش با هم الفت گیرند ﴿1﴾ الفتی که در کوچ های زمستانی و تابستانی بر قرار ماند ﴿2﴾ باید یگانه خدای این خانه ( کعبه ) را بپرستند ﴿3﴾ همان(مکان مقدس) که به ایشان هنگام گرسنه گی طعام داد و از ترس و خوف آنان را ایمین ساخت (4)

*****

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿4 ـ ابراهیم ﴾

و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند؛ پس الله هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و اوست ارجمند حكيم (4 ـ ابراهیم)

****

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ﴿7﴾ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاء فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿8 ـ الشوری﴾

و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو  وحى كرديم تا اُم القری [مردم مكه] و ]اعرابی[ را كه پيرامون آنند؛ هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدى در آن نيست؛ بهراسانى  ]آنگاه که[ گروهى در بهشتند و گروهى در آتش (7) و اگر الله مى‏خواست قطعا آنان را امتى يگانه مى‏گردانيد؛ ليكن چون اراده کند ]کسانی را[ به رحمت ‏خويش در مى‏آورد و ستمگران نه يارى دارند و نه ياورى(8 ـ الشوری)

****

و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربى گردانيده بوديم؛ قطعا مى‏گفتند: چرا آيه‏هاى آن روشن بيان نشده؛ كتابى غير عربى و [مخاطب آن] عرب زبان ؟!

 بگو اين [كتاب] براى ]عرب ها[ئى كه ايمان آورده‏اند رهنمود و درمانى است و  ]عرب ها[ئى كه ايمان نمى‏آورند در گوشهايشان سنگينى است و قرآن ]با وصف عربی بودن[ برايشان نامفهوم است و [گويى] آنان را از جايى دور ندا مى‏دهند (44 ـ فصیلت)

*****

وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿192ـ الشعرا نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿193﴾ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿194﴾ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ ﴿195﴾ وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ ﴿196﴾ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿197﴾ أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿197﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ ﴿198﴾ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ ﴿199﴾ كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿200﴾

و راستى كه اين [قرآن] وحى رب عالميان است (192ـ الشعرا) روح الامين آن را بر دلت نازل كرد (193) تا از [جمله] هشداردهندگان باشى (194) به زبان عربى روشن (195) و [وصف] آن در كتابهاى پيشينيان آمده است (196) آيا براى آنان اين خود دليلى واضح نيست كه علماى بنى‏اسرائيل از آن اطلاع دارند (197) و اگر آن را بر برخى از غير عرب زبانان نازل مى‏كرديم (198) و ]به عرب ها[ خوانده میشد؛ به آن ايمان نمى‏آوردند (199) اين گونه در دلهاى گناه پیشه گان ]بهانه گیر[ راه مى‏بريم (200)

****

وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿ 92 ـ الانعام

و این خجسته کتابی است که ما آن را  فرو  فرستادیم؛ کتاب هایی را که پیش از آن آمده تصدیق میکند  و  برای اینکه ] مردم [ اُم القرا ] = مکه [ و کسانی را که پیرامون آن اند؛ هوشدار دهی؛ مؤمنان به آخرت؛ به این کتاب نیز ایمان می آورند و آنان از نماز های خود محافظت می کنند(92 ـ الانعام)

****

كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿3﴾

كتابى است كه آيات آن به روشنى بيان شده؛ قرآنى است به زبان عربى براى قومی كه ]این زبان را[ مى‏دانند (3)

 در مورد مرحله معیشتی و تکامل اجتماعی :

و در دامها قطعاً براى شما عبرتى است از آنچه در [لابلاى] شكم آنهاست؛ از ميان سرگين و خون؛ شيرى ناب به شما مى‏نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست (66) و از ميوهء درختان خرما و انگور بادهء مستى‏بخش و خوراكى نيكو براى خود مى گيريد؛ قطعاً در اين[ها] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند؛ آیت هایى است (67) و رب تو به زنبور عسل وحى كرد كه از پاره‏اى كوه ها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‏سازى] مى‏كنند خانه‏هايى براى خود درست كن (68) سپس از همه ميوه‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مى‏آيد؛ در آن براى مردم درمانى است؛ راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مى‏كنند؛ نشانهء [قدرت الهى] است (69)

و الله شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمى‏دانستيد بيرون آورد و براى شما گوش ها و چشم ها و دل ها قرار داد؛ باشد كه سپاسگزارى كنيد (78) و الله براى شما خانه‏هايتان را مايهء آرامش قرار داد و از پوست دامها براى شما خانه‏هايى نهاد كه آن[ها] را در روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبك مى‏يابيد و از پشمها و كُرك ها و موهاى آنها وسايل زندگى كه تا چندى مورد استفاده است [قرار داد] (80) و الله از آنچه آفريده به سود شما سايه‏هايى فراهم آورده و از كوه ها براى شما پناهگاه‏هايى قرار داده و براى شما تن‏پوشهايى مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ مى‏كند و تن‏پوشها [= زره‏ها]يى كه شما را در جنگتان حمايت مى‏نمايد. اين گونه وى نعمتش را بر شما تمام مى‏گرداند. باشد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد (81 ـ النحل)

*****

اعراب (باديه‏نشين) در كفر و نفاق [از شهرنشینان] سخت‏تر و به اينكه حدود ]شریعتی[ را كه الله بر فرستاده‏اش نازل كرده؛ ندانند؛ سزاوارترند و الله داناى درست کار است (97ـ التوبه)

و برخى از آن اعراب كسانى هستند كه آنچه را [در راه الله] هزينه مى‏كنند؛ خسارتى [براى خود] مى‏دانند و براى شما پيشامدهاى بد انتظار مى‏برند. پيشامد بد ]مصیبت[ بر آنان باد و الله شنواى داناست(98) و برخى [ديگر] از آن اعراب كسانى‏اند كه به الله و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مى‏كنند مايهء تقرب نزد الله و وسیلهء دعاهاى نیک پيامبر مى‏دانند؛ هر آئینه اين [انفاق] مايهء تقرب آنان است. به زودى الله ايشان را در جوار رحمت‏ خويش در می آورد كه الله آمرزندهء مهربان است(99 ـ التوبه)

و برخى از آن اعراب كه پيرامون شما ]هم[ هستند منافقند و از ساكنان]شهر[ مدينه [نيز عده‏اى] بر نفاق خو گرفته‏اند؛ تو آنان را نمى‏شناسى؛ ما آنان را مى‏شناسيم به زودى آنان را دو بار عذاب مى‏كنيم؛ سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مى‏شوند (101) گروه اخیر کسانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‏اند؛ اميد است ‏الله توبه آنان را بپذيرد كه الله آمرزندهء مهربان است (102) از اموال آنان زکات بگير تا به وسيلهء آن پاك و منزهء ‏شان سازى و برايشان دعای خیر كن؛ زيرا دعاى تو براى آنان سبب آرامش است و الله شنواى داناست (103ـ التوبه)

**** 

هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ ﴿38 ـ محمد﴾

شما [اعراب] همان [قومى] هستيد كه براى انفاق در راه الله فرا خوانده شده‏ايد پس برخى از شما بخل مى‏ورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] الله بى‏نياز است و شما نيازمنديد و اگر [از انفاق] روى برتابيد [الله] جاى شما را به قومی غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود(38 ـ محمد)

*****

                                            بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

يس ﴿1﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ﴿2﴾ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿3﴾ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿4﴾ تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ ﴿5﴾ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿6﴾ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿7﴾ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿8﴾ وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ ﴿9﴾ وَسَوَاءُ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿10﴾

يس[/ياسين] (1) سوگند به قرآن حكمت‏آموز (2) كه قطعاً تو از [جمله] پيامبرانى (3) بر راهى راست (4) [و كتابت] از جانب آن عزيز مهربان ]الله[ نازل شده است (5) تا قومى را كه پدرانشان بيم ‏داده نشدند و در غفلت ماندند؛ بيم دهى ـ پیش از این در اعراب بنی اسماعیل هیچ پیغمبری مبعوث نشده بود ـ (6) گرچه گفتهء [الله] در بارهء بيشترشان محقق گرديده است در نتيجه اکثراً ایمان نخواهند آورد(7) ]گویی[ ما در گردن هاى آنان تا چانه‏هايشان غُل هايى نهاده‏ ايم به طورى كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشته‏اند (8) و [ما] فراروى آنها سدى و پشت ‏سرشان سدى نهاده و پرده‏اى بر [چشمان] آنان فرو گسترده‏ايم در نتيجه نمى‏توانند ببينند (9) و آنان را چه بترسانی [و] چه نترسانی به حالشان تفاوت نمى‏كند ایمان نمی آورند(10)

****

در مورد هر کدام از این آیات قرآنی؛ فراوان میتوان و باید تعمق و تفکر و تعقل نمود؛ امری که تا حدودی در کتاب «معنای قرآن» بنده صورت گرفته است 3؛ ولی اینجا بنا نیست من؛ جز  قرار دادن معانی دقیق آیات به زبان فارسی دری و عندالزوم همراه با اصل عربی آنها؛ در معرض دید و دریافت شما عزیزان کاری بکنم. در بخش آتی بحث؛ شما با آیات متعدد قرآن مجید در مورد چگونگی مراحل تکامل معیشتی و اجتماعی و مدنی و فرهنگی و روحی ـ روانی مخاطبان قرآن تا آخرین آیه که گویا همانا شماره سوم سوره مائده است با “الیوم اکملت لکم دینکم” ؛ مقابل خواهید شد و سپس اگر خدا خواست؛ به دو پرسش کلیدی فوق باهم پاسخ خواهیم یافت. تا آنگاه در پناه رب العالمین باشید!

++++++++++++

1 ـ http://www.khawaran.com/مـــذهبـــی/آیا-پیامبــر-اســلام-کــاتب-حدیث-و-حــافظ-حدیث-داشت؟.html

2 ـ http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=a4vl7gHskmc

3 ـ http://www.ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf