ضافه تر از یک دهه میگذرد که با مرحوم قسیم اخگر معرفت و آشنایی داشتم گاه و بیگاهی در محافل و گفتمان ها یکدیگر را میدیدیم برایم خیلی محبت میکرد جرعت اظهارم را در مقابل فساد و کساد تحسین می نمود در حدود دو سال قبل مریضی زمینگیرش ساخت بار بار با دوست محترم خود میر حید مطهر به عیادتش شتافتیم خسته و رنجور بود تعداد از دوستان دیگر هم اطلاع یافتند جهت تداوی به خارج کشور کمک اش کردند ولی سودی نبخشید بلاخره جان به جانان سپرد حین بخاک سپاری این مرد فولادین آزادی خواه دوستان زیادی از آن جمله آقای توحیدی ، جناب دشتی ، سانچارکی ، مطهر و دیگران برایم هدایت دادند تا دلسوزانه آنچه را که در مورد داد نورانی نوشته بودم در باره اخگر چیزی بنویسم گفتم خوب چنانچه همه میدانند هفته گذشته أخگر آزادی وعدالت خواهی
در دل خاکستر سرد قبر غنود وحرارت مبارزه ودفاع از حق را با خود برد، او رفت ولی عظمت وبزرگی اراده ، قاطعیت واندیشه او بر روح وروان حاضرین اثر گذاشته بود وفکر میکردی تعداد از لشکری شر منده وشکست خورده بپای ابر مرد استوار وپر هیبتی زانو زده اند عرض إعتذار واظهار ندامت وپیشیمانی میکنند پیشیمانی ازینکه چرا مانند او ثابت واستوار نماندند وچرا غرور را بپای زر وزور خورد کردند واما أخگر تا آخرین لحظات زندگی همان درخشش وگرمی را داشت ونامش درسی از مبارزه ودفاع از ارزش های مدنی بود.
بلی حدود دو سال پیاپی غبار افسردگی ومریضی دنباله دار قسیم اخگر را زمین گیر کرده بود تا جائیکه دیگر بجای نشستن پای میز گرد واستادن در میز خطابه در بستر مریضی به پشت افتید وچشم برآسمانی دوخت که تنها ستارهگان فقر در آن می تا بید ومیل به سخن گفتن هم نداشت. یا نمی توانست ویا هم دیگر نمیخواست آهن سرد بکوبد شاید با این سکوت دردناک به ما عیادت کنندگان می فهماند که عمری سخن گفتم در هوای داد و داد گستری؛ اما نا سزا شنیدم، عمری سخن گفتم؛ اما سوگمندانه این جا تا می بینی برگوشها مُهر است و بر دلها هم مهر.همه میدانند که اخگر از نخستین همکاران قلمی مجلۀ جامعۀ مدنی بود. شاید بتوان گفت که او از نخستین کسانی بود که در پیوند به مفهوم جامعۀ روشنفکری اسلامی و مدنی، چیزهای سودمندی نوشته است. او در حالی به تفسیر جایگاه وفهم جامعۀ مدنی می نوشت وچیز های سود مندی میگفت که بسیاری از عنان داران تصادفی جامعۀ مدنی را« جامعۀ معدنی » می گفتند او رفت ولی باز هم در بین روشنفکران اسلامی وفعلان جامعه مدنی از طلایه داران جسور وبا شهامت این راه است.
أخگر وبی مهری یاران: همه میدانند که برخی از دوستان رفیق نیمه راه بودند وبسیاری از فر هنگیان وفعالان جامعه مدنی استقامت وپایداری را از دست داده در نیمه راه کوچه بدل کردند ، استاد اخگر رفت دیگر نخبه پر تحلیلی نیست تا مبتد یان اماتور را از معدنی گفتن فعالیت ها باز دارد شاید باز هم عدۀ طور مقطعی از جامعه مدنی با دکلمه معدنی دفاع کنند ودوباره به زر وزور تن بدهند ودر سایه نعمات دهن پرکن حکومت بخواب بی تفاوتی فرو روند. نزدیکترین دوستان فراموشش کرده بودند. او نه تنها یک مبارز بلکه یک روزنامه نگار رسالتمند نیز بود باور دارم که بخشی اعتبا روزنامه هشت صبح در میان روشنفکران، نویسنده گان و مردم بر می گردد به فعالیت های دلسوزانه استاد قسیم اخگر او نخستین مدیرمسوُول هشت صبح بود، هشت صبح در زمان او بود که راهش را درمیان رده های گوناگون جامعه گشود! اما هشت صبح نیز نامردی نکرد آنچه که در توان داشت استاد اخگر را در بستر مریضی کمک کرد . وقتی که به خاطرات اخگر و صحبت هایش که گاه و بیکاهی با من داشت می اندیشم، با خود می گویم کاش اجازه ام میدادند تا بار بار روی تابوتش خم می شدم فریاد میزدم که این مرد ،مرد کم یاب بود گرچه باور دارم در جامعه روشنفکری اخگر بعد از طاهر بدخشی راد مرد استوار و متین شمرده می شود حالا هر قدر به طول این نوشته علاوه کنم همه اندیشه های توفانی ما را در برمی کشد که خدایا، آیا آخرین ستارۀ عاطفه و ارزشهای انسانی در آسمان این سرزمین غروب کرده است. چرا بعضی دوستان از دوستان فرار کردند وبه زر وقدرت پناه بردند.!
اخگرخار بر دل استبداد:مردی که دیروز همه جا داد سخن می داد، و سخنانش مشت کوبندۀ بود بر فرق همه فساد پیشهگان مدنی وغیر مدنی امروز دردل تودۀ خاک فرو رفت ، من فکر می کنم که قسیم اخگر سرنوشت روشنفکر افغانستان بود که دستان سیاه روزگار بی مروت او را در زیر خاکستر سرد فراموشی، بی اعتنایی و انتقام تا دل قبر بدرقه کرد! گاهی فکر می کنم که قسیم اخگر سرنوشت همه آن فرهنگیان افغانستان بود ورفت ودریغ که امروز در وزیر آباد کابل آرام وآهسته در دل خاک خوابید وفر هنگیان نتوانستند حقش را آنچنانی که بود ادا کنند از نوشته استاد پرتو نادری و صدیق الله توحیدی در باره شخصیت اخگر ممنون و سپاس گذارم ولی میدانم در کشور با داشتن پنجهزار سال عمر فرهنگی تا هنوز عده ای فر هنگیان منت دار ارباب قدرت وممنون احسان دستار خوان پولداران اند. میدانم زندگی چندان با اخگر مهربان نبود. البته که او هم با زندگی در توافق نبود. به عقیده من او به تمام معنی یک شورشی و سر کش بود. کسی که حتی علیه خودش نیز شوریده بود. به همین دلیل به نظر می رسید که دنیا دروازه هایش را به روی او بسته و زندگی سالهای سال با او دست به گریبان بود. دوستان گذشته اش با
همه فشارها برای این که اخگر روشنفکر و نویسنده درباری شود به جایی نرسید. او خانه نشینی و خاکستر نشینی را به درباری شدنش ترجیح داد. به همین دلیل از زندگی دلش سرد شده بود.
روشنفکران درباری هر روز به ارگ نزدیک تر می شدند، اما اخگر هر روز به مرگ. تا زمانی که می توانست سخن بگوید، گفت اما چیزی نگفت که عرق بر تن روشنش بنشیند و یا پیشانی اش از دستان پینه بسته ی کارگران خجالت بکشد. تا زمانی که تنش توان سرپا ایستادن را داشت در برابر صاحب زری کمر خم
امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.