اینجانب باکمپیوتروانترنت سروکاری ندارم ، یکی ازدوستان محترم ، اعتراضیه یابعبارۀ دیگر جوابیۀ وردیۀ جنابعالی را که شکل قطعنامه راداشت ، دردوصفحه کاغذ چاپ کرده برایم فرستاد ، البته مکررا باغورودیدارعمیق دیدم که شما بودید ونه کسی دیگری ، درمورد رودکی که نگارندۀ این سطور، دایم اورا به لقب آدم الشعرا یاد مینمایم ، رجوع کنید به مقدمۀ بقلم این راقم درکتاب سیر دبستان به سرودۀ شادروان استاد جمشید شعله ، ونیز رجوع بفرمایید به سلسلۀ مقالات اینجانب به عنوان ” به کمک تاجیکستان بشتابیم ” درنشریۀ وزین ” کاروان ” به مدیریت استاد داکتر شکرالله کهگدای همچنان بنگرید به مقالۀ اینجانب درباره اکادمیسن دستگیرپنجشیری که درقسمت رودکی ، جمشید شعله وجمراد جمشید چه ها گفته شده است ودرهمه جا به سراحت آورده شده است که او کیست وشما ضرورنیست بدان سبب پریشان باشید. معلوم است که شما بسیارحساس ودرونگرای هستید ، من اگر بگویم که قاسم می باشم واگرقاسم بگوید که من هست ، هرگزبدان عکس العمل نشان نخواهیم داد ، چونکه هردوبارها گفته ایم که توومن باید نگوئیم وبگوییم ما هردو .
جناب برادرگرامی ونهایت عزیزومهربان فرموده اید : ( دررابطه باتورک بودن ویا آریا ) ” “تاجیک ” یاپشتون وهزاره یک شخصیت معروف بهتراست به خود وزبان وآثارخودش برگشت ، مثلا رودکی سمرقندی ، از سمرقند ومردم فعلی سمرقند وبخارا باوصف کوردلانه حاکم درآن کشورتخمین همه تاجیک آریا وفارسی زبان اند “
بجواب آن عزیز وگرامی که من وی را بیش از هزاران بار برادرخود خطاب کرده ام باید عرض نمایم که ، مطابق بفرمودۀ حضرت شیخ سعدی یاپیغمبرسخن (رح ) “آفاق را گردیده ام ” من وجب – وجب خاک های تاجیکستان واوزبکستان را می شناسم وطوریکه گفتم در” رساله های ” به کمک تاجیکستان بشتابیم ” ودربزم تاجیک ” ازتاجیک واوزبیک نوشته ها وذکرها کرده ام ، میگویند ” شنیدن کی بود مانند دیدن ” این ضرب المثلی می باشد که اینجانب نه هزاروپنجصد ضرب المثل تاجیکی را باوی ضمیمه کرده وبچاب رسانیده ام ، بشرط آنکه دوستان تاجیک قدرآن خدمت را درک نمایند وچه جائیکه کتاب های دیگر چون فرهنگ تاجیکی وغیره را بی ارزش بدانند ونوشته ” بیگانه گفته که به حاکم های کوردل ارتباط دارند وخاک را برسرنمک می اندازند ، نمیدانم دانشمندان تاجیک چقدردرزبان تورکی ویابه تورکی زبانان خدمت کرده اند رجوع بفرمایید به هزاران منبع که درخصوص خدمات ترکان به زبان ومردم فارسی انجام داده شده است .
آیالازم بود که دوستان با حکومت ظالم نادرشاه خان یکجاشده ، مسلمانان مهاجرآنطرف دریای آمورا بارهبرشان ازافغانستان بیرون کنند ، وروسها همه را به شهادت برساند . درین قسمت تبصرۀ ندارم ، چونکه درموضوع بهترازمن شما وارد میباشید ونتیجه را اززبان یکی ازماهیارها برعلیه من بیاد خواهید داشت .
درخاک سمرقند بارها رفته ام وبامردم دیدوادید ها کرده ام ، شب های سمرقند ازیادگارهای خوب زندگانی من است . درشهر سمرقند یک تعداد مردم به تاجیکی مخصوص سخن میگویند، که من بدان لهجه آشنایی کامل دارم ، چونکه لغات واصطلاحات وگرامرشان تحت تاثیرگفتارتورکی آمده است ، بیاد دارم روزی را درسال 1992 میلادی استاد شرف الدین رستموف عضو برجسته دایرة المعارف تاجیکستان برایم فرمود که درفرهنگ تهیه داشتۀ شان پنجاه ودو درصد لغات تورکی در آن دخیل است وگرامرآن به شکل ترجمه ازگفتاری آن زبان می باشد وقس علی هذا . وی فرمود کاسان جای است که زبان شان را نه تاجیکی میگوئیم ونه تورکی بلکه ” تورکی تاجیکی ” باید نامگذاشت ، شما چون به زبان جرمنی آشنایی دارید بنگرید کتاب پنج جلدۀ درفررا که تداخل زبان ترکی را به فارسی تحقیق علمی روش فلالوجی تهیه کرده است .
درداخل واطراف شهرسمرقند به صدها هزارتورکی زبان اند ، امیرتیمورگورگان ازسمرقند است ، سمر ترخان شهر سمرقند را اساس گذاشته وسمرقند که اصل آن سمرکینت که درتورکی کینت معنی قلعه را میدهد میباشد .
امیرتیمورزمانیکه ازممالک مفتوحۀ خود مخصوصا ایران ، کسبه کاران وصنعتگران را به سمرقند آورد ، ازآن سبب تاحدی آنها زبان فارسی را حفظ کردند ولی درنهایت به لهجۀ فارسی تاجیکی تغییرگفتارنمودند ، من درشهردوشنبه هزاران تورکی زبان را دیده ام ودرخانه هایشان مهمان شده ام ، اطراف شهر دوشنبه راگردیده ام ، قشلاق های تورکان رادیده ام ، باتورکان اطراف حصارملاقات ها کرده ام ، شما به یقین کامل به کولاب آشنایی دارید ، به صد ها هزارمردم لقی ودیگرتورکان درآنجا حیا ت بسرمی برند ، ابراهیم بیک لقی ازهمان هاست ، هذالقیاس بوطن مان خاروق شغنان آنطرف نیزرفته ام به پنجه کینت تاجیکستان رفته ام که قشلاق رودک هم درآنجاست ، درکنار دریای زرافشا ن شب ها را سحرکرده ام ، کسی را نیافتم که بامن بزبان تاجیکی حرف بزند ، پنجه کینت نام تورکی وتاجیکی بمعنای قلعۀ پنج میباشد ، وآن درسابق مربوط ولایت سمرقند بود که استالین آنرا به تاجیکستان داد ، بیش کینت به سیاق همین کلمات ترکیب یافته است که بصورت قطع ترکی است .
درولایت وشهر خجند رفتم وشب هارا در آندیارگذرانیدم ، درکوچه وبازارمردم به تورکی صحبت مینمایند ، اگربگویم که اکثریت به تورکی میگویند دروغ نخواهد بود ، وای لعنت ونفرین باد به نامردان تاریخ ( منظورم شما نیستید ، بلکه متعصبین دیگری میباشند ، که شناخته شده اند) وکوردلان بی مغزکه آن اجتماع تورک وتاجیک را که جمله خون شریک شده اند ازهم جدامینمایند ، آنها همه یک ملت شده اند وحیات مشترک دارند ” ، دی ، ان ، ای ” آنها را یکی وازیک نژاد ثابت کرده است ، فاشیزم که بلای آسمانی میباشد ومن از آن نفرت دارم وهرگزتحت تاثیرآن مفکوره بی ارزش وفتنه انگیزنیامده ام ودراسلام وبشریت هم جای ندارد که آن عزیزان را میخواهد ازهم جداکند ، دراورگوت سمرقند چند شب را سپری کردم مادری را دیدم که شوهرش را روسها کشته بودند ، وی چهارپسروچهاردخترداشت ، او خودش تورک زبان بود ، دودخترخودرا به تاجیک داده ودو عروس خود را ازتاجیک انتخاب کرده ، وآرزو داشت که به عین شکل اولادهای دیگرش به گونۀ شیروشکرازدواج کنند .
بااین شکل باید به حضورآن گرامی بعرض برسانم ، همان قسمیکه دراوزبیکستان تاجیکی زبان ها میباشند ، درتاجیکستان حتی ازروی نفوس سنجیده شود بیشترتورکی زبانان موجود هستند ، آیاباید تورکی زبانان تحت تاثیرفاشیزم تورکی رفته بگویند که درتاجیکستان ( تعصب کوردلانه حاکم درآن کشور) ؟ ودعوای خجند وکولاب را بنمایند ؟ وبازاگرقرارباشد که هرقوم بسوی قوم خویش بروند ، برتاجیکستانیها لازم است که دعوای خاک تاجیکان افغانستان را بنمایند وبگویندکه خاک آنها توسط حکومت افغانستان غصب گردیده است وباید یک وکیل الدعوی مانند جناب برادرم تعیین بدارند، ومثل آن درهرمملکت ازاین مثال ها زیاد می باشد .
به آن چشمی که می بینی تو مارا
همان چشم است که می بیند شما را
برادردانشمندم وگرامی ترازبسی دوستانم ، درافغانستان تاکنون بدرد هیچ تاجیکی دوای را آماده نکرده اید زیاده از دوصد سال به اینطرف ، بعد ازاینکه حکام فارسی دوست تورکی ازمیان رفتند ، فارسی روبه قهقراست ، چه کرده اید که درتاجیکستان خیزمیزنید وغم آنها را میخورید ، گفته اند (اول خویش بعد درویش ) من نمیگویم که باتاجیکستانی ها کاری نداشته باشید ، تنها مشوره برادرانه همین است . اول غم تاجیک همسایۀ خانه تان را بخورید ، بعدا هرچه کردید بنمایید.
این را خواهید دانست که استالین گورجی موسس تاجیکستان است ونه تاجیکها ، نام شهر دوشنبه ، استالین آباد بود ، روسها یک پیکرمستحکم وپایدارومتین تورک وتاجیک را باشمشیر ضد اسلامیت وبشریت به دونیم پاره کردند ، آیا می سزد که ما به دهل آن بی خدایان رقص کنیم ودو برادر را ازهم جدا کنیم ودعوای ترک وتاجیک را درسمرقند وبخارا وخجند بلند سازیم .
من خواهش مینمایم که به یک سوال این برادرریش سفید خود جواب بدهید واگرندارید ، هم ملالی پیدا نخواهد شد ، آیادرطی قرون زیاد که مردم تورک درسرزمین های تورکستان ، افغانستان وایران ، هندوستان وغیره هزاران سال حکم رانده اند ، حتی یک واقعه را پیداکرده اید ، که فردی ، فامیلی یاجمعیتی از زیردستان تاجیک را بخاطرتاجیک بودن آن شهریاران رنج، تکلیف ویاآزارداده باشند ؟ منظورم ازکارهای جنایی وسیاسی نمیباشد تنها سوال من برسرمردم عادی رعیت بی گناه می باشد که اصلیت تاجیکی داشته اند .
دربحث بخارا که چون سمرقند است نمیخواهم بحث نمایم ، چونکه درسطورپیش درموضع مشترک کوتاه سخنی بخد مت عرض گردید ، کلمۀ بخارا ، ازکلمات تورکی اویغوری وبقرارفرمودۀ مولف ” اتنوگیزتاجیکان ” این کلمۀ اویغوری معنی بت را میدهد ، درسابق سه بتی بوده بنامها ی بخار – توخاروفورخار، که اززبان مذکورباقیمانده واشکال امروزی را بخود گرفته است ، که بعضی برآن سه کلمه ، بولغاررا نیز می افزایند ، مثلیکه می گفتند تورک بلغار.
درقمست ام البلاد بلخ ، من برادرتان که ازنگاه سن بزرگ وازنگاه علم بمراتب پائین ترازشما قراردارم، نمیخواهم افسانه را با افسانه جواب بدهم . پیغمبرزبان فارسی حضرت فردوسی بزرگواردربارۀ مبالغات افسانوی خودش بزبان خویش چنین فرموده است :
” منت ساختم رستم داستان
وگرنه یلی بودی درسیستان”
اینکه رستم زابلی بود یاسیستانی ، بدان کاری نداریم ولی فردوسی بزبان خود گواهی میدهد که ” من تورستم را نام بلند وشهرت دادم وگرنه همان سیستانی هستی که بودی ویلی بودی نه رستمیکه من ، کلمات مبالغه آمیزرا بنامت آویختم ” امیداست این گفته حضرت فردوسی قوی ترین دلیل باشد ، برافسانه ها ی شخص حضرت فردوسی ودیگران ، همچنان به تایید گفتارخود ازنوشتۀ پروفیسوراستاد شاه علی اکبرشهرستانی درمجلۀ آریانا بیرون مرزی شماره خزانی 2013 میلادی دراین جا استفاده مینماییم که میاورد : داستان امیرحمزۀ صاحبقران داستان سمک عیارداستان شرویۀ نامدار، داستان های شاهنامه وبعضی دیگر، همچو ورقه وگلشاه ، یوسف ذلیخا، حاتم طایی ، لیلی ومجنون وامثال آنها اززبان عربی به زبان فارسی انتقال یافته ” صفحه 86 ” ، متذکرباید شد که راه افسانه را هیچکس نمیتواند بند سازد ، مگرعلم ودانش ومنطق ودلیل .
جناب برادرارجمند داکترجمشید فرموده اید: ( بلخ باستان درآن زمانی که ام البلادبود ، مرکزحاکمیت تورک تباران نه ، بلکه آریایی های تاجیک تباریعنی جمشید وفریدون وقباد وگشتاسب ولهراسب وهرمزد وسایرین درآنجا حکومت میکردند ، پیش ازهمه باید گفته شود که حکومت کردن معنی آنرا نمیدهد ، که رعیت همه تاجیک ویاتورک باشند ، تورکان درهندوستان صدها سال حکومت کردند ، ومعنی آنرا ندارد که رعیت آنها باید تورک باشند ویامثالهای دیگر. )
من ندانستم که جواب سوال بالا را به چه شکل ادانمایم ، آن حکام فرمودۀ تان درکدام سند ، دربلخ حکم راندند آورده اند ، بلخ را بامی بخاطرمیگویند که بلخ مربوط بامیان بود ، به زردشت که ماهمه نسبت بلخی بودن را برایش میدهیم ، ایرانیان خصوصا تورکان آذری درآن خیال پردازی میخندند ومیگویند که وی آذری ودرآنجا تولد یافته ، یکی ازخواص “قلم ” همین است که نویسنده هرچه را برسرش تحمیل کند ، قلم بدون اندیشه آنرا درروی کاغذ نقش می بندد.
مثلیکه من گناه کردم که بلخ را خانۀ مشترک تورک وتاجیک گفته ام واین نهایت علاقمندی را دراتحاد دوملت گرامی نشان میدهد . وهمچنان میرمحمد صدیق فرهنگ نیز به عقیده شما سهوکرده است که گفته است ” تورکان ازقدیم الایام دربلخ حیات داشته اند ” ، چونکه خود کلمۀ بلخ تورکی می باشد ، وماوهمسالان ما بیاد داریم که صفحات شمال را بنام تورکستان یاد میکردند واین کلمه اززمانهای قدیم بنام تورکستان که مرکز آن بلخ باشد ” معمول بود ، درجراید رسمی امیرشیرعلی خان ، درنوشته ها ویادداشت های امیر عبدالرحمن خان ودرکتاب سراج التواریخ دورامیرحبیب الله خان همه وهمه صفحات شمال را تورکستان گفته اند ، ولی فیض محمدکاتب آنرا ( تورکستان صغیر) نامیده است.
نمیدانم که تخت جمشید ایرانیها که آنها نیزعاشق افسانه سازی میباشند ، دربلخ بوده ویاجائیکه اکنون درایران آنرا بنام تخت جمشید میگویند ، راقم این سطورکه بیش ازحد به یکی بودن تورک وتاجیک گویادوجسم ویک روح تاکید کرده ام ، آیامی سزد به این بالا روی گفت که ” بلخ مرکزحاکمیت تورک تباران نه ، بلکه آریایی های تاجیک تبار” وآیا میتوان بعدازورود یونانیها تاکنون حکومتی را بنام تاجیک دربلخ ویاساحات دیگرچون تخاروغیره بااسناد نوشت .
دربارۀ کوشانیان ویفتلیان درکتاب تاریخچۀ اقوام درافغانستان ” مفصلا این راقم تحقیق بااسناد کرده است . من نمیدانم که قوم سیتی یاتورکان توکیویایوچی ها درقدیم الزمان که ازتبت ختن ، تاشقورغان ، ارومچی ویارکند وغیره گویااز تورکستان شرقی که باچینی ها تمدن مشترک داشتند چطوردرتخارآمدند وفی الفورآریایی شدند وبالاخره آریایی تاجیک گردیدند، شما منحیث یک دانشورشهیرکشورآیانمیدانیدکه قوم آریایی قدیم وکلمۀ تاجیک ، جدید است وبعد از ورود اسلام آمده ، کلمۀ دری که ازدربارگرفته شده بعد از دورۀ ابن ندیم شهرت یافته واصلا بنام زبان درباریان تورک مسمی گردیده است ودرآن باره بنگرید ( دری یازبان درباریان ) را کلمه اصل پارسی است که اعراب آنرا فارسی ساختند . شما خود خبر دارید ، که اکنون بقایای یفتلی های اصیل به تورکی اویغوری صحبت مینمایند وازطائفۀ کوشانیان دردرۀ کوشان که نویسنده آنهارا دیده است به تورکی اویغوری صحبت مینمایند ، ودرتخارستان که شما تشریف دارید اکثریت مردم به تورکی صحبت مینمایند ، وشما چون بتاریخ بهتر ازمن میدانید ، اجداد شان با نامهای شخص پادشاهان تخارستان های سفلی وعلیابوده اند ، وجمله تاکنون به تورکی صحبت مینمایند ، بقرار روایت ثاقب زاده ، اکنون در اطراف واکناف پایتخت تابستانی یفتلی ها وکوشانیها دوازده قریه به تورکی کوشانی ویفتلی ( اویغوری ) صحبت مینمایند وقریه های زیادی چون بایان ، قره باغ ، توتم دره ، جمال آغه گل آغه ومحمد آغه ، قرغه ، پمقان ، ده بوری واورته باغ ، بغرام وده های دیگرنامهای تورکی دارند ، واینها همه ازبقایای کوشان ویفتل اند ، وشاید شما درتاریخ ازقول البیرونی وتائید استاد حبیبی خوانده باشید که تنها ازیک طائفه تورکی شصت نسل درکابل حکمراندند ، وهذالقیاس که آنها جمله کوشانیها ویفتلی ها بودندوآنها درحقیقت اجداد برادران هزاره ما را تشکیل میدهند وخون آنها باخون ترکان توکیویکی میباشد تورک را باتاجیک جداکردن جنایت است ، وجنگ بارمیآورد که هزاران خون تورک وتاجیک می ریزد ، فقط دربدخشان فکرکنید ، ولایت بدخشان پیشتربنام چگل یاد می شد ، وچگل قومی ازاقوام تورک است وازکلمات تورک ومغول بشما ر میآید وتاکنون اقوام چوگل یاچگل دربدخشان تشریف دارند که بعضا تاجیک زبان شده اند مرحوم استاد جمشید شعله ، هم درزمینه بابیت زیبایش بدان مهرتایید میگذارد .
بدخش زین پیش بود چگل چوگل تازه بود
کنون زخاک خراب چه نام کس زان برد
کشم نیز نام طایفه ازتورکان قرغز وقصه علی الهذا .
دو ، دیگراینکه شما تواریخ مستشرقین واعراب ومتون بسیارقدیم را بخوانید ، آنها همین کابلشاهان – تگین شاهان، شارها ، غوری ها وشاهان غزنوی را جمله تورک گفته اند ونه آریایی های تاجیک ، وقتیکه اعراب درافغانستان آمدند ، درهمه نوشته ها شما میخوانید که یبغوهای تخار ( تورکان توکیو وسیتی های که ازآنها بعدا کوشان ویفتل ) نیزک تورخان تورکی شاهان کابل وهندوشاهان با اعراب مقابله کرده اند ، درکدام جای بنام آریا( تاجیک ) تا کنون نخوانده ایم واگرشما خوانده اید لطفا بنویسید . در کدام منبع ندیده ایم که آریایی های تاجیک درچین بود وباش داشتند وبقایای آن یوچی ها به افغانستان خصوصا کابل آمده وبنام کوشان ویفتل نامیده شده باشند، ویوچی هم کلمۀ تاجیکی نمیباشد ، بلکه تورکی است . مکررا باید عرض کرد که درعصرحاضرضرورت به افسانه گویی نیست، تست های علمی (دی ان ای)که نودونه اعشاریه نه درصد حقیقت دارد وبی جنجال همۀ این جنگ های بی مفهوم را حل مینماید .
برادرگرامی وارجمند من داکترجمرارجمشید، من درامریکا حیات بسرمی برم وشما به اثرلیاقت واستعداد عالی که داشتید درایام خوردسالی یکسال را به امریکاسپری کرده اید ، ونیزدراروپا مدت ها تحصیل وکاردارسیاسی بودید ، آیاگفته میتوانید که این مردمها درپی نسب سازی اند ، یاکه روزانه وهفته وار، ماهانه وسالانه درپی اختراعات می باشند ، آنها درپی قوت بخشیدن اقتصاد هستند ، آنها خودهارا ازتعصب های پوچ وبی معنی دورساخته اند ، وازآن است که پیش رفته اند ولی ما در داخل درقعردریای زهرتبعیض ، دعواهای سرزمین های سمرقند وبخارا ، دعواهای افسانوی وغیره غرق هستیم نمیدانم نسل بعدی ما ، ازما چه انتباه خواهند گرفت وچه را بیاد گاربرایشان خواهیم گذاشت .
هرکسی حق مشروع دارد ، که همخون وهم نژاد وهم زبان خودرا به هرسویه ای که میخواهد دوست داشته باشد ودربارۀ شان بنویسد وتحقیق نماید ، تا جائیکه ، به دیگران تعرض ننموده وتنها حق خود را بدست بیاورد وبدیگران بدانا ند …
درمورد حضرت شیخ سعدی علیه الرحمه آنچه را که تحریر داشته اید نه تنها قابل تائید میباشد ، بلکه جای دارد تا بالاتر از آنهم دربارۀ آن ذات مقدس بنویسید . اینکه گفته اید حضرت شیخ سعدی تخلص خویش را به افتخارنام ممدوح خود سعد ابن زنگی اتابیک ، تورکی زبان انتخاب کرده ، مجمع التواریخ نیز آنرا تصدیق مینماید ، که آن شهریار حضرت شیخ سعدی را بدربار خود ، راه داد ، وکتاب های گلستان وبوستان را تهیه داشته ودرمتن ازاوصاف عالی آن سلطان تورک ذکرها کرده است .
جناب دکتورمحمد امینی، ازمورخین بزرگ وآوارۀ ایران زمین ، دریک بیانیه خویش درواشنگتن ، فرمود که سعدی وحافظ هیچ یک فارسی نمیباشند ، سعدی (رح )رشتی وحافظ عرب است وکلمۀ خواجه که باحافظ نسبت داده میشود بدان سبب است که شاید از اولادۀ چهاریارکبارباشد واین بیانیه در ” ایران نامه “بطبع رسید واعتراضی را ببرنداشت . استاد احسان یارشاطر، ازایران دوست های اول ایران میگوید که تورکها یکهزارسال کامل برایران حکم راندند وزبان فارسی نتنها جابجا ماند بلکه پیشرفت هم کرد، والبته این جملۀ بالا را مکررا درجایهای دیگرنوشته ام ومقصدم درین است که تورک ها بجزازخدمت ، ضدیت باتاجیک را نداشتند وقتی که محمود کبیر نیم قاره را مسلمان ساخت ، آیا به عوض مذهب نمیتوانست آنها را تورکی زبان بسازد ، آیا صفوی های تورک یاشهریاران آذری نمیتوانستند به عوض فشارشیعه سازی جامعۀ ایران را به تورکی گویی وادارسازند ، تبدیل دین وآئین ومذهب بمراتب مشکلتراز زبان می باشد ، ولی آن مردم نه غم سمرقند را خوردند ونه ……چونکه روح وروان شان با تاجیک ها که خون شریک تورکها میباشند بوده است .
ازینکه جناب عزیزالقدردکتورجمشید جمراد ، برادرکوچکم ، مقالۀ مرا درقسمت ازوالا گهرترین شخصیت های معاصراستاد نصیرالدین مهرین به محکمه کشانیده اند ، طوریکه اشاره کردم ، قلم به امرراقم است ، جناب مهرین باقلم توانا ودقت ، مسایل سیاسی وزمامداران را تحقیق ومقابله کرده است .
وی به تایید گفتارمرحوم میرغلام محمد غبار- مرحوم محمد ابراهیم عفیفی ، محترم خالد صدیق چرخی وده ها نویسنده معاصر افغانستان ، ازظلم های نادرشاه خان ، محمد هاشم خان وشاه محمودخان یاد آوری نموده است . دانشورگرامی جناب مهرین عصارۀ نوشته های نخبگان تاریخ را باشنیدگی های ازمعمرین که شاهدان عینی بوده اند ، طی مقالات ، رسالات وکتابها به حضورمردم افغانستان پیشکش کرده ودرحقیقت کارشایسته وبجارا انجام داده است.
اگرچه تاکنون این شخصیت عیارمانند کابلی را ندیده ام ، وازروی حیای حضورنتوانستم به پرسم که درنصب چیستند وشاید هم چونکه کابلی اند ازاولادۀ تورکی شاهان یاهندوشاهان ویا ازنصب پشتون های ارتباط بیابند که بعدا تاجیک شده اند ، بگمان اینجانب خودش دراصلیت ، تاجیک است وبدون آنکه تعصبی به غیرتاجیک داشته به پشتون ها ، تورک ها وهزاره ها وبلوچ ها وغیره محبت خاص دارد ، عبدالرحمن لودین ، غلام نبی خان چرخی وده های دیگر پشتون های باوقارمحترمی بودند که ازجانب نادرشاه خان وعمال او به شهادت رسیدند ، درباره آنها چیزهای می نویسد که تو گویی نه تنها هم خون وهم زبان ، بلکه اقاربش باشند . ومن ازنوشته های آن عالیجناب دانسته ام که ازتبعیض بیزارست ونفرت دارد وتعصب انسان را کوچک جلوه میدهد وشخصیت های علمی کسانی میباشند که تبعیض وفاشیزم را مردود شمرده اند .
شخصیت جناب آقای استاد مهرین را ازروی آثاراو میتوان شناخت ، شما نوشته های اورادرمیزان بگذارید ونتیجه را چنان می یابید که وی ازیکه تازان کنونی های ما وازقلم بدستان باشهامت ودرست نویس ها می باشد .
جناب محترم نویسنده وشاعر زیبا کلام خالد صدیق چرخی ” فرزند غلام صدیق خان چرخی وبرادرزادۀ غلام نبی خان چرخی ” که درنسب ازپشتوزبانان یوسف زی می باشد ، وشما آنرا بدون مطالعه تاجیک گفته اید ، مثلیکه مردم بلخ باستان را وکوشانیها ویفتلی ها را تاجیک فرموده اید ، آیانمیتوانستید درین باره باخود چرخی تماس بگیریدویادرقسمت کوشان ویفتل به متون مراجعه میکردید ، بنگرید ، کتاب رنه گروسۀ فرانسوی ازایران شناس معروف راکه درباره یفتلی ها چه تحلیلات دارد ، من شخصا باجناب صدیق چرخی که درین اواخرتالیفات ارزنده را به یادگارگذاشته اند، پرسیدم که درنسب چیستند ، آنها فرمودند که پشتون میباشند .
جناب محترم خالد صدیق می آورد که چهارصد مسلمان تورک وتاجیک ماورالنهر، بنا بر استعمارروسها بنام اینکه مردم افغانستان مسلمان میباشند ازروی سنت دیرین اسلامی ، درکشورما پناه آورده ومهاجرشدند ، بفکر آنکه آن مهاجرین طفل –جوان –زن ومرد ومعمرین ، بابرادران مسلمان خود چندروزی زنده بمانند ، طورمثال یک گروپ آنها به تعداد چهارصد نفربالغ میگردید ، اما حکومت کابل بنام اینکه آنها را باید محبوس میکرد ، امرکرد، که همۀ شان کشته شوند وجلادان همۀ آن غربت زدگان مسلمان را به شهادت رسانیدند وهزاران جنایات که ذکرآن درین نوشته ضرورت ندارد .
کشتن تورک وتاجیک مردمان ماوراالنهریاتورکستان ، بحدی درافغانستان زیادشده بود ، که درتاریخ کم نظیربشمار می آید ، شاه محمود خان همان کسی میباشد ، که برسرهرمهاجر تورک وتاجیک قیمت گذاشته بود ، یقین دارم که جناب داکترجمراد جمشید نوشته مرحوم محمد ابراهیم عفیفی را که درحقیقت به مانند عم بزرگوارتان میباشد درجریده ( امید ) که شاهد عینی بود ، درین باره خواند ه باشند .
والیان ، روئسای تنظیمه ها وحکام ، کسانی را که ازآنطرف آمو می آمدند ، بدون اینکه بپرسند ، کی تاجیک است وکی تورک ، بخاطر یک مشت پول سرمی بریدند وشاه محمودخان سپهسالار- هاشم خان ونادرخان را بدان کارناروا سروروخوشی می بخشیدند ، درتاریخ اسلام کسی برابر اینها مسلمانان مهاجر را نکشته است .
جناب گرامی داکترجمراد جمشید ، نوشتۀ شما را دربارۀ جضرت شیخ سعدی ، هرچه فکرکردم ، ارتباط آنرا در مضمون خود نیافتم . فقط دریک جای دروصف دانشمند والاگهرافغانستان استاد نصیرمهرین به این شکل ذکرشده بود : ( مثلیکه حضرت سعدی میگوید: بسیارخوبان دیده ام ، اما توچیزدیگری ) طبعا این جمله را ، آنحضرت مستقیما به جناب مهرین نگفته ، ونویسنده گان حق آنرا دارند که از روی کلام الله مجید ، احادیث شریف مقوله ها ، امثال وحکم ، ازعوام وخواص ، جهت تقویۀ گفتارشان کلماتی بیاورند .
ارادت نگارنده دربارۀ حضرت شیخ سعدی ، طوریکه گفتم اونه تورکی بود ونه تاجیکی بلکه رشتی است بحدی می باشد ، که وی را پیغمبر سخن گفته ام ودانشمندان بزرگ اورا افصح المتکلمین گفته اند ، واو بدرباریک شهریارتورک عز تقرریافته وآن ممدوح را بسیاردوست داشته ودرگلستان نامش را مکررا ذکرکرده است .
اینجانب برعلاوه که همه بزرگان تاریخ ادب را اززیردل دوست دارم ،علاقۀ من درخصوص حضرت سعدی ازین قراراست که ، هنگام محصل بودنم درصنف اول فاکولته ، پروفیسورغلام حسن مجددی ، خواندن کتاب گلستان سعدی را برای ما حتمی ساخته بود ، واستاد پوهاند محمد فاضل خان استاد آن مضمون کتاب ” گلستان به اهتمام وتعلیق وتحشیه عبدالعظیم گرگانی ” را تدریس میکرد وگرگانی یکصد صفحه را درآغازکتاب دربارۀ حیات وممات حضرت شیخ سعدی نوشته بود ، صدها بیت را درآن مقدمه آورده و تاکنون شاید ، تعداد زیاد آن ابیات بیادم مانده باشد ، چونکه به تشویق استاد فاضل همه را حفظ کرده بودم وباری درمحضرهم صنفانم درآن آزمون بحضوراستاد کامیاب شده بودم ، البته شما میدانید حفظ آنقدراشعارازروی علاقه مفرط می باشد ونه بخاطر دیگری .
جناب مهرین اکنون درمیدان افشای اعمال خائینین ملک وملت ، ازیکه تازان است ، آیا قتل شادروان شاه محمد ولیخان دروازی بدخشانی که صادق ترین وداناترین وسیاستمدارترین دوران خود بود ونه ماه کامل ونیزبه وقفه ها منحیث وکیل السلطنه ، بشکل مستقل افغانستان را زیرادارۀ خود گرفته بود ، ازکارهای خوب دورۀ نادرشاه خان بشماریم ؟ نه هرگزنی مثل او ودیگران را جناب مهرین بزیرمطالعه قرارداده است .
گرامی عزیزداکترجمراد جمشید ، شما شخصیت دانشمند ونویسندۀ بلند مرتبت می باشید وبرمن حق ها دارید ، زمانیکه دوستانم ازنظریات نیک تان خبردادند ، بدون اینکه ازمتن آگاه باشم گفتم خوب است . بعد از مدتی نوشته را خواندم ، بازهم نخواستم بنویسم ، دوستان گفتند که چند جمله بنویسم تابی جواب نمانید ، از جانب دیگربه داکترجمشید بی احترامی خواهد شد به راستی متوجه شدم که خدا ناخواسته اگر جواب ندهم معنی( قالوا سلاما ) را خواهد رساند ، لذا چند کلمه را به حضور آن گرامی عرض نمودم ، به یاد دارم روزهای را که جوان نورسته ای بودید که اخلاق واطوارتان فرشته های آسمانی را زیرتاثیرمی آورد ، ومن آنروزهای معصومیت وپاکی قلب تانرا تا هنوز درحافظه دارم وشما خانزادۀ اصیل تاجیک میباشید ، درآینده حوصلّۀ کدام جنجال مطبوعاتی را با آن برادرارجمندم نخواهم کرد ، زیراآن مرد خداداد وحافظۀ قوی را که خداوند برایم ارزانی وعنایت فرموده بود به اثرپیری ازدست داده ام ، ولی حافظۀ قلب وقوت وفای چشمم تا قیام قیامت نمیخواهد ونمیگذارد که دوستان وبرا درخوانده های خودرا بادوکلمۀ پوچی تورک وتاجیک جدا سازد .