دیدبان “کشت‌زار سـوخته” : داکتر صبورالله سیاه سنگ

در ده سال میان 1977 و 1987 نیز برای برخی رسانه‌ها شعر، داستان و گزارش می‌نوشت، ولی از اکتوبر 1987 تا مارچ 1992 کارمند رسمی و همکار دایمی ماهنامۀ “سباوون” (ارگان اتحادیۀ ژورنالیستان افغانستان) شد؛ چنانی که در هر یک از پنجاه‌وپنج شمارۀ پیهم این نشریه، نام کامله حبیب به چشم می‌خورد.

نخستین گزارش او در اولین شمارۀ “سباوون” یادی از فیض کاریزی بود. سپس، پیوسته به گفت‌وشنودها می‌پرداخت و یادگارهای دل‌نشینی از وحید قاسمی، وحید صابری، انجنیر لطیف، ناهید، قمرگل و دیگران برای خوانندگان می‌داشت. 

ادامه خواندن دیدبان “کشت‌زار سـوخته” : داکتر صبورالله سیاه سنگ

دکان عشقری ! سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم : رشاد رحیمی(Reshad Rahimi)

پنجاه سال یا بیشتر از این شاعری در دل کابل این حرفی را تکرار میکرد…

این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم

ظالم به روی دنیا ترس از خدا ندارد

با رهروئ بگفتم اینراه کدام راه است

گفتا که راه عشقست هیچ انتها ندارد

در اخر جاده سنگ تراشی در بازار شور بازار کابل مردی باریک اندام با چهره نورانی  و لنگی و‌ چپن در  غرفه چوبی رنگ رو  رفته و شکسته ی چهار زانو نشسته بود و چشم براه عابرین بود.

ادامه خواندن دکان عشقری ! سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم : رشاد رحیمی(Reshad Rahimi)

 سُرورگم شده : میرعنایت الله سادات                                      

عمری ست  گشته سُرورازبرم جدا  

  یا من شدم به هجر و فتادم زاوجدا

روزم به یاد گمشده ام شام می شود 

    شامم به فکر صبح  نباشد ازاو جدا

مقهور روزگار و سزاوار غربتم      

  افتیده ام به دام و نگشتم ازاو جدا

ادامه خواندن  سُرورگم شده : میرعنایت الله سادات                                      

البوم “نقاشان مهاجر افغانستان” : داکتر صبور الله سیاهسنگ

بیست‌ وسه سال پیش، شبی که فردای آن باید از پاکستان رهسپار کانادا می‌شدیم، به دیدن استاد غلام محی‌الدین شبنم رفتم تا برای واپسین بار سایۀ دست مهربانش را بر فراز سر داشته باشم. هنگام پدرود، نخستین خاکۀ چاپ البوم “نقاشان مهاجر افغانستان” را نشان داد و گفت: چند سطر یادگار بنویس تا در مقدمه بگذارم. گفتم: چشم و نوشتم:

تصویر نمادین و پیوست آن سرودی از استاد شبنم در سربرگ، جایی برای شناسۀ دیگر در این کتاب نمی‌گذارد. او با جامۀ سپید در کنار سنگ‌فرش‌ها غم‌گینانه نشسته و به گردآوری گل‌های پاشانی که پس از شکستن گلدان بر روی سنگ‌ به هر سو فتاده‌ اند، می‌پردازد. 

ادامه خواندن البوم “نقاشان مهاجر افغانستان” : داکتر صبور الله سیاهسنگ

من و کتاب زندگی : صالحه وهاب واصل

جای اسمم در کتــــاب زنــدگی انسان نویس

هویتم را بی کس و بی میهن و نالان نویس

زادگاهم را که جــــان بگرفتــــه اعضایم از آن

مهد جنگ و آتش و باروت و آتشدان نویس

ادامه خواندن من و کتاب زندگی : صالحه وهاب واصل

سخن کز دهان بزرگان بود-« تمهید» : برهان الدین نامق

سخن کز دهان بزرگان بود

چو نیکو بود داستانی شود 

«ابو شکور بلخی»

تمهید

مثل کلمه‌ییست عربی و به معنی شباهت داشتن چیزی به چیز دیگر است، علامه جارالله زمخشری فخر خوارزم در کتاب المستقصی خویش درباره مثل میگــوید: «مثل در اصل زبان عرب به معنای مانند و نظیر است و معنی مثل مانند کردن چیزی به چیز دیگر است». ابو عبید قاسم بن سلام متوفی سال (۲۲۴ هـ ق) در آغاز کتاب الامثال مثل را همان حکمت دانسته است یعنی حکمتی که محصول تجربه است و مثل را گونه‌یی کنایه دانسته بر آن سه ویژه‌گی شمرده است، ایجاز لفظ، اصالت معنی، حسن تشبه. این باور در مورد مؤجز بودن لفظ مثل صائب است اما نشانه سومی که حسن تشبیه باشد در همه گونه مثل‌ها دیده نمی‌شود،

ادامه خواندن سخن کز دهان بزرگان بود-« تمهید» : برهان الدین نامق

 بي بي سنگي شير زن مبارز و سخنور ; داکتر اسدالله شعور

آيا تا کنون فکر کرده ايد که ليسه مريم خيرخانه و کوته سنگی کابل به نام چه شخصيتي نامگذاري گرديده و چرا مردم آنجا منطقه اي بزرگ خيرخانه را به نام حوزه ي همان ليسه دخترانه ياد مي کنند؟ و گذشته ازين آيا مي دانيد که اسم کوته ي سنگي با اين مريم خانم چه رابطه يي دارد؟

در پاسخ مي توان گفت که اين هردو نام به پاس مقام ادبي و اجتماعي شيرزنِ استبدادستيز، سخنور و مبارزي مسما گرديده که در اوج حاکميت استبداد کبير عبدالرحمان خاني از کسي نهراسيده بر مستبدين تاخت و بر ظالمان خرده گرفته از مردم خويش جانبداري کرد. اين شيرزن مريم معروف به بي بي سنگي و بي بي سيده يکي از بزرگ زنان سخنور کشور در نيمه ي نخست سده ي بيستم ميلاديست که در آن عصر نيمه تاريک نه تنها مشعل ادبيات عرفاني را به دست گرفت، بلکه در مبارزات استقلال طلبانه-ي جوانان ميهن پرست کشور نيز شرکت جسته و شاه استقلال بخش، امان الله غازي را در نخستين دقايق جلوسش بر اريکه سلطنت افغانستان، تشويق به تحصيل استقلال سياسي کشور نمود.

ادامه خواندن  بي بي سنگي شير زن مبارز و سخنور ; داکتر اسدالله شعور

خراسان را غزل می‌بافم اما… شعر از نجیب باور

به دل می‌بندم عشق آریانا؛ گریه خواهم کرد

خراسان را غزل می‌بافم اما؛ گریه خواهم کرد

تمام کهکشان را طی کنم تا پهنه‌ی آفاق

به‌خال سبز این تقویم دنیا؛ گریه خواهم کرد

به سوگ کاج‌های تربُر و افتیده در کابل

ادامه خواندن خراسان را غزل می‌بافم اما… شعر از نجیب باور

یادی از نویسندۀ شهید، پاییز حنیفی : استاد پرتو نادری

نام اصلی پاییز حنیفی، عبدالرووف است. او در سال ‌1316‌ خورشیدی در كابل زاده شد، از شمار نخستین شخصیت‌های فرهنگی افغانستان است كه به دست دژخیمان رژیم دست‌نشاندۀ اتحاد شوروی پیشین در سال ‌1357‌ خورشیدی سر‌به‌نیست شد.  او را کشتند‌؛ اما ‌صدای او بدون تردید پیوسته در زیر رواق فرهنگ و ادبیات کشور طنین‌انداز خواهد بود. به تعبیر واصف باختری، او نیز از همان پرنده‌گانی بی‌بازگشت جنگل رگبار است.  حنیفی را می‌توان از شمار نخستین نسل طنز‌نویسان افغانستان خواند. او نخستین گزینۀ نوشته‌های طنزی خود را در سال ‌1347‌ با نام ‌«لبخند»، در شهر كابل انتشار داد.

ادامه خواندن یادی از نویسندۀ شهید، پاییز حنیفی : استاد پرتو نادری

مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل : حیدرعدیل

با شاعر گمنام کمری  معرفی شوید که هنرمندان چون احمدظاهر، ساربان، نغمه و چندین تن دیگر، بهترین آهنگ هایشان را مدیون اشعار وی میباشند.

مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل در سال 1312 خورشیدی در یک خانواده تهیدست در قریه ی  کمری ولسوالی بگرامی ولایت کابل دیده به جهان گشود .  نظر به استعداد و لیاقتش جلب حربی شونزی شد  این مرد ادیب  مشهور ترین تصنیف ها را برای احمد ظاهر ، میرمن ژیلا ، استاد ساربان ، حفیظ خیال زنده یاد رحیم مهریار خانم سلما خانم نغمه ژینوس شمس الدین مسرور  و ده ها هنرمند دست اول و مطرح  ساخت وهمه اهنگ هایش گل کرد و شهرت یافت.

مقبل منحیث نویسنده ای با رسالت و شاعری پرتوان؛ مضامین و اشعار انتقادی و افشأگرانه ی خود را با نام های مستعار: کمریوال، عنقا، (م. ل.)، سنگتراش، همجوار، آموزگار و همسایه در مطبوعات کابل به نشر می سپرد. 

ادامه خواندن مرد گمنام و طنپرست و شاعر نویسنده و رزمنده سپاهی گمنام کشور شهید خانجان مقبل : حیدرعدیل

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید : محمد مرادی

سخن معروفی از «شمس تبریزی» است که می‌گوید: “اگر معشوقی یافتی که یافتی، اگر نیافتی چوبی را بتراش و عاشق او شو”

این سخن شمس از باب مبالغه در اهمیت عشق است نه این که انسان‌ها را به بت‌تراشی دعوت کند اما عشق چیست که جایگاه بلند و رفیعی در ادبیات ما دارد تا جایی که مولانای بلخی از شدت عشق به شمس تبریزی، هزاران بیت شعر برای او سرود.

عشق، دگرخواهی است که در مقابل خودخواهی و خودپرستی قرار دارد و حافظ آن را به زیبایی بیان کرده است:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

وقتی عاشق کسی می‌شویم، دیگر ما نیستیم بلکه معشوق است که محور عالم قرار می‌گیرد. زمانی که عشق عمیق‌تر و عمیق‌تر شد، «من» در وجود عاشق می‌میرد و پس از آن هرچه هست، «او» است. 

ادامه خواندن عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید : محمد مرادی

جای نورانی تهی‌ست : استاد برهان‌الدین نامق

بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی

ختن فکری که بندد آشیان در حلقۀ مویی

سحر آهی که جوشد با هوای سیر گلزاری

گهر اشکی که غلتد در غبار حسرت کویی

در این گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن

نگردانید گل هم بی‌شکست رنگ پهلویی

                            بیدل

همانگونه که افراد یک جامعه از لحاظ طرز تفکر و چگونه‌گی سطح دانش و آگاهی و تعقل و بصیرت به خواص و عوام تقسیم میشود زبان آنان نیز به زبان عامیانه و زبان ادبی نیز بخش‌بندی میگردد، زبان ادبی دری عبارت از گنجیه‌های ادبی زبان دری بعد از اسلام است و مجموعۀ نظم و نثر نویسنده‌گان و سخنوران بزرگ مارا در بر میگیرد و فخامت و درخشنده‌گی زبان ادبی دری به آن بسته‌گی و پیوند دارد. در این آثار زیباترین واژه‌ها و خوش‌آهنگ‌ترین ترکیبات و فصیح‌ترین عبارات و اصطلاحات زبان دری به طرز دلپسند و مطلوب گنجانیده شده است و زبان دری را ساده، شیرین، ارجمند و گران‌بها جلوه داده است.

ادامه خواندن جای نورانی تهی‌ست : استاد برهان‌الدین نامق

زبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله سادات

     مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد.ازآنجائیکه توجه به زبان و فرهنگ ، همچنان محافظت هردوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده ، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطرروشن شدن واقعیت ها ، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید. 

   خوانندگان این نوشته ، حتما” ازطریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام ” زبان دری ” موافق نبوده وبکاربرد آنرا جزء از”توطئه”های رژیم شاهی دراواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده ونمی بائیست نام کتب درسی ازفارسی به دری تغیر میکرد. همچنان ازاعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند.این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات ، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ ” فارسی” را بکار می گرفتند وهیچگاه اصطلاح ” دری ” را استعمال ننموده اند .

ادامه خواندن زبان دری یا فارسی ؛ نوشتهء :میرعنایت الله سادات

انسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقی

استاد ارمان با فرزندان و شاگردان هنرمندش

این انسامبل یکی از آرکستر های موفق افغانستان در بیرون مرز ها بوده که به کوشش استاد محمد حسین ارمان وهمراهان در سال 1990 در سویس تاسیس شده که با تقاضای مراجع مختلف فرهنگی هنری مختلف همه ساله به ده ها کنسرت در کشور های غربی پرداخته اند.

اعضای این انسامبل را هنرمندان ورزیده ای را چون استاد ارمان- خالد ارمان – مشعل ارمان – عثمان ارمان – ملنگ نجرابی – یوسف محمود – سیر هاشمی و طاهر حکیمی تشکیل داده است . همچنان باید علاوه نمود یک موسیقی دان امریکائی Paul grant عضو این انسامبل بوده است طوریکه با او صحبتی داشتم وی با یادآوری از خاطرات نیک خود اظهار داشت که برای مدتی زیاد افتخار عضویت این انسامبل را داشته واز محضر استاد ارمان مستفید شده است و بنا بر معاذیر شغلی خودش نتوانسته بیشتر همکاری داشته باشد.

ادامه خواندن انسامبل کابل واستاد ارمان؛ نوشتهء نصرالدین سلجوقی

سرشار روشنی : سید مقصود برهان

 سید مقصود برهان یکی از برنامه سازان سابقه دار رادیو افغانستان در باره غلام شاه سرشار شمالی ( روشنی ) چند سطری نوشته است .

یادی از شاعر و نویسنده درد آشنای کشور شهید سرشار روشنی : سرشار روشنی که نام اصلی اش غلام شاه بود سرشار تخلص میکرد در شهر چاریکار مرکز ولایت پروان در سال 1309خ پا بعرصه وجود گذاشت. پدرش پیشه بزازی داشت شخص نیک و با حرمتی بود. او دروس ابتدایی و متوسطه را در پروان و سپس دارالمعلمین را در کابل خواند. بعد از ختم دارالمعلمین به زادگاه خویش برگشت و در خدمت فرزندان وطن بحیث معلم قرار گرفت، اما با ذکاوتی که داشت زبانهای پشتو و انگلیسی را فراگرفت و به هردو زبان مذکور به صراحت میتوانست صحبت کند. او به مطالعه و مطبوعات رو آورده شعر سرود و مضمون نوشت تا اینکه با یک رویداد جالب در محیط تبارز کرد و توجهاتی را بخود جلب نمود. رویداد از این قرار بود که محترم خان عبدالغفار خان رهبر پشتونهای آنسوی خط فرضی دیورند تصمیم گرفت که به دوره سرتاسری افغانستان بپردازد.

ادامه خواندن سرشار روشنی : سید مقصود برهان

در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

شنیدن خبرمرگ لیلا، مرا در غم عمیقی فرو برد.

آغازین سالهای دهه شصت بود، آن گاهی که، قوای روسی و یارانش، در سرزمین ما فاجعه مى‌کاشتند، اولین بار لیلا را دیدم. در همان اولین دیدن، او را دختر پاکیزه، محجوب ، ساکت و غمین یافتم. آرام و شمرده حرف مى‌زد و از قامتش حیا مى‌بارید. هم چنان در همان اولین دیدار، دریافتم از سیمایش ، که غم بزرگی بر شانه هایش لنگر انداخته است و او از آن غم بزرگ، «فریاد ناشگفته‌یی در گلو دارد» *

بعد، هرباری که او را مى‌دیدم، مى‌پنداشتم بغض و همان فریاد ناشگفته را هنوز در گلو دارد. مدتی بعدتر، اولین دفتر شعرهایش زیر نام «طلوع سبز» از سوی انجمن نویسنده گان در کابل چاپ گردید . و من، که در آن زمان در برنامهء «هفت اورنگ» ادراه ء هنر و ادبیات رادیو افغانستان کار می کردم، برای مصاحبه نزدش رفتم. آن روزها من، با دو تیپ از دست اندرکاران هنر و ادبیات مان مواجه بودم:

یک ـ آنانی که به خاطر مصاحبه نفسک زنان دنبال شان می دویدم.

دو دیگر ـ کسانی که خود شان به خاطر مصاحبه دنبال من می دویدند.

و لیلا را از گروپ اول یافتم. او کسی نبود که به زودی حاضر به مصاحبه می شد. او از مصاحبه در گریز بود و در حقیقت مخالفت شدید با مصاحبه داشت. بر عکس کسانی که می پندارند از ورای مصاحبه به خود هویتی دست می یازند و از ورای حرف های سفسته آمیز و فرا واقعیت، می خواهند خود شان را بزرگ جلوه دهند. ویا از ورای حوزه فرهنگی معامله گیری، وقاحت و دروغ می خواهند پناه گاه مقوایی و تنازوع برای بقا خویش دست و پا کنند!

ادامه خواندن در جستجوی ميقات دیگر؛ نـوشــته: نعمت حسينی

ارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفر


 هر بهار با خود هزاران ارمغان می آورد

در دمن صد لاله در کوه ارغوان می آورد 

از برای مرحمت   بهر زمین از     بهر زرع

آب را   از   ابر.  های    آسمان   می   اورد

ادامه خواندن ارمغان بهار: وارث الشعرا نذیر احمد ظفر