الکساندر ایسایوویچ سولژینیتسین «1918 – 2008 » نویسنده مشهورونامدارروسیه وجهان وبرنده جایزه ادبی نوبل ، یک سال بعدازانقلاب اکتوبردر کیسلوودسک درکوهستانهای قفقاززاده شد. بعد ازختم مکتب تحصیلات خودرا دردانشگاه راستوف دررشته ریاضی وفزیک ادامه داد ودرسال 1937 ازاین دانشگاه بادریافت دیپلوم سرخ فارغ گردید. الکساندردرکودکی دوران پرمشقت داشت پدرش پیش ازتولدوی ازدنیا رفت واودردامن مادربزرگ گردید. اقارب ودوستان اوبه حکومت نوتاسیس کارگری دل خوش نبودند اما اوازجوانی شیفته ایدیالوژی کمونیسم شد ودرسال 1930 ازپیروان سرسخت مارکس ولنین گردید.الکساندرعلاقه شدید به ادبیات داشت وآرزوداشت دردانشگاه ادبیات مسکو تحصیلات خودرا ادامه بدهد اما دراثر حمله عهد شکنانه هتلربه شوروی به این آرزوی خود نایل نگردید وشامل خدمت ارتش گردید ودرسال 1942 بدرجه افسری ارتقا یافت وتاسال 1945 درخط مقدم جبهه بود ودوبار
نشان شجاعت رادریافت نمود. الکساندر درزمان جنگ بانوشتن نامه های سیاسی ضد دولت بدوستش به امید اینکه نامه های شخصی بطورجدی بررسی نمیگردد روزگارخودرا سیاه گردانید وبه هشت سال زندان محکوم گردید. درسال 1951 کتاب یک روزاززندگی ایوان دنیسوویچ را نوشت ودراین اثربه افشای جنایات استلین دراردوگاه های کاراجباری پرداخت. داستان دراردوگاه های اجباری اززبان یک زندانی نقل میگردد. الکساندردرنوشتن این اثرازسبک جدید رئالیسم که زندگی رانه تیره میکرد ونه جلا میبخشید دست یافت ومهم ترین پیام ادبی اواین بود که نویسنده در سخت ترین شرایط مسایل واقعی اجتماعی را ولوکه درتضاد بانظریات متداول ایدیالوزی حاکم باشد به خاطرتنویروبیداری افکارعمومی بیان نماید. درکتاب یک روزاززندگی ایوان دنیسوویچ، وضع میلونها نفررا که به اتهام «دشمنان خلق» درسرمای سوزان بالباسهای کهنه وفرسوده ونیمه گرسنه دراردوگاه های اجباری کارمی کردند و امید برگشت مجدد رابه زندگی نداشتند به تصویردرآورده است. زندانیان چنان به اردوگاه های اجباری عادت نموده اند که ازتمام ضرورت ها وآرزوهای دیگروحتی آزادی بی نیازوبی میل گردیده اند. زندانیان بازبان رکیک روسی همدیگررا فحش ودشنام می دهند و حتی درمکلمات دوستانه نیزاز کلمات رکیک درمقابل همدیگراستفاده می نمایند، زندان انها رابی رحم وسنگدل گردانیده است ورحم وشفقت ووجدان را از حرفهای پوچ ومزخرف ارباب کلیساست میدانند وحتی به انها تلقین میگردد که خبرچینی وظیفه وطن پرستانه است. الکساندر دراین اثر بامهارت وتوانایی خاص ترس و خوف دائمی راکه درخانه ها،رفت وآمد ها و ابرازنظرها حکمفرماست وکسی به نزدیکترین دوست اعتماد ندارد وهمه فکرمیکنند که دیوارها موش وموشها گوش دارند فضای مختنق آن زمان را ترسیم مینماید. بعدازمرگ استالین درسال 1953 خروشچف رهبرشوروی گردید واین کتاب رادرموقع استراحت دردریای سیاه مطالعه نمود وخوشش آمد وامر نشرآن راداد. خروشچف که ازجسد مرده استالین می ترسید خواست با نشراین کتاب به کیش شخصیت پرستی استالین ضربه شدید تر وارد نماید. الکساندر اززندان آزاد گردید وبه صفت معلم ریاضی وفزیک دراطراف مسکو اشتغال ورزید. پیروزی قلم بر دیکتاتوری «دشمن خالق» رابر مسند وجدان ملت نشاند وازمحبوبیت سرتاسری برخوردارگردید. آثاری مانند مجمع الجزایرگولاک حاوی هفت بخش وسه جلد ،بخش سرطان، نامه به رهبران شوروی وروسیه درحال سقوط، به اوج شهرت او افزود. زندگی سولژنیتسین مانند آثاراومملو ازرویداد های شگفت انگیزاست. زمانیکه چاپ گولاک وسایرنوشته های اودرداخل کشور ممنوع گردید، دستنویس این آثار بطور مخفی وزیرزمینی دراختیار ناشران خارجی قرارگرفت و درامریکا نشرگردید.نشراین آثاردولت رادچارشوک گردانید. اتحادیه نویسندگان شوروی، الکساندر را به رفتار ضد سویالیستی درعدم جلوگیری ازچاپ آثارش درخارج ازکشور متهم نمود که بهانه ای برای اخراج اواز اتحادیه نویسندگان شوروی گردید.درسال 1974 تابعیت شوروی ازوی گرفته شد وتبعید گردید. اوبیست سال تبعید رادر جنوب امریکا درمنطقه ای که تعداد ساکنان آن بیشتر یکهزاروسه صد نفرنیست درحیاط بزرگ ودیوار های خاردار عمرپرتلاطم خودرا خاموشانه گذرانید. خبرنگاران ومردم محل اجازه مصاحبه ورفت وآمد را باو نداشتند وخودش اعتراف نمود که این تدابیرشدید امنیتی به خاطرآن اتخاذ گردیده بود تا او وخانواده اش ازسوء قصد سازمان امنتی شوروی درامان بمانند. الکساندرطی بیست سال تبعید درامریکا موفق به نوشتن اثرنو وجدی ادبی نگردید وجای تعجب است برنده ادبی جایزه نوبل ومدافع عدالت اجتماعی درآرام ترین شرایط ازاعتراض برعلیه تجاوزامریکا درجنگ ویتنام مهر سکوت رابرلب بست. میخائیل گرباچف درسال 1990 تابعیت شوروی را باو برگردانید. الکساندردرسال 1994 با همسرش بروسیه برگشت اما دوپسرویک دخترآن به امریکا باقی ماندند. الکساندر بعدازبیست سال تبعید مدت دوماه با قطار بخاطر آشنایی و گفتگو با مردم درمناطق مختلف روسیه سفرنمود ودرگفتگو بامردم، روسها را یگانه مردمی نماید که قدرت عظیم معنویت را درمقابل مادیات ازدست نمی دهند و الگوی فرهنگی غرب را مغایربه ویژگی های فرهنگی ومعنوی روسیه خواند وحتی منقد الگوی غربی شد، اودرشهرهای مختلف عملکرد دولت را که به وعده های خود وفادارنیست مورد انتقاد قرارداد، وبیشترازهمه ازگایدرف اولین نخست وزیرروسیه بعدازفروپاشی شوروی انتقادنمود وبرنامه های اورا برای روسیه تباه کننده نامید وهوشدارداد که ادامه این راه، خطرسقوط روسیه را سریع ترمیگرداند. اوابراز تاسف نمود که اکثریت مردم روسیه آثاراورا نه خوانده اند. وقتیکه به مسکو آمد بابوریس یلتسین رییس جمهورملاقات نمود. رییس جمهورروسیه باو عالترین نشان دولتی را اعطا نمود ولی اوازگرفتن نشان خودداری ورزید . نویسنده مخالفت خودرا برعلیه اصلاحات چپاولگرانه نسل اول دموکراتهای روسیه که گرایش یک جانبه به غرب داشتند ابرازنمود وحزب ملی گرای ژیرینوفسکی را چون حزب مسخره مورد انتقاد قرارداد،اما ازانتقاد ومخالفت برعلیه یلستین خودراری ورزید، او می دانست که یلستین که ازحزب سالاران کهنه کاروکینه توز است وانتقاد یلتسین اوراازداشتن اپارتمان باشکوه درشهرمسکو وویلای مجلل درحومه این شهر محروم میگرداند. نویسنده بزرگ روس آخرین تلاش خودرا به خرج داد تا ازتربیون اجلاسیه علنی دوما پیام خودرا در باره آینده روسیه به مردم ابلاغ نماید. من درآن روزشاهد سخنرانی اودرپارلمان روسیه بودم، تالاردوما تقریبا خالی بود، چون جناح حاکم متعلق به ایگورگایدر وژیرینوفسکی مخالفت خودرا برعلیه سخنرانی او نشان داده بودند. الکساندر همان طرحهای سابق خودرا دردوما تکرارنمود وبیشتر به مسایل عاطفی وتبلیغاتی پرداخت، ا و خطاب به نمایندگان گفت: بحرانهای اقتصادی واجتماعی که دراثرآن مردم دچاروضع اسفناک کنونی گردیده اند، حق انتخاب آزاد را درزندگی ازآنها سلب نموده است ومردم برای ادامه زندگی، انتخابی جزء درآمدهای غیرقانونی ویافریب دادن همدیگرراندارند. نمایندگان درموقع سخنرانی فاجه میکشیدند و باژست های گوناگون به سخنرانی او بی اعتنایی وتمسخر می نمودند. خبرنگاران پارلمان روسیه نیز از سخنرانی اوطوریکه تصورمیرفت علاقمندی نشان ندادند.تعدادی ازخبرنگاران بعداز سخنرانی اونوشتند، که سولژنیتسین حرف تازه نداشت، به شرح قصه های کهنه پرداخت وتنفس عصرجدید را احساس نمی نماید، درشرایط کنونی نمی تواند نقش موسی ناجی را بگونه آیت الله مسیحیت ارتدکس انجام بدهد.سولژنیتسین خوشبین بود که میتواند روشنفکران ومردم روسیه را بنبال خودبکشاند ولی درانتخابات ریاست جمهوری سال 1996 برای نامزدی ریاست جمهوری طرفداران او به جمع آوری یک میلون امضاء جهت شرکت درانتخابات موفق نگردیدند. برگشت خطرناک الکساندرازامریکا مانند ابرتیره آسمان روشن محبوبیت وشهرت اورا پوشانید. الکساندرکه به افشاگیری استالین از شهرت جهانی برخوردارگردیده بود، وضرراستالین را به « ایمان کمونیستی» بدتراز ترکماد رییس تفتیش عقاید درقرن وسطی به مسحیت می دانست ، اما امروزباگذشت بیشترازبیست وپنج سال ازفروپاشی شوروی وسقوط کمونیسم محبوبیت استالین میان مردم روسیه اورا نگران گردانیده بود. مردم روسیه علاقه عجیب وغریب به مطالعه دارند و به باور تعدادی ازفرهنگیان سولژنیتسین باقلم وایدیالوژی به ویرانگری امپراطوری روسیه پرداخت وجنبه های منفی آن زمان را بیشتر تراز جنبه های مثبت آن به تصویرکشیده است واز قهرمانی های مردم درجنگ جهانی دوم که بخاطر وطن واستالین با هتلری ها می جنگیدند وپیشرفتهای بی نظیر علمی و تکنالوژی ومخصوصا درامور فضایی چشم پوشی گردیده است . الکساندرپیش ازمرگ وبعدازبرگشت از امریکاا شاهد روحیه عمومی درباره آثارخود بود واین واقعیت تلخ رامی دانست، زمانیکه ازوطن رانده گردید مردم با وجود ممانعت درجستجوی آثاراو بودند ومخالفین از او چون الگوی بت شکن برعلیه کمونیسم استفاده می نمودند ولی بعد ازبرگشت ازامریکا مانند قهرمان ملی استقبال نگردید. آینده درباره میراث های ادبی الکساندرونقش آن درتاریخ ادبیات روسیه وجهان خوبترقضاوت خواهد نمود، چنانچه تولستوی وداستایفسکی تا هنوزازپرتیراژترین ومحبوب ترین گنجینه های فنا ناپذیرادبیات درروسیه وجهان محسوب میگردد. ادامه دارد.
دکتورعلی احمد کریمی تحلیلگراموربین المللی – مسکو