دانشمندی می گوید که زنده گی تیاتری را ماند که انسان هر از گاهی در پرده های آن خاطره های خویش را به تماشا می نشیند. طبیعی است که این خاطره ها چه زشت چه زیبا پیهم در پرده های خاطره ها یک یک عبور می کنند و اما آن خاطره ها جاودانه می مانند که زیبا اند و به حقیقت می پیوندند. این که هر حقیقت همیشه بازتاب دهندۀ یک ارزش است و یا این که هر حقیقتی می تواند، جایگاه ارزشی داشته باشد و یا خیر.
این بر می گردد، به بحث های جامعه شناسی که از نظر جامعه شناسی، نهاد ها منبع ارزش ها ذکر شده است؛ البته با تفکیک این که هر نهادی نمی تواند، همیشه ارزش آفرین باشد و شاید نهاد هایی هم موجود باشند که فاقد ارزش آفرنی باشند و حتا شاید هم ارزش زدا باشند که این موضوع رابطه پیدا می کند، به ویژه گی های نظام سیاسی و فرهنگی هر کشور که این ویژه گی ها با توجه به نحوۀ نظام سیاسی و هم چنین عناصر گوناگون فرهنگی در هر جامعه یی ارزش منحصر به خود را دارد.
این برمی گردد، به ساختار های فرهنگی و یا نهاد های گوناگون یک جامعه که بر بنیاد قرارداد های اجتماعی مورد پذیرش آن جامعه قرار گرفته اند که شاید یک عنصر فرهنگی در یک جامعه به حیث ارزش قبول شده و در جامعۀ دیگری ضدارزش؛ اما در کل ملاک ارزش می تواند، حقانیت و عدالت باشد که به صورت عموم می توان، خیر کثیراش خواند و از آگاهی های عقلی و فراعقلی سرچشمه گرفته باشند. گفته می توان که مفاهیم ارزشی و ضد ارزشی را اعتقادات و باور های مردم در یک جامعه رقم می زند که این می تواند مبنای فکری داشته باشد که در قرن های متمادی در جامعه رسوب کرده اند و پویایی و بالنده گی شان را از دست داده اند. از همین رو علم جامعه شناسی می گوید، زمانی که یک جنبش از پویایی و تحرک باز می مانند، به نهاد بدل می شود؛ یعنی نهاد ها ساختار های تبلور یافتۀ جنبش ها اند که از لحاظ پدیده شناسی قابل بحث می باشند. با توجه به گفتۀ بالا نهاد ها چه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و … همه منبع ارزش ها اند و در ضمن ارزش آفرین می باشند. این که این ارزش ها چگونه اند و آیا ارزش های رسوب یافته و نهادینه شده اند و از تحرک و بالنده گی بازمانده اند. در این صورت این پرسش مطرح می شود که آیا آنچه که بالنده گی خود را از دست داده است، می تواند ارزش باشد و ابعاد ارزشی آن را به بحث گرفت. این در حالی است که پویایی خود بعد ارزشی دارد.
بنا بر این ارزش باید مفهوم پویا را داشته باشد؛ زیرا آنچه که پویایی و بالنده گی خود را از دست می دهد، جهات ارزشی خود را نیزاز دست می دهد. از این رو عنصر ارزشی برای آن که به ارزش تبدیل شوند، باید بالنده نگهداشته شوند. از این رو نهاد هایی که پویایی خود را از دست می دهند، به گونۀ طبیعی فاقد ارزش می شوند. از این رو باید نهاد های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر از گاهی نو به نو تجدید یابند و بالنده شوند. این که گفته می شود، آب که ایستاده ماند، گنده می شود. این موضوع خیلی ساده ارزش و فاقد ارزش را برمی تابد. این که می گویند، دین به حیث رکن مهم جامعه شناسی باید هر از گاهی بالنده شود و غنا یابد تا نمیرد و به کاروان زمان بپیوندد تا ارزش آفرین شود و خالیگاۀ ارزشی گذشته را پر کند؛ زیرا ماندن، نماد ارزش ضدایی و رفتن و شدن نماد ارزش آفرینی است. دین هم اگر به حال خود یک نواخت باقی بماند و با قرائت های جدید از جا نجنبد، مسخ و تحریف می شود و می میرد. مسخ و تحریف در واقع ریشه در عدم پویایی دارد که حکایت از رکود در تمامی عرصه های سباسی، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی دارد؛ اما باید توجه کرد که هدف از این قرائت، ایده ئولوژیک نیست؛ زیرا واژده ئولوژی برهان بردار نیست و بر گردن عقل افسار می بندد و سیاست زده گی و کورکورانه نگری را به بار می آورد. به عبارت دیگر چشم حق بین را کور و بر قلب پرده می افگند. هدف از این قرائت رهایی از انحطاط فکری، پیشگیری از افراطیت و سیطرۀ منظومۀ فقه سنتی و حرکت کردن با کاروان زمان به یاری عقل است. از این رو است که تعقل و تفکر در قرآن زیاد تکرار شده و اندیشیدن هفتاد بار برتر از عبادت فردی خوانده شده و تفکر در مورد آسمان ها و زمین بزرگ ترین عبادت خوانده شده است.
این که پیامبر گفته است که هر عالم و دانشمند در دین من حیثیت نبی های گذشته را داشته، دلیل اش این است که دانشمندان و فقها در جهان اسلام از ارجمندی برتری برخوردار اند؛ البته به دلیل این که آنان رسالت بزرگ تاریخی در قبال مردم و وطن و دین خود دارند و باید آن را به بهترین وجه ادا کنند. آنان مکلفیت دارند تا با توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی از دین در هر عصری مطابق به نیازمندی های زمان در روشنایی آگاهی های جدید علمی و فلسفی در عرصه های مختلف، دین قرائت های تازه از دین ارایه بدهند تا جامعه رستگار شود؛ البته همان رستگاری که روزی پنج بار از طریق منابر مسلمانان صدا زده می شوند و هدف از این فراخوانی تنها نماز نیست؛ بل نماز نماد آشکار است. این که هر روز پنج بار از مناره های مسجد صدا بلند می شود و پس از دعوت نماز می گوید”برخیزید به رستگاری” هدف از این رستگاری رهایی دین و دینداران از چنگال افراطیت و قشریت و گذشته گرایی منحط و گام گذاری آنان به سوی ترقی و پیشرفت و شگوفایی است که تمام انسان ها و بویژه مسلمانان مکلفیت دارند تا خود و جامعۀ خود را از زنجیر انحطاط و عقب گرایی نجات بدهند؛ زیرا ارزش های غیرعبادی دیروز پاسخگوی ارزش های غیرعبادی امروز نیست. به همین دلیل پاسداری از ارزش ها و احیای ارزش های خوب و ایجاد ارزش های جدید در هر عصری مفهوم پاسداری از انسانیت خوانده شده است. از همین رو انسانیت مقدم بر اسلامیت است ، در نخست و پیش از همه باید انسان شد ودر پروسۀ شدن به رمز و راز انسان شدن پی برد و سپس برای رهایی انسانیت از مرگ به اسلام توسل جست. بدون تردید اسلامی می تواند، ضامن رستگاری انسان شود که بار ارزشی داشته و سرشار از ارزش های بالنده و پویا باشد. بحث بر سر ارزش های دینی موضوع انحصاری نیست؛ بلکه هر ارزشی جایگاۀ خود را دارد و اما ارزش های دینی با توجه به قداست و پاکی آنها ارزشمندتر و ارزش های دینی جامعه سازتر اند و یک جامعۀ ارزشی را بهتر می توانند، رقم بزنند. چنین ارزش ها را می توان ارزش های ابدی خواند که هر از گاهی نو اند و کهنه نمی شوند. به گونۀ مثال ارزش های اخلاقی که عصارۀ دینی دارند و فشردۀ ایثار خوانده شده اند؛ از جمله ارزش های پایا و همیشگی اند که در هیچ عصری کهنه نمی شوند؛ ایثار برای نجات انسان و رستگاری مادی و معنوی آن در هر عصری تازه است و مرگ ندارد.
این را نباید فراموش کرد که ارزش تنها یک واژۀ انتزاعی نیست که با زمزمه کردن آن بتوان به آن رسید و به قول معروف با ” حلوا گقتن دهن شیرین نمی شود”. این ضرب زبانی ها بیشتر تلقینی و حتا تحمیلی است. به گونۀ مثال شماری اند که از بام تا شام داد از ارزش های جهاد مردم افغانستان می زنند. در این شکی نیست که مردم افغانستان برای دفاع در برابر تهاجم شوروی پیشین قربانی های بی دریغی و بی مانند را متحمل شدند و حماسه آفرینی های شان در جهان بی نظیر بود. هرچند شاهکار های نظامی مجاهدان افغانستان ملت های زیادی را از خواب غفلت بیدار کرد و به آزادی رساند، جغرافیای جهان را عوض کرد و دیوار میان اروپای شرقی و غربی را فروریخت و بر جهان دو قطبی پایان داد. بدون تردید ثمرۀ واقعی ارزش های جهاد افغانستان همین ها بوده که نصیب کشور های دیگر شد و با فروپاشی شوروی راه را برای یک تازی های امریکا در جهان فراهم کرد؛ اما با تاسف فراوان که ثمرۀ خون یک و نیم ملیون شهید و دو میلیون معلول برای مردم افغانستان جز تباهی و بربادی و عقب رفتن از قافلۀ زنده گی پی آمد دیگری در قبال نیاورد. آنانی که امروز داد از ارزش های جهاد می زنند، حق شان هم است و شاید حق بجانب هم باشند؛ زیرا که این تیکه داران و مدعیان کاذب رهبری و فرماندهی جهاد، در واقع به بهای ربودن ارزش های جهاد و غارت دارایی های شخصی و عامه به نام و نان رسیدند و به کاخ ها و ثروت های افسانوی رسیده اند و از نظر آنان شاید ارزش های جهاد هم این ها باشند که به آن دست یافته اند. بعید نیست که شماری از این آقایان با خیره سری های تمام نه تنها دزدی های شان را بحیث ارزش جهاد مردم افغانستان تلقی کنند؛ بلکه چندین کیلو طلای الجزایری بر سر و گردن و دست و پا و کمرخانم ها و دختران شان را نیز در جمع ارزش های جهات حساب کنند. اگر بها و ارزش جهاد مردم افغانستان فیشن های این چنینی و غارت های کلان و عصب زمین های شخصی مدعیان کاذب جهاد باشد، حق آنان است که از بام تا شام داد از جهاد و ارزش های آن بزنند؛ اما اگر ارزش های جهاد رسیدن به آزادی کامل، جامعۀ مرفه و شگوفا بوده باشد. با تاسف که مردم افغانستان نه تنها به دست کمی از ارزش های یادشده نرسیده اند؛ بلکه بسیاری چیز ها را هم از دست داده اند که پیش از آن بحیث ارزش شناخته شده بود.
باخب