حیدری بنا بر کمی فرصت و دشواری های دیگری که با آن دست و پنجه نرم میکرد ، ناگزیربه سرایش رباعی در کتاب “رهنمای پنجشیر” گردیده است و شاید هم یکی از دلایل رو آوری او به رباعی در این کتاب ، پاسخ دادن به نیاز های طبیعی (علاقمندی خاص آنان به سنگردی ) فرزندان پنجشیر کنونی و کچکن قدیم بوده که خویش را وارثان یما ها و حافظان راستین سنت های احسن آریایی ها میدانند . چنانکه از وجه تسمیۀ آن به پنچهیر – پنچ ایر ، پندیشیر(۱)– پندیش ایر(پنجشیر) پیدا و موجودیت اسم “اریو” (۲) در نزدیک پریان بازگوکنندۀ رسم ماندگار آریایی ها است که نام های خود را بر اماکن و محلات میگذاشتند . چنانکه این از نام کتیبۀ رباطک نیزپیدا است که زبان آریایی در آن به زبات باختری آمده است . گفتنی است که رسم سنگردی خوانی در پیجشیر سابقۀ دیرینه یی داشته و بیشتر وجهۀ حماسی و عشقی دارد که هنوز هم این مردم در هنگام شادی ها ، کار های حشر و بویژه در میله های رفتن به ییلاق ها و جمع آوری هیزم به آن می پردازند . چنانکه حیدری وجودی در رهنمای پنجشیر به آن توجۀ جدی کرده است . در جایی سروده است : سنگردی به طرز آریایی خوانند .گزاف نخواهد بود ، اگر گفته شود که این گونه سرایش ها به نحوی سایر اشعار ، او را به نحوی به چالش کشیده و تخیل ، حافظه و ادراک او را سخت به آزمون گرفته است . این در حالی است که با آمیزش عین و ذهن و به تعبیری دنیای درون و دنیای بیرون شاعر در نتیجۀ پیوند مفاهیم دهنی با مفاهیم واقعی کار تازۀ ذهنی شاعر آغاز گردیده و تجربۀ درونی شاعر را در دراز راۀ تخیل و بستر حافظه فراتر می خواند .
در اشعار غیر دو بیتی و رباعی بویژه زمانیکه الهام های شعری کوتاه تر باشند ، شاعر به دشواری های زیادی روبرو میگردد و او ناگزیر است تا فضا و محیطی را که بوسیلۀ نیروی الهامی تنها یک بار به درک و دیدنش قادر شده است ، بعد از خاموشی الهام به جستجو گرفته و زویای تاریک آنرا به یاری واژه ها روشن نماید . آشکار است که روشن گردانیدن چنین زوایای تاریک کار ساده یی نیست و شعر خوب دست کم رستم پهلوانی را می طلبد تا به استمداد از تخیل ، حافظه و ادراک به یاری تجربۀ کارا در سیستان حماسه ها عاشقانه ترین شعر ها را در سیمای واژه های گزیده و لباس تصویر های تماشایی آذین ببندد .حیدری به این هم بسنده نکرده و سر شوریدۀ او هنوز هم شوریده تر گردید و این شور هر آن بی پایانتر از گذشته شور تازه یی به او می بخشید که این شوریده گی های روانی خواه و ناخواه بر ذهن او تاثیر میگذاشت و شعر او را در معرض تحول شگفتی قرار میداد . به گونه یی که او در اول در خط وخال معشوقۀ زیبا رویی مستغرق گردید و سیمای زیبا رویی عقل و هوش او را به گروگان گرفت و عشق بی شایبه و شایگانی روان او را به تاراج برد و چنان خود نمایی کرد که دنیای درون و بیرون او را سخت دگرگون نمود .دیری نگذشت که این خط وخال مانند کمان هوشمندی چشمانش را نشان گرفت و چنان بر آنها اثر گذاشت که تا زنده است ، تن و تن پوش سیاۀ معشوق چون خیمۀ حریری زیبا پیش چشمانش سایه افگنده که احساس خوشی شگفت آور آن هرگز از یادش نرفته و در رواق آن خیمۀ حریر گون گردش چشنمان مستی را تماشا مینماید که گویی در هر چرخ آن بیخود شده و درهر بیخودی یی ، بیتابتر از گذشته خودی های شکوهمند و با طراوت را جویا می شود . چنانکه او می گوید :
اما دیری نگذشت که این خط وخال در ذهن حیدری رنگ دیگری به خود گرفت و چنان دنیای تخیل ، حافظه و ادارک او را پوشاند که بزودی پرورده شده و در ذهن توانمند شاعر بار و برگ دیگری یافت که راۀ شاعر از خط و خال محض برید و به به قولی او را به کوره راهان عشق حقیقی کشاند و عشق مجاز را در کوره راهان عشق حقیقی به گونۀ دیگری تلطیف نمود و این عشق در شعر های او جلوۀ روشنتر و شفافتری پیدا کرد .او را به مقامی کشاند که دیگر آن خط و خال زیبا روی قدیم ، دیگر آن جذبۀ گذشته را از دست داده و شاعر آن جلوه های قدیم عاشقانه را فراتر از خط وخال در سیمای برتری به جستجو کرفت که در این حال آن خط و خال قدیم بستری بیش برای عبور شاعر تا رسیدن به آرزو های مرموز و پنهان و التهابات درونی او نبوده است که به مثابۀ انگیزۀ ابتدایی او را برای رسیدن و دست یابی به سرچشمه های جلوه های ازلی و ابدی عشق یاری نموده است وبس . عشق در این مرحله اندیشه های شاعر را به گونۀ دیگری به گروگان گرفته و تراوش های ذهنی او را به فراخ راه های دیگری رهنمون ساخته است ، تکامل واقعیت های هستی برایش خوردی نموده و نو به نو شدن پدیده ها را تا انسان چنان لایتناهی تصورنموده است که بالاخره با آشنایی با این فریاد های ملکوتی مولانای بزرگ ” آنچه اندر وهم ناید آن شود” بر عطش پایان ناپذیر روان آشفتۀ خود برای شدن های برتر جند قطره یی به گونۀ شعر از آب تسلی ریخته است . او باز هم تلاش هایش را در راستای تحول شعری برای پرواز به برج ناطی شدۀ خیال تا رسیدن به سکوی ایده آل اندیشه با ابعاد فراختری سمت و سوی آگاهانه تر داد . او که با اثار شاعران شناخته شده و عزل سرایان معروفی مانند کلیم کاشانی ، صائب اصفهانی ، مرزا عبدالقادر بیدل ، صائب کابل ، قاری عبدالله ، بسمل و شماری دیگر آشنایی پیدا کرده و از حضور معنوی آنان بسا چیز هایی اموخته بود. به آنان بسنده نکرده و خواست با شاعران ایرانی آشنایی حاصل نماید و از نازک خیالی ها ، وسعت نظر و تبحر فکری ، ترکیب سازی و تصویرسازی های بکر و بدیع آنان در شعر بویژه در غزل آشنایی حاصل نماید . او که با شاعران و نویسنده گان شهیر ایرانی ماند ملک الشعرا بهار ، فروزانفر ، خانلری ، زرین کوب و سایرین آشنایی پیدا کرده بود و به تبحر فکری و عمق دید آنان پی برده و بویژه اینکه مقام مولانای بزرگ روم را در آثار ماندگار زرین کوب درک و رمز سیر و سفر مولانا روحانی مولانای روم را در کتاب زرین کوب زیر عنوان “پله به پله تا ملاقات خدا” درک و به عظمت سخن “آنجه اندر وهم ناید آن شود ” پی برده بود . آگاهی های جدید در ظرف گداختۀ عشق در هرزمانی بر او اثر تازه یی میگذاشت و او را متحول تر میگردانید . این تحول چون خرگاۀ زمردین بر روان ملتهب و خاکستری او سایه می افگند ، هر آن بر بستر سبز غزل هایش اثر تازه میگذاشت و هر آن گویی گل های تماشایی را به گونۀ تصویر های زیبا از ترکیب واژه های بکر و ناب در شاخسار شسته و شفاف غزل هایش می رویاند و گویی در خت های صمیمانه یی از باور و یقین سرشار از اخلاص را در کاسۀ ذوق ، عاشقانه تر از گذشته بر روی باغستان شاد و پر طراوت اشعارش به بار و برگ می نشاند ؛ اما دل نالان او چنان از پی گم شده یی می تپید که با پیدایی اندکترین دودی از پی پیدایی آتش شتابان تر می شد و هر آن این نالانی های بی پایان او را به کوچه باغ های دیگر معرفت میکشاند . این جستجو و کشش او را به سخن سرایانی چون رهی معیری کشاند و با خواندن “سایۀ عمر ” او به موجی از تصویر های خروشان در در یای غزل های سرشار از تصویر های رنگین و ناب او با پردازش های بکر پی برد و در شعر او به تاثیرات اندک شعر معاصر آشنایی یافت که تاثیرات آشکاری را در اشعارش بجا گذاشت . چنانکه تاثیرات یاد شده را بصورت واضح در کتاب دیگرش زیر عنوان ” نقش امید ” می توان به خوبی مشاهده کردو با خوانش این کتاب و با رو به رو شدن به تصویر های تازه و ترکیب واژه هایی مانند ساعد بلورین ، دستان مرمرین و … بصورت فوری ترکیب های رهی معیری در سایۀ عمرش در ذهن تداعی شده و همخوانی های پردازش او را با غزل های معیری با بازتاب روشنی می توان درک کرد که چه زیبا و تماشایی رخ بنموده اند . او در میان این ساخت ها و بافت های واژه گان قامت بلند شماری از شعر های خویش را چنان به آرایش گرفته و با تصویر پردازی های بکر ، شسته و خیال انگیز به سان زنجیری به نمایش گذاشته است و در آن چنان ریتم موسیقاری و تسلسل تصویری و معنایی رخ مینمایند که با برداشتن واژه یی از این گونه شعر هایش تمام شعر وزن عروضی ، بار معنایی و موسیقاری خویش را از دست میدهد ، چه رسد به اینکه مصرعی از این شعر برداشته شود . این گونه شعر ها نه تنها از شعر گونه های دوفلویی و چند قلویی به گفتۀ مرحوم رضا براهنی گریزان است ؛ بلکه با هرگونه نو آوری مخالف است که شعر واقعی را در بستر شعری اش آبستن منیماید .از سویی هم بافت کلمات و دلمشغولی با کلمات از ویژه گی های شاعرانی است که گویا او کلمه ها راچنان کنار هم میگذارد و مانند پیکر تراش ، شعر را پیکر تراشی میکند . چنین شاعرانی چون نادر نادر پور لقب “گوهر تراش شعر” را به خود کسب نموده اند . پیکر چنین شعری چنان با کلمات آراسته شده است که در سایۀ تصویر پردازی های شسته و ناب به گفتۀ شفیعی کدکنی “گره خورده گی عاطفه وتخیل را در زبانی آهنگنین به نمایش میگذارد . چنین شعری بدون شک خواننده را بدنبال خود میکشاند و هر شخصی گویی با ظنی با آن همرا می شود .کتاب نقش امید، با مقدمه یی از افسر رهبین و جنید به چاپ رسیده است و بیشتر غزل هایی اند که درزمان مهاجرت در پشاور سروده شده اند . استاد وجودی در این کتاب به جستجوی سینۀ صحرا افتاده است تا با دامن دامن شدن، شایستگی و بایستگی جلوۀ قد لیلی اش گردد و تا باشد که با تماشای رویا های عاشقانه اش جدایی های بی تابانه را در سینۀ صحرایی به انتظار برد که نمادی باشد برای جلوۀ قد لیلی یی که سال ها به اشتیاق دیدارش نشسته تا بی صبرانه و دامن کشان شاهد به آغوش کشیدنش باشد . چناکه می گوید:
پس از آن رود خروشان غزل هایش در “لحظه های سبز صدا”آبستن گردیدند و در موج سرسبز و شاداب واژه های زیبا به قامت آرایی آغازیدند. قامت غزل هایش در سبزترین بهار لحظه های شگوفای بهاری به طراوت و شادابی نشستند. *