بانوان غزل سرای چنداول : امـان کبـیری

      زنان به عنوان نیمی از پیکره اجتماع نه فقط امروز بلکه در تمام ادوار تاریخ نقش تاثیر گذار و تعین کننده داشته و در تمامی برهه های حساس حضور پر صلابت در تمام عرصه های اجتماعی و سیاسی همانطوریکه مردان فعالیت می نمودند رول به سزا داشته است.
زنان هم چو مردان در ساختن جامعه نوین در کشور بذل مساعی بخرج داده و چه افتخاری بالاتر ازین که زنان بزرگوار افغان همیشه از خود شهامت و مقاومت در طول تاریخ نشان داده زنان موفق و اثرگذار سرزمین ما با تلاش های فراوان تابو های سنتی جامعه را شکستانده برابر و همدوش با مردان در تمام فعالیت های اجتماعی ، فرهنگی ، هنری و سیاسی اشتراک و سهم خویش را ادا نموده اند .
از جمله بانوان این مرز و بوم بانو مستوره افغان شاعره میهن ، بانو شفیقه محسنی معلمه و شاعره و بانو شازیه صابری شاعره جوان و با درد را به معرفی می گیرم.

مستوره افغان

مستوره افغان که نام اصلی اش زبیده بوده صبیه منشی میرزا محمد امین خان نصرتی می باشد .
مستوره افغان در سال ۱۲۸۷خورشیدی در یک فامیل روشنفکر در شهر کابل دیده به جهان گشود. پدرش یک شخص دانشمند ، ادیب و فاضل بود وی را از کودکی تحت تربیت خویش قرار داده برایش درس فارسی و عربی را تدریس نمود.
مستوره افغان درس اول را از پدر روشنفکر و با تدبیر خود آموخت . بعد در سال ۱۳۰۲ خورشیدی شامل مکتب جدیدالتأسیس نسوان گردید .
مستوره افغان از آوان کودکی قریحه عالی شعری داشته با صراحت لهجه و خوش صحبتی که داشت شنونده را مجذوب خود می ساخت ، در فصاحت زبان هم با مردان همسری می نمود.


باید موکداگفت که کهنه پرستی و تعصبات قومی و مذهبی را فرو آورده و متوجه انسان و آدمیت گردیده که این عواطف و اشتیاق قلبی خویش را در متن چکامه زندگی خود به زبان آورده و عملی ساخت.
بنامستوره افغان با میرزا نورمحمد خان مومند که مرد دانا و دانشمند و در فهمیدن کلیات میرزا عبدالقادر بیدل ید طولا داشت ازدواج نمود .
مرحوم مومند مستوره را در سرودن و شعر سرایی کمک می نمود تا وی را به یک غزل سرای نامدار مبدل ساخت .
مستوره افغان در سال ۱۳۲۶ خورشیدی عضو افتخاری انجمن خیریه نسوان تعین گردید تا بتواند برای زنان هم رزم و هم کیش خویش مصدر خدمت صادقانه قرار گیرد. وی از احساسات عالیه انسانی و ملی نمایندگی می نمود که اغلبادر باره حقوق زن ، اعتلای وطن و توصیه برای وطنداران از عشق بوطن توصیه می نمود.
یک سروده اش برای زنان چنین است :

ای زن آخر ز چادری بگذر
مرگ زین زندگی بود خوشتر
خلطه بودنه به سر تاکی؟
عاری از دانش و هنر تا کی؟
ای زنان فکر کار و بارت کن
کوشش از بهر اعتبارت کن
تا که این چادری بسر باشد
کار مایان ز بد بدتر باشد
زن مصری مگو مسلمان نیست ؟
زن ایران از اهل ایمان نیست
گر شود چادری از بین دور
دل مستوره شود مسرور

نمونه سروده دیگرش در باره عشق به وطن :

تا مرا قطره خونی به تن است
وقف در راه رضای وطن است
عشق اش اندوخته ام در دل خود
صفت اش شام و سحر ورد من است
وطنم اشک مه رخشنده
وطنم منبع هر علم و فن است
وطنم خانه ارباب کمال
وطنم مسکن اهل سخن است
نغمه مرغک بد خوان وطن
بهتر از صوت خوش بی تو فن است
همه هنگام چه شام و چه سحر
ذکر مستوره ثنای وطن است

مستوره افغان شاعر بلند اندیشه ء آزادیخواه ، وطن دوست و انسان پرور در نهایت بانوی بود که توانست شب های ظلمانی و تاریک چون ستاره ای تابناک درخشیده و در روشن ساختن افکار زنان کشور از هیچ نوع مساعی دریغ نورزیده و در کلامش راستگویی و متانت وجود داشته است مخصوصامجموعه اشعارش تحت عنوان ( سرود عشق میهن ) گواهی است بر گفتارش و پندارش.
مستوره افغان بنابر مریضی قلبی که داشت در سال ۱۳۵۵ خورشیدی در سن ۶۸ سالگی در کابل دیده از جهان بسته و راهی خانه ابدی خویش گردید. روح اش شاد و یادش گرامی باد .
مستوره افغان یک فرزند بنام علی احمد مومند داشته که با خانواده خود در ایالات متحده آمریکا زندگی می نماید.

شفیقه محسنی !

شفیقه محسنی صبیه حبیب الله خان در سال ۱۳۲۹ خورشیدی برابر به سال ۱۹۵۰ میلادی در شهر مزارشریف متولد گردیده است. تحصیلات خویش را در لیسه سلطان رضیه به پایان رسانیده و سپس در لیسه بلقیس ولایت کندز موظف به تدریس شاگردان گردیده و مدت ۴۲ سال در آنجا به حیث یک معلم و مربی خوب مصدر خدمت گردیده است . مو صوفه در بین معلمین و شاگردان از یک محبوبیت خاصی برخوردار بوده است .
خانم محسنی برای مدتی به حیث ریسه ء نسوان ولایت کندزخدمت نموده و آخرین سالهای ماموریت خویش را به حیث معلمه در لیسه عالی زرغونه ولایت کابل سپری نموده است و در دوران سالهای خدمت در معارف کشور مستحق تحسین نامه ها و تقدیر نامه های متعدد گردیده و هم در یک سلسله کنفرانس ها و سمینار ها اشتراک نموده است .
بانو شفیقه محسنی از کودکی به شعر و ادبیات فارسی علاقه گرفته و خود قریحه شعری داشته احساسات قلبی خویش را در ارتباط مسائل اجتماعی و میهنی در قالب شعر تبارز داده است .
اینک یکی از نمونه اشعارش را که در وصف وطن سروده شده است خدمت شما پیشکش می نمایم.

در سوگ کابل زیبا

سیل آتش آمد و آن کابل جانان بسوخت
در چمن ، هم لاله و هم سنبل و ریحان بسوخت
شاخه های نورس او مشت خاکستر شده
مادران در سوگ مرگ کودک نالان بسوخت
آرزو ها تیره شد از دود و آتش ، ای دریغ !
باغ و بر از کینه های مردم نادان بسوخت
حال و احوال وطن از سوزش باد خزان
در میان ناله های مردم افغان بسوخت
کیست پرسد ضجه های قلب غمناک پدر
کاو سحرگان به یاد طفلک گریان بسوخت
آشیان بی نوایان سخت افتاد بر زمین
ملک ما از جور دار و دسته دونان بسوخت
خون مظلومان ما در جویباران می رود
پیکرفرخندهها را خیل بی دردان بسوخت
آتش سوزنده آمد از جنوب کشورم
کی بود تا بشنوم پنجاب پاکستان بسوخت

بانو شفیقه محسنی متاهل بوده شوهرش مرحوم انجنیر محمد عزیز محسنی از جمله انجنیران ورزیده و متخصص خوب وزارت معادن و صنایع و دارای هفت فرزند ، دو دختر بنامهای دینا محسنی فارغ التحصیل دانشکده سیانس ، هلینا محسنی ماستر حقوق .
پنج پسر بنامهای مسعود محسنی فارغ پوهنتون کابل ، نوید محسنی ، احمدشاه محسنی فارغ دانشگاه کابل ، تیمورشاه فارغ دانشگاه کابل و منصور محسنی فارغ طب متوسطه کابل .
ناگفته نماند که با نو محسنی عروس مرحوم محمد محسن عطار که از شهرت خوب در بین مردم چنداول کابل برخوردار است، می باشد.

بانو شازیه صابری !

شازیه صابری صبیه نور احمد خان صابری در یک خانواده روشنفکر ، هنردوست و هنرپرور پا به دنیا گذاشته است .
بانو شازیه صابری تحصیلات ثانوی خویش را در لیسه رابعه بلخی و تحصیلات عالی را در دانشکده دوا سازی دانشگاه کابل موفقانه به پایان رسانیده است و با تاسف بنابر شرایط ناگوار ، نا هنجار و متلاشی وطن را ترک نموده به کشور آلمان پناهنده گردیده است .
موصوفه از دوران کودکی شوق و علاقه مفرطی در نوشتن داشته که به مرور زمان به کمک و تشویق فامیل و پدر مهربانش قلم بدست گرفته و به نوشتن مقالات ، داستان ها و سرودن اشعار پرداخته است.
شازیه صابری مجموعه سروده های خود را به نام ( تندیس تنهایی ) که شامل سه قسمت پرتو وصال ( اشعار عارفانه ) خوشه ای اشک ( اشعار عاشقانه ) و رباعیات می باشد به چاپ رسانیده و در خدمت هموطنان عزیز خود قرار داده است .

شازیه صابری شاعره فرزانه ، متبحر ، روشن ضمیر ، و دارای خصائل نیک و احساس انسانی که همیشه در عالم خضوع و خشوع با همنوعان خویش برخورد نموده که نمای از اخلاق حمیده و فضیلت اش درخور آدمیت اش میباشد قابل تمجید است. این بانوی خرد و اندیشه و درد آشنا طلوع خورشید عمرش را همیشه چراغانی آرزو می نمایم. اینک نمونه از سروده هایش را بنام ( قصه ی وطنم ) را برای شما تقدیم می دارم.

قصه ی وطنم

رفتم ز غربت ، یاد کردم میهنم 

کوچه و پس کوچه ها و مسکنم

کوچه ها بس خالی و نمناک بود 

بی صدا و بی کس و خوفناک بود 

هر طرف دیدم نشان جنگ بود 

چهره ها افسرده و دلتنگ بود 

کودکان بی لباس از بهر نان 

زرد و زار و هم نحیف و ناتوان 

مرد ها دیدم علیل و ژنده پوش 

ناخوش و غمگین و بیمار و خموش 

دیدم زنی ، فریاد می زد : ای خدا 

کن به لطفت ، روح من از تن جدا

کاسه صبرم ز غم لبریز شد 

همتم بازنده ی ستیز شد

شوهرم در جنگ ناحق ، پار مرد

هستی ام را رهرزن و مکار برد

طفلکانم بی پناه و بیکس اند

هم صغیر و ناتوان و نارس اند

از برای روزی یک وقت شان 

سائل ام ، سرگشته ام از بهر نان

هفته ها خفتند بی نان ، طفلکان

ناله ها دارند گریان ، طفلکان

هر زمان پرسند : مادرنان ….نان

کی تو آری بهر ما یک لقمه نان ؟ 

صبح امروز طفلکم آمد به پیش

کرد حکایت بهر من از خواب خویش 

دیدم پدر با قرصی نانی بهر ما 

با تقلا می کند ما را صدا 

بی رمق بود طفلکم ، هم زار و زرد

نا توان و خسته از دنیای درد 

زیر لب می گفت : مادر ! ناننان

رفته از جسمم دگر تاب و توان 

نان گویا ، طفلکش از هوش رفت

روح پاکش از تن مدهوش رفت 

ضجه و فریاد زن آهسته شد 

چشم پر اشک و دهانش بسته شد 

باورم نآید که آن نالنده زار 

گفته گفته ، رخت بست از این دیار 

رفت تا با طفل خود همره شود

از جهان بیغمی آگه شود

گریه کردم از غم این حال زار

ملتم گردید بر غمها دچار