در ملک ما به جز درد چیزی دیگر نباشد.
شام است شام مردم هرگز سحر نباشد
باشد فغان مردم از انتحار و کشتن
ای کاش صلح گردد زین بیشتر نباشد
امروز ما تباهیست فردای ما چی گردد
این آرزو نمایم از بد بدتر نباشد
این کاخ مرمرینت از غصب شد میسر
منکر (غنی) از این حرف آنرا به صر نباشد
دشمن به گریه آید پا بر گریز ماند
میهن گردد آزاد تا شور و شر نباشد
مهرت وطن نگردد تا زنده ام فراموش
یا آنکه مرده باشم عقلم به سر نباشد
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا