شکست اخلاقی دولت ايالات متحده امريكا :میر عبدالواحد سادات

زمانیکه چهل و پنجمین رئیس جمهور امریکا عهد شکن است و دروغ ميگويد ، فی الواقع :  شکست اخلاقی دولت امریکا  را رقم میزند و مسجل میسازد.

درین بحث بدون پرداختن  به پوپولیسم بحیث  شیوه کار اقای ترامپ و خصایل شخصی  استثنایی وی که بخاطر آن دو سال قبل و هنگام اظهارات جنون امیز که از کشتن تا ده ملیون افغان و صدور امر پرتاب مادر بمب ها درشرق افغانستان، ازطرف من « زنگی مست » خطاب گردید ، اماج اصلی نوشته من : 

– نقض خشن معیار های قبول شده حقوق بین المللی مندرج در منشور سازمان ملل متحد و میثاقهای بین المللی – بازی بر سرنوشت مردم و کشور ما می باشد ، که بدون هرنوع حب و بغض شخصی ، مبتنی  بر معیار های معتبر جهانی  و متکی بر مصالح علیای افغانستان و خواست و نیاز مبرم مردم مظلوم ما بحیث شاگرد حقوق و علوم سیاسی به آن می پردازم . 

مبرمیت و ضرورت پرداختن به موضوع در چهار مورد اساسی مشخص میگردد : 

– اظهر من الشمس است که : 

صلح خواست اساسی و نیاز مبرم مردم تشنه به صلح افغانستان است . 

اقای ترامپ با تصامیم عجولانه خود پروسه صلح را در سطح یک « پروژه » تنزیل و در خدمت منافع داخلی و انتخاباتی خود قرار داده  است . – افغانان و افغانستان را از حق گذار بشاهراه صلح واقعی و پایدار محروم میسازد . 

– با امتیاز دهی به تحریک اسلامی طالبان و حامی اصلی آن پاکستان ، نوعی « صلح نیابتی » را مطرح و افغانستان را در سراشیب  تداوم جنگ‌های نیابتی قرار می‌دهد . 

– حق حیات مردم ما که با خطرات جدی مواجه است ، در معرض تهدید های بزرگ جدید قرار می‌گیرد که نمونه های انرا در شش ماه بعد از عقد قرارداد قطر با طالبان و بویژه بعد از آغاز نشست های « بین الافغانی  » دوحه شاهد هستیم . 

البته درین بحث به پس منظر مسایل و حوادث آن به ایجاد « کمر بند سبز » و تشویق متحد شان در پیمان  « سنتو » بخاطر تخریب نخستین جمهوریت افغانستان و تداوم  « بازی بزرگ » در اوج جنگ سرد و تبدیل کشور ما به « نطح » آن جنگ و  … و تا به عوامل لشکر کشی و حضور گسترده نظامی امریکا و تا امروز ، نمیپردازیم . لشكر كشى امريكا به افغانستان : 

يازدهم سپتامبر فضايى خاص و استثنايى جهانى را بخاطر اهداف اساسى سياست خارجى و ديپلوماسى بين المللى دولت جورج بوش مساعد ساخت . اين فرصت تاريخى مساعد ترين وقت بخاطر لشكر كشى به افغانستان مشخص گرديد و بدون اتلاف وقت دستگاه ديپلوماسى و نظامى امريكا بشكل بيسابقه فعاليت گسترده را سازماندهى نمود ،  تا زمينه هاى ” مشروعيت ” لشكر كشى گسترده به افغانستان را با ائتلاف بين المللى و ازمجارى سازمان ملل متحد ، توجيه نمايد .  ازمصوبات شماره ( ١٢٦٧ ) و شماره ( ١٣٨٦ ) شوراى امنيت در رابطه صحبت ميگردد و در انوقت از موارد اتى رئيس جمهور وقت امريكا و مجموع دولت و نظام امريكا ، بحيث اهداف اصلى هجوم نظامى نامبرده مى شد .

اما اكنون با گذشت نزده سال و زمانيكه از خروج عساكر امريكا رئيس جمهور امريكا صحبت مينمايد ، ما شاهد هستيم كه امريكا به هيچك از موارد مطروحه خود دست نيافته است و برخلاف : 

مواد مخدر ، فقر ، اعتياد ، بيكارى  ، تروريسم به عوض بازار ازاد —- فساد به عوض ديموكراسى ، كليپتوكراسى را مسلط نموده اند . 

از القاعده و طالبان و اشتراك مساعى أنا ن بحيث بزرگترين خطر تروريستى يادگرديدو اكنون دوباره راه استقرار مجدد امارت را اب پاشى و هفت ماه بعد از قرارداد و تعهد قطع روابط با القاعده معاون ان سازمان شرارت پيشه در عمليات مسلحانه طالبان در غزنى كشته مى شود . 

پاكستان بمثابه مركز تروريسم

در انوقت وضاحت كامل وجود داشت كه حامى اصلى طالبان و متحدان شان پاكستان است و به همين دليل چنانچه جنرال پرويز مشرف در كتاب (  در خط اتش ) مينويسد ، اخطار واقعى  دولت امريكا توسط جنرال ارميتاژ معاون وزير خارجه به مشرف ابلاغ گرديد ، تا بخاطر نابودى ” دولت ” طالبان با امريكا همكارى و ورود نظامى شانرا به افغانستان فراهم نمايد . 

اما و متاسفانه : 

در عمل در تمام اين مدت ريشه هاى ترور و طالب در پاكستان ابيارى و شاخ برى در افغانستان به قيمت بخاك و خون كشانيدن افغانان صورت گرفته است . 

تعجب اور است كه بعد از قتل اوسامه بن لادن در حومه اسلام اباد ، قتل مرموز ملا محمد عمر اخوند و كشتن ملا منصور رهبر طالبان در پاكستان توسط طياره بى پيلوت امريكا ، مقامات رسمى امريكا مجبور به اعتراف نقش پاكستان بحيث مركز تروريسم بين المللى و دولت انكشور بمثابه حامى انان گرديده و چنانچه اين حقيقت در اعلام ” ستراتيژى دولت امريكا براى جنوب اسيا ” مورد توجه قرار گرفته و اقاى رئيس جمهور ترامپ در اولين تويت خود در اول جنورى ( ٢٠١٧ م ) ، پاكستان را بحيث مركز و حامى تروريسم خطاب نمود . چرخش هاليودى درسياست رئيس جمهور ترامپ : 

هنوز يكسال از اعلام ان ستراتيژى نگذشته بود كه  رئيس دستگاه ديپلوماسى در يك سفر عاجل به پاكستان از پلان جديد دولت امريكا بخاطر بيرون كشيدن نظاميان شان از افغانستان ، اغاز مذاكرات با طالبان و ” صلح ” در افغانستان صحبت نمود و چرخش هاليودى رئيس دولت خود را در قبال افغانستان علنى ساخت . درين سفر اقاى خليل زاد را كه مشمول اعضاى هيات بود ، بحيث نماينده خاص خود معرفى نمود تا چگونگى امور را سازماندهى نمايد . 

بدينترتيب پروسه صلح افغانستان كه از قبل اغاز يافته بود در سطح يك ” پروژه ” تنزيل و پاكستان مركز وحامى تروريسم ،عهده دار و در واقع ” تيكه دار اين ” پروژه ” گرديد. 

خشت اول گر نهد معمار كج – تا  ثريا  ميرود  ديوار  كج

توقع برده مى شد كه جانب ايالات متحده امريكا و بويژه مامور متجرب افغان الأصل انكشور از نهادن خشت كج در  ” بن ” درس گرفته و بقول وطنى ما با سجده سوء به تكرار ، اشتباهات ( شايد عمدى ) با خشت معوج ديگر اينده نا معلوم و هولناك را در برابر زادگاه خويش بوجود نمى اورد كه اكنون خودش : 

از سوريه شدن افغانستان ابراز ” نگرانى ” مينمايد ! ! ! 

 بدون ابراز بد بينى و توصل به تيورى توطهه ميتوان  از اقاى  خليل زاد ، دوكتور علوم سياسى و از مهندسان جنگ افغانستان در بيشتر از چهار دهه اخير سوال كرد ؟ چگونه ميتوان از صلح صحبت كرد ؟ درحاليكه ازخود جنگ تعريف دقيق نداشته باشيم . 

اظهر من الشمس است كه : 

 شفاى واقعى بعد از تشخيص درست ميسر ميگردد و داكتر حاذق بعد از تشخيص ، نسخه لازم را تجويز مينمايد . 

از قرار معلوم جنگ افغانستان درين حدود نيم قرن عوامل متعدد : 

– داخلى

منطقوى

بينالمللى

دارد .  دها عامل منجمله  هيروئين و اقتصاد جرمى  ، فقر ، بيكارى ، مسايل و مصايب اجتماعى ، فقدان دولت مقتدر ملى قانون محور و عدالت گستر و … مشوق تداوم جنگ ، مى باشد .

تراژيدى خونبار افغانستان معلول و محصول مداخله و تجاوز خارجى است كه از همان اغاز و بويژه در دو دهه اخير ايالات متحده امريكا در رابطه مسؤليت تاريخى ، حقوقى و اخلاقى دارد . 

اين طولانى ترين صفحه خونين تاريخ تداوم همان  ” بازى بزرگ  ” است و تازه ما در دور جديد اين بازى  ” صعود ” نموده ايم . اگر در جنگ سرد افغانستان بحيث نطع جنگ سرد انتخاب گرديد ، امروز بمثابه معبر ورود به اسياى ميانه و مركز ”  اتصال ” 

سيسم هاى امنيتى مختلف تعريف ميگردد . 

 در افغانستان جنگ نيابتى جريان دارد و چهل و پنج سال از اغاز جنگ اعلام ناشده پاكستان بر ضد افغانستان ميگذرد و چنانچه تذكار يافت نقش پاكستان بحيث مركز و حامى تروريسم از طرف مقامات امريكا نيز اعتراف و بيان گرديده است و دولت انكشور از تروريسم بحيث دستيابى به اهداف سياست خارجى خود استفاده نموده و مينمايد . 

كلوخ را گذاشتن و از اب تير شدن : 

بدينترتيب بملاحظه ميرسد كه : 

متاسفانه با نا ديده گرفتن مجموع حقائق فوق رئيس جمهور ترامپ و رئيس دستگاه ديپلوماسى و مامور پر صلاحيت شان در طى اين دو سال و با ” سريال قطر ” ، صلح واقعى را كه ارمان و نياز اصلى مردم مظلوم و تشنه به صلح ما است بيك سراب مبدل و با تنزيل دادن ان در سطح يك پروژه و بهره ورى از ان در مقابله با رقباى داخلى و انتخابات در واقع : 

 ” پلان شده ” افغانستان را در مسير كشمكش هاى خونين تر سوق داده اند ، كه مظاهردهشتبار، انرا در روز هاى انرا درين هفت ماه بعد از عقد قرارداد شان باطالبان شاهد هستيم.

جایگاه حقوقی قرارداد قطر : 

از زمان هوگو گروسیوس حقوقدان و فیلسوف بزرگ هالندی و مولف کتاب پر شهرت او « حقوق جنگ و صلح »  ( ۱۶۲۵ م ) که بحیث پدر حقوق نوین بین المللی شناخته می شود و تا بعد از جنگ جهانی دوم و ایجاد سازمان ملل متحد و تصویب منشور آن سازمان و میثاق بین المللی ویانا  ( ۱۹۶۹ م ) در مورد معاهدات بین المللی که اکنون حقوق معاهدات مطرح است ، به هیچوجه چنین سند را حقوقی خوانده نمیتوانم  . البته یک سند سیاسی و قرارداد تفاهمی  ایالات متحده با طالبان می باشد ، که هیچگونه الزامیت برطرف ثالث ندارد.

( درین ارتباط نقد واره را در ده قسمت بنشر رسانیده ام که در فیسبوک من وجود دارد ) 

بدینترتیب بملاحظه میرسد که : 

بعد از دو دهه نوحه سرایی برای ارزش‌های دیموکراسی و « دولت – ملت » و « ملت – دولت » و تلاش برای کسب و جلب  « مشروعیت » برای توجیه حضور گسترده نظامی و سیاسی شان  ، خود  ناقض حق حاکمیت ملی افغانستان گردیده اند . 

مرتبط به همین بحث اقای دوکتور خلیل زاد ، در مصاحبه با تلویزیون یک بسیار رک و راست خاطر نشان ساخت که : 

 « امریکا برای آمدن و رفتن به اجازه  ضرورت ندارد ، امریکا یک ابر قدرت است »  

ساده ترین برداشت و تعبیر سخنان نماینده خاص و مقام ارشد دیپلوماتیک انکشور این است که : 

امریکا در تحقق اهداف خود تابع هیچ معیار قبول شده  ، مرسوم و متعارف در روابط میان کشور ها نمی باشد که اساس آن منشور سازمان ملل متحد و نورمهای ‌حقوق بین المللی نمی باشد . 

درین صورت مصداق و معرف شان اشغالگر است  .

 تاکید بر ابر قدرت بودن بحیث « توجیه » اعمال شان ، اثبات این واقعیت است که در جهان پسا اتحادشوروی و خروج ایالات متحده امریکا بمثابه یگانه ابر قدرت و با بزرگترین امپراطوری نظامی ، قانون جنگل ( The law of the jungle ) در جهان مستولی گردیده است . 

اساس قانون جنگل این است که : 

– « بکش ، یا کشته شو » 

– « بخور و با خورده می شوی » 

که رودیار کیپلنگ در کتاب « قانون جنگل » انرا در پیمان گرگ ها با سایر حیوانات توضیع نموده است . 

این احوال اسفناک در واقع همان بازگشت به وضع طبیعی و جهان « هاپسی ، یا هاپزی » می باشد ،  که فیلسوف بزرگ انگلستان ، توماس هاپز ( Thomas hobbes ) در کتاب لویاتان ( Leviathan ) خود توضیع داده است . 

گذار از حالت طبیعی به مدنی ، مرز و معیار رفتن به مدنیت و مدنی شدن است .

 مرتبط به همین بحث ما ، اقای چامسکی فیلسوف معاصر امریکایی  مینویسد : 

« وقتی به بوش پسر گفتند که : 

اقدام شما مخالف معیار حقوقی است ، 

در جواب گفته است : 

برای من بی تفاوت است که حقوقدانان چه میگویند ، من به کون کسی لگد خواهم زد » 

البته اسفبارتر اینکه : 

در احوال جاری و ببرکت قرار گرفتن اقای ترامپ در راس قدرت بزرگترین امپراطوری تاریخ ، جهان ما : 

از قانون جنگل به : 

جنگل بدون قانون « ارتقا » نموده است . 

البته مظاهر این هردو حالت طی دو دهه اخیر همیشه وجود داشته و بارز ترین موارد انرا در پیوند به « پروژه صلح » جاری میتوان خاطر نشان نمود : 

– دولت امریکا با دولت افغانستان موافقت نامه ستراتیژیک و پیمان امنیتی عقد کرده است و حامی اصلی و بزرگترین کمک کننده این دولت می باشد .

اما در عمل و طی این دوسال که « سریال صلح » آغاز یافته ، تلاش برای دور زدن دولت موجود با لطایف الحیل جریان دارد و تا جاهیکه با مخالفان مسلح آن که بحیث یک گروه شورشی که رهبران ان در فهرست سیاه سازمان ملل متحد قرار دارند ، در غیاب آن قرار داد منعقد و با ذکر  عبارت « دولت  اسلامی آینده » ، فاتحه اش را خوانده و تلویحا بر « غیر اسلامی بودن » آن صحه میگذارد . 

اما در عمل مفاد این قرارداد را بطرف ثالث غیر متعهد به آن واجب الاجرا میدانند .

تعجب اور این است که بخاطر حضور و ایجاد پایگاه با دولت افغانستان قرارداد بسته است و در مورد خروج قوای نظامی و سرنوشت بعدی پایگاه با مخالفان مسلح آن قرارداد منعقد نموده است که میتوان انرا : 

شهکار التزام دولت امریکا به تعهد به عهد نامید . 

– قرارداد امریکا با طالبان بگفته آگاهان و اعتراف مقامات انکشور شامل دو بخش علنی و اعلام شده و بخش مخفی می باشد و معلومدار از بخش مخفی آن دولت افغانستان وقوف ندارد . 

اما در عمل هرگونه سوال و استیضاح را در مورد باتهدید قلدر منشانه پاسخ می‌دهند . 

– با وجود تلاش امریکا از وجود مراکز تروریستی و طالبان در پاکستان سر انجام به واقعیت تداوم جنگ اعلام ناشده انکشور اعتراف و اقای ترامپ در تویت معروف اول جنوری ( ۲۰۱۸ م ) خود ، انکشور را مرکز و حامی تروریسم معرفی نمود . 

اما در تمام این دوسال و در قرارداد با طالان هیچگونه اشاره به این اصل عامل جنگ صورت نگرفته است . 

بر خلاف صحبت درین مورد را به فتوای طالبان « مکروه » میدانند . 

– در جنگ افغانستان دو طرف اصلی وجود دارد که همانا دولت افغانستان و تحریک اسلامی طالبان می باشند . 

اما تا کنون طالبان با وجود آغاز نشست های « بین الافغانی » از قبول علنی دولت بحیث طرف اصلی اجتناب مینمایند که ناشی از بازیهای دوگانه و استخباراتی امریکا می باشد . 

جالب تر از همه اینکه : 

نشست های « بین الافغانی » در دوحه جریان دارد و اما : 

تصامیم در پاکستان و در غیاب هردو طرف با جنرالان و استخبارات انکشور بر اساس نسخه عمران خان و مهندسی حکومت موقت اتخاذ میگردد . 

– جانب امریکا در معامله با طالبان  ، اساسی ترین حق مردم مظلوم افغانستان ( حق حیات ) را در معرض تهدید بزرگ قرارداده است . 

اتش را که باید پیش زمینه آغاز مذاکرات « بین الافغانی می بود ، منوط به توافق بر دولت آینده ساخته اند . 

بدین معنی که دولت موجود « مکلف » است ، قبر کن خود باشد . 

در حالیکه طی هفت ماه بعد از قرارداد امریکا با طالبان اتش بس کامل بین شان وجود دارد و اقای خلیل زاد و وزیر خارجه امریکا با تبختر و به تکرار میگویند : 

درین مدت حتی یک امریکایی در افغانستان کشته نشده است و « پارتنر » شان مولوی هیبت اله اخوند نیز کشتن امریکایی را مخالف شریعت خوانده است .

 اما درین مدت در افغانستان حمام خون برپا و مقیاس جنگ و خشونت بیسابقه است .  

( درین ارتباط موارد زیاد وجود دارد که مرتبط به بحث جاری به همین چند مورد اکتفا مینماییم  ) 

بدينترتيب دولت ايالات متحده امريكا تعهدات خود با دولت افغانستان وفادارنبوده و ناقض قرارداد هاى است كه با دولت افغانستان عقد نموده است . 

درين حالت مسؤليت حقوقى دولت امريكا مطرح ميگردد كه به اختصار روى ان مكث مينمايم . 

مسؤليت حقوقى : 

ازحقوق يونان و روم باستان يك اصل حقوقى وجود دارد كه تا كنون و در حقوق معاصر بين المللى نيز كماكان معتبر شناخته مى شود كه عبارت از : 

 ( pacta sunt servanda –  قرارداد ها بايد اجرا گردد ) مى باشد . ( أوفو بالعهود و أوفو بالعقود ) 

پايه حقوقى دولت هاى  ( مدرن – ملى  ) را قرارداد صلح ويستفاليا ( ١٦٤٨ م ) تشكيل ميدهد كه حاكميت ملى را اساس و محترم شناخته  و در كنگره ويانا ( ١٨١٥ م ) نظم نوين جهانى را تعريف و با تاسيس سازمان ملل متحد  در منشور ان سازمان و ميثاقهاى مصوب ان مسجل گرديده است . 

هرگاه دولت ايالات متحده امريكا بمثابه عضو سازمان ملل متحد و عضو شوراى امنيت ان سازمان به اصول متذكره متعهد است بايد  مطابق به معيار هاى حقوق معاهدات و بر طبق احكام كنوانسيون ويانا در مورد معاهدات بين المللى ( مى  ١٩٦٩ م ) به قرارداد ها با دولت افغانستان متعهد و به حق حاكميت ملى افغانستان احترام نمايد ، در غير ان : 

بمثابه ناقض حق حاكميت ملى بحيث نيروى اشغالگر تعريف ميگردد .

( البته بايد جانب دولت افغانستان نيز به عدم دقت خود در تنظيم مواد و مندرجات قرارداد ها و موارد ضعف اعتراف و توجه نمايد كه در بعد حقوقى زمينه خود سرى يكجانبه را به دولت امريكا مساعد ساخته است ) 

مسؤليت اخلاقى : 

درحقوق بين المللى معاصر افزون بر اصل مسؤليت حقوقى ، مبحث مسؤليت اخلاقى نيز مطرح است كه با  افاده : 

( Moral obligation ) تعريف و با مفاهيم : 

( International obligation و Internation Responsibility ) تكميل ميگردد . 

بر طبق اين اصول الزام اور در روابط بين المللى مسؤليت اخلاقى دولت ايالات متحده امريكا در قبال افغانستان مطرح ميگردد . 

اظهر من الشمس است كه : 

تراژيدى خونبار افغانستان معلول و محصول مداخله و تجاوز خارجى است و دولت ايالات متحده امريكا از همان ابتدا يكطرف ايجاد اين تراژيدى محسوب و در دو دهه اخير با سياست هاى كجدار و مريز خود عامل تداوم فاجعه خونين كشور مى باشد ، كه در تمام مدت ريشه تروريسم را در پاكستان ابيارى و شاخ برى ان به قيمت قربانى مردم مظلوم صورت ميگيرد . 

امريكا با هجوم نظامى خود افغانستان را به بام بالا و بحيث ” متحد عمده ناتو  ” تعريف  و در پرتگال در            ( ٢٠١٠ م ) و نشست هاى بعدى تا سال ( ٢٠٢٤ م ) به كمك همجانبه به افغانستان تعهد سپرده اند . 

اما متاسفانه اكنون با عدم رعايت تعهد حقوقى و اخلاقى ، رئيس جمهور امريكا با اعلام بيرون كشيدن قواى نظامى و كاهش كمك ها ، دولت افغانستان را در موقعيت دشوارقرارداده و باعث تضعيف روحيه رزمى قواى مسلح كشور و تقويت روحيه طالبان و حامى انان جنرالان پاكستان گرديده است . 

بدينترتيب بملاحظه ميرسد كه دولت امريكا مسؤليت اخلاقى خود در قبال افغانستان را زيزپا نموده است كه 

نتيجه :

تباه ساختن كشور فقير و جنگ زده است كه در حدود نيم قرن اخير جنگ تحميلى را متقبل ميگردد . 

بدينرو در استانه انتخابات ايالات متحده امريكا و در حاليكه رييس جمهور ترامپ تلاش نموده است تا موضوع افغانستان را در خدمت اهداف كمپاينى خود قرارداده و پروسه صلح را در سطح يك ” پروژه عجولانه ” تنزيل داده و رقيب ديموكرات ان نيز بى علاقه از استفاده كمپاينى موضوع افغانستان نمى باشد ، بايد مردم ، نهاد هاى ملى ، جامعه مدنى و روشنفكران و فكر سازان امريكا متوجه ابروى از دست رفته كشور شان گرديده و بخاطر : 

اجراى تعهدات حقوقى و اخلاقى دولت امريكا و احترام اندولت بحق حاكميت ملى و اراده ازاد مردم مظلوم افغانستان متوجه كردند . 

از ديد افغانان اگاه و متعهد به مصالح علياى افغانستان امريكا در وجود دو كانديد انتخاباتى خلاصه نميشود ، امريكا نه تنها يك ابر قدرت و امپراطورى بزرگ و در عين حال يك تمدن است و اعلاميه استقلال امريكا بازگو كننده صفحه درخشان تاريخ است و ما افزون بر بوش كوچك و اقاى ترامپ در تاريخ امريكا با كارنامه مردان بزرگ همانند ابراهام لينكلن اشنا هستيم كه اين سخن وخشورانه او ميتواند در سر خط كار سكانداران قدرت امريكا قرار گيرد : 

” هيچ معضله حل شدنى نيست تا عادلانه حل نگردد ” 

تا باشد با وداع بر قلدر منشى ، جهان ما از حالت ، ” جنگل بدون قانون ” به  مرحله ” قانون جنگل ” و در مسير ” مدنيت ” و حاكميت قانون در مقياس جهان سير نمايد و در پر تو ان مردم به عزا نشسته افغانستان بخواست هاى واقعى شان كه بسيار ساده و انسانى است  ، نايل گردند كه همانا : 

– حق حيات و قطع كشتار شان 

– حق گذار كشور شان به شاهراه صلح 

– صلح واقعى و پايدار 

– استقرار حاكميت قانون 

– اعمال حق حاكميت ملى 

جامعه جهانى و بويژه اعضاى دايمى شوراى امنيت با حمايت ازين خواست هاى برحق مردم افغانستان حمايت در امن ساختن كشور هاى شان و امنيت شهروندان شان بذل توجه نمايند و در غير دود اتش افغانستان در نيويارك و پاريس و … همچون افت خطرناكتر از وايروس كرونا، دمار از روز گار مردم بيگناه بيرون و شهروندان اين كشور كفاره گناهان سياستمداران و دولتمردان شانرا خواهند پرداخت . 

با حرمت