درین جا می خوانید:
– درخت نخل* شبیه به آدمیزاد است
– تعابیر مختلفی که از فرهنگ صورت پذیرفته است
–فرهنگ ارتباط است و ارتباط فرهنگ
***
هریک از ما در زندگی روزمره، پیوسته از فرهنگ و کلتور، به کرات و ممات سخن گفته و نام میبریم. و یا آن را به تعابییر خود حلاجی و زمزمه کرده به تفسیر می گیریم.
فرهنگ خود یک امری غریزی نیست، بل اکتسابی است؛ یکی از سنگ واژه های گران بار علوم اجتماعی بوده و مفهوم و معانی وسیع و گسترده ای دارد. به گونه کوتاه و فشرده، فرهنگ به معنای اندوخته ها و آموزه هایی ازعلم، دانش، ادب، عقل و مجموعه ای از بینش ها و تجربیات انسانی در ادوار مختلف تاریخ می باشد.
اما من، پیش ازین که در گستره ی واژه ی ” فرهنگ” چیزی بنگارم، میخواهم توجه عزیزان را به چند جمله ی کوتاه، ساده و روان و اما عمیق و پر پهنا معطوف دارم. این چند جمله و سطر، طراوش تفکر و اندیشه ی زرینی است؛ ریشه ی آن از چکاد پر نورانسان و انسانیت آب خورده، در پهنای صدها کتابیست که در مورد فرهنگ، نگارش یافته است.
و آن جملات این اند:
نخل درخت عجیبی است!
« نخل درخت عجیبی است!
گویی این درخت اصلا نبات نیست!
چیزی شبیه به آدمیزاد است.
وقتی می خواهند نخلی را قطع کنند، میگویند بِکُشش!
بیجهت نیست که واحد شمارش نخل هم چون آدمیان، «نفر» است…
نخل تنها درختی است که اگر سَرش را قطع کنی میمیرد! برخلاف همهی درختان که اگر سرشان را بزنی، بار و بَرگشان بیشتر هم میشود. اما نخل نه! سَرش را که قطع کردی میمیرد. مهم نیست ریشهاش در خاک سالم باشد نخلِ بی سر میمیرد!
آب هم اگر از سَر نخل بگذرد و به زیر آب فرو رود، خفه میشود و میمیرد! مثل آدمیزاد.
نخل درخت مقدسی است… ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ! ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍش ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎِ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ. ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳَﺮَش ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽِ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍش ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯِ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشد…»
معنی فرهنگ در لغتنامه دهخدا چنین آمده است (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان ) :
ای زدوده سایه ات ز آیینه ٔ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ .
کسائی .
ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذار
فر و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ
تعابیر مختلفی که از فرهنگ صورت پذیرفته است
از قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم واژه فرهنگ به شکل گسترده ای برای تبیین کامل ذهنی افراد بشر و رفتار شخصی از راه آموزش به کار گرفته شد. این امر، نوعی گسترش استعاری اندیشه آباد کردن زمین و اعمال زراعی بود. در طول این دوره واژه فرهنگ کم کم به معنای بهبود و اصلاح جامعه در کلیت آن نیز به کار رفت و به منزله نوعی معادل« ارزشی» برای « تمدن» استفاده شد.
از آن پس مفهوم زمان معنای خاصی پیدا کرد، یعنی ملل اروپایی را به عنوان دارندگان« فرهنگ» با « وحشی گری» آفریقا مقایسه می کرد. سپس در دوره انقلاب صنعتی کاربرد تازه ای برای واژه و معنای فرهنگ آغاز شد. از آن پس این واژه را تنها برای سنجش معنوی به کار می بردند، به این معنا که فرهنگ دیگر ارتباطی به تغییرات مادی و زیربنایی نداشت و در اواخر قرن نوزدهم تعاریف فرهنگ تاکید بر سنت و زندگی روزمره به عنوان ابعاد فرهنگ داشت.
ادوارد تایلر: “فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هر گونه توانایی دیگری است که به وسیله انسان، به عنوان عضو جامعه، کسب شده است.”
سیگموند فروید: “فرهنگ را سیستمی از دفاع ها تعریف کرد که مشتمل است بر جابجایی پیش رونده اغراض غریزی منع تکانه های (تحریکات) غریزی.”
لسلی وایت: “فرهنگ را مکانیسمی خاص و عینی دانست که آدمی برای سازگاری با محیط خویش آنرا بکار می گیرد.”
گی روشه: “فرهنگ مجموعه بهم پیوسته ای از شیوه های تفکر و احساس و عمل است که کم و بیش مشخص است و توسط تعداد زیادی افراد فراگرفتهمی شود و بین آنها مشترک است و به دو شیوه عینی و نمادین بکار گرفته می شود تا این اشخاص را به یک جمع خاص و متمایز مبدل سازد.”
روبرت برستد: “فرهنگ عبارت از آن کل مرکبی است که مولفه های آن عبارتند از هر آنچه در آن فکر می کنیم یا انجام می دهیم یا مالکش هستیم، به عنوان اعضایی در جامعه.”
گزاویه دوبوئی: “فرهنگ عنصری است شامل همه کنشها و واکنش های فرد و محیط پیرامون او با بعد زیرین زندگی گروه های اجتماعی، یعنی مجموعه روشها و شرایط زیست یک جامعه که براساس بنیاد مشترک از سنتها و دانشها و نیز اشکال مختلف بیان و تحقق فرد در درون جامعه، به هم پیوند خورده است.”
بروس کوئن: “فرهنگ را می توان به عنوان مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه خاص تعریف کرد.”
اما نکته اساسی در همه این تعاریف مفهوم اکتساب است فرهنگ با هر تعریف و تعبیری امری غریزی نیست و اکتسابی است و هر گروه یا جامعه ای ولو این که توسط جوامع بزرگتر و گاه مترقی تر ، بی فرهنگ نامیده شوند، دارای فرهنگ خاص خود هستند. کما این که فرهنگ امروز اروپا از رویارویی فرهنگ رومی که خود را بر تر می دانستند و فرهنگ ژرمن ها ، توتن ها ، وایکینگ ها ، ساکسون ها و گل ها و…اقوامی به وجود آمده است که توسط رومی ها بی فرهنگ یا بر بر خوانده می شدند.1
“ادوارد بارنت تایلور “(Edvard Barend Tylor)مردم شناس انگلیسی زبان اولین بار اصطلاح فرهنگ را درسال1871 درکتابی به نام “فرهنگ ابتدایی” به کار گرفت. او در تعریف فرهنگ گفته:
“فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، سنن وبالاخره تمام عادات و رفتارو ضوابطی است که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعه فرا می گیرد و در برابر آن جامعه وظایف وتعهداتی رابرعهده دارد”.
گستردگی قلمرو فرهنگ به گستردگی زندگی اجتماعی انسان است. زندگی اجتماعی بشر در طول تاریخ از ابزارها، آداب و رسوم، باورها و اعتقادات، قوانین، مقررات، ارزشها و هنجارها و آفرینش های ادبی، هنری، فلسفی، علمی، سیاسی را دارا بوده در واقع به تمامی رفتارهای آدمی سایه افکنده است.2
فرهنگ ارتباط است و ارتباط فرهنگ
فرهنگ به معنای وسیع آن رفتار تزکیه شده است. این کل تجربه آموخته شده، انباشته شده ی یک فرد است که از طریق یادگیری اجتماعی به طور اجتماعی منتقل می شود؛ یا به طور خلاصه تر، فرهنگ شیوه زندگی گروهی از افراد است – رفتارها ، باورها، ارزش ها و نمادهایی که آنها قبول می کنند؛ عموما بدون اینکه به آنها فکر کنند، و با ارتباط و تقلید از نسلی به نسل دیگری به صورت اکتسابی منتقل می شوند.
فرهنگ ارتباط نمادین است. برخی از نمادهای آن شامل مهارت ها، دانش، نگرش ها، ارزش ها و انگیزه های یک گروه است. معانی نمادها در جامعه از طریق نهادهای آن آموخته می شوند و به عمد تداوم می یابند.
فرهنگ متشکل از الگوهای صریح و ضمنی، و رفتاری است که توسط نماد ها به دست می آید و منتقل می شود، و این موفقیت برجسته گروه های انسانی، از جمله تجسم آنها در مصنوعات است. هسته ی اساسی فرهنگ متشکل از ایده های سنتی و به ویژه ارزش های پیوست آنها است.
فرهنگ مجموع رفتار یاد گرفته شده گروهی از مردم است که به طور کلی سنت آن مردم تلقی می شود و از نسلی به نسل دیگر( به صورت اکتسابی) منتقل می شود.
فرهنگ، یک برنامه ریزی جمعی از ذهن است که اعضای یک گروه یا دسته از افراد را از گروه دیگر متمایز می کند.3 ادامه دارد…
در بخش دوم این نبشتار، میخواهم فرهنگ کشور و مردم خویش را( که بخشی از آن سخت ضد انسانی و شرمگنانه خواهد بود)، سبک و سنگین سازم.
***
1
2
3
4*
نخل نام عربی بوده و معنای آن به پارسی درخت خرما است.
نام علمی Phoenix dactylifera L –
نام فرانسه Dattier -، Pamlier
نام ایتالیایی Palma da datteri -، Palmizio
نام انگلیسی Date – palm –
نام آلمانی Dattelbaum -، Palmbaum
درختان خرما در مقایسه با بسیاری درختان دیگر ارتفاع بیشتری دارند و طول آن ها به شانزده تا بیست متر می رسد. درخت خرما دارای یک ریشه اصلی است که در یکی دو سال اول زندگی چندین برابر قسمت هوایی آن رشد کرده و در اعماق زمین فرو می رود و شاید یکی از علل مقاومت این گیاه به خشکی زیاد و کم آبی، عمیق بودن ریشه آن باشد. به علاوه درخت خرما دارای ریشه های نابجا نیز می باشد، ریشه های نابجا ریشه هایی هستند که از اطراف تنه و طوقه درخت به وجود می آیند و حالت افشان دارند و در نتیجه درخت در سطح و عمق خاک گستردگی زیادی دارد.
برگ های درخت خرما پهن، بلند و بسیار زیبا هستند و از نظر استحکام و زُمختی به نظر می رسد که از پلاستیک ضخیمی ساخته شده باشند. آن ها به راحتی رطوبت خود را از دست نمی دهند و در برابر بادها و طوفان های شدید نمی شکنند. این برگ ها هفت سال عمر می کنند.
خرما گیاهی دو پایه است؛ یعنی به دو صورت درخت نر و ماده دیده می شود و تنها درختان ماده میوه می دهند و برای میوه دادن درختان ماده حتما باید تعدادی درخت نر در آن نخلستان وجود داشته باشد تا عمل گرده افشانی یعنی انتقال گرده درختان نر به گل های ماده انجام شود. گل های ماده هنگام باز شدن زرد رنگ هستند و گل های نر سفید خاکی می باشند.
میوه درخت خرما که در روی خوشه هایی که در محل تاج درخت قرار دارد به شکل بیضوی کشیده شده است. میوه رسیده دارای رنگ قهوه ای روشن تا تیره می باشد و از سه قسمت تشکیل شده است و تمام قسمت های آن خوراکی است. قسمت اول پوستۀ نازک خارجی میوه است.