واژه ی (شریک) از ادبیات فارسی و پشتو نیست. تلویزیون طلوع غرق در تَوَهُم و نا آگاه از فقر محتوایی – بخش نخست: محمد عثمان نجیب

خودآگاهی و‌ آگاهی دادن دو بخش الزامی اما  جدای هم اند. پاس داشت این دو در تمام فعالیت های مسلکی و دانش های روزگار انکار ناپذیر است. بدون داشتن آگاهی به هر اموری که پرداخته یا می پردازیم نه می توانیم آگاهی دهی را آن چنان که صواب است انجام بدهیم.

درختان بارور علوم متداوله، مکشوفه و علوم مختلفه و شاخه بی شمار استوار آن ها بر ریشه و ساقه هیچ گاه نه می خشکند و مدام حاصل ماحصل علم را ارایه می دهند.

طی طریق تا انتهای یک علم خاص در جهان هستی و توسط دانش انسانی سرابی بیش نیست و امکان پذیرهم نه خواهد بود. کما این که انسان تا آخرین لحظه ی امکان در تلاش رسیدن به نو‌ یابی های جهان خلقت است.

شناوری در بی کرانه های غیر قابل تسخیر و در طبقات ناشناخته ی زمین و ابحار و آسمان های پر رمز و راز خدا را خودش می داند و بس که در صلاحیت بشر در روی زمین خدا نیست. اما همه‌ی این ها به معنای آن نیست که ما نه می توانیم امور روزمره ی خود را با مبانی قابل فهم و درک در حد اقل خود بسنده گی قناعتی نه علمی عیار بسازیم.

آن روی سخن من پرسشی دارد که چرا؟ ما تلاش نه می کنیم در حرفه و‌ مسلک رسالتی، خود مان را برسانیم.

بحث مشخص من و نشانه گیری های من جمع بزرگی از دست اندرکاران جوان رسانه هاست.

بیشترین این گرداننده گان نقال و حافظان طوطی وار اند تا جوان متبحر و متجسس.

به زبان دیگر این دسته هلاک شهرت کاذب اند. برای آن ها مهم نیست که چی و چرا و چگونه می‌گویند یا می‌خوانند یا اجرا می کنند یا گرداننده گی دارند و یا خبر رسانی می کنند و یا راویان اخبار اند. برای آن ها مهم است به خصوص در رسانه های دیجیتال تصویری که کیفیت بلند تخنیکی نشراتی دارند تا نوع لباس و آرایش شان آراسته گی داشته و سیمای جذاب و کله ی غایب از مغز و تفکر داشته باشند.

بیشترین آن ها در استفاده ی بهینه و با رسالت از دانش آموزی مسلکی یا فرا گیری آموزه های زبانی و گفتاری کاهل کاذب اند و حتا مغرور.

روبات های بد شکل با مغز بهتر از حضور با چهره های انسان های جذاب اما بی مغز اند که در گرداننده گی ها، گفت و مان ها، گپ و گفت ها. گفت و شنود ها و روایت های خبری یا مناسبتی حضور بی رنگ دارند.

من روزی برنامه ی بامداد خوش تلویزیون طلوع را دیدم.

یک بانوی نوجوانی گرداننده که نام او را هم نه می دانم در کم تر از یک دقیقه چهل ثانیه را در پیش گفتار (انونس) واژه ی (شریک) صرف کرد و هی هی ‌می گفت (… شریک می سازیم، شریک می کنیم و شریک  کنیم…) من دل گیر شدم از این بی روزگاری و ناخوانی این بانو.

فردای آن عین تکرار نا احسن.

روز دیگر یک جنرال صاحب صاحب از دوستان و هم کاران خوبم یادداشتی از من خواست و در اخیر گفت که ( … خی باز که خلاص شد کت مه شریک بسازید…). گفتم جنرال صاحب در کجای ادبیات فارسی و پشتو و رسمی و تشریفاتی و عامیانه ی دی روز ما و در کجای دستور زبان های فارسی یا پشتو خواندی که شریک را به جای هم رسانی، مطرح کردن، در میان گذاشتن کاربرد داشته باشد؟

در پشتو هم ما در این گونه حالت ها می گفتیم (… بیا ماته ووایه، بیا ما سره خبری وکه یا وکره یا ماته خبر راکه یا راکره و…)

گفت ولا حالی همی عام شده.

چندی پیش در دنیای مجازی خواندم و حتا یک اطلاعیه ی دولتی شنیدم که شریک بسازید. در حیرت رفتم که ما چرا؟ همیشه دنباله رو هستیم.

لازم دیدم که برای عبور از این گونه موانع نا مأنوس، فانوس های روشن و تابان و زیبا نماهای زبان های پشتو و فارسی را صیقل دهیم و واژه یا کلمه ی شریک و روش های ساختاری و کاربردی آن را حلاجی کنیم.

چون بحث دراز است آن را در چند بخش خدمت دوستان عزیز و علاقه مند تقدیم می کنم.

ادامه دارد…