سیگون و کابل دو نام آشنا اند که نخستین پایتخت ویتنام جنوبی و دومی پایتخت افغانستان است. آمریکا در سال ۱۹۵۵ به ویتنام و در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد. هر چند این دو لشکر کشی آمریکا علل و عوامل متفاوت داشت؛ اما شباهت هایی هم میان آنها وجود دارد. در این نوشته به چند و چونی پرداخته شده که آیا سیگون و کابل حیثیت دو همزاد بیمار و یا دوقلویی هم سرنوشت را دارند. شگفت آور این که آمریکا پس از بیست سال جنگ فرسایشی با قبول شکست سیگون را ترک و کابل را در حال ترک کردن است. سیگون بررغم وعده ها و کمک های آمریکا دو سال پس از خروج نیرو های آمریکایی سقوط کرد.
جنگ ویتنام نام مجموعه عملیات و درگیریهای نظامیای است که از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادیبخش ویتنام جنوبی از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش به ویژه ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر رخ داد. همزمان و مرتبط با این جنگ، جنگهای نیابتی دیگری در لائوس و کامبوج بین نیروهای مورد حمایت ایالات متحده در برابر نیروهای کمونیستی در جریان بود. در پایان، با خروج ایالات متحده، جنگ داخلی لائوس، جنگ داخلی کامبوج و جنگ ویتنام به پایان رسیدند و همهٔ این کشورها حکومتهای کمونیستی پیدا کردند.
ویتنامی ها پیش از حملهء امریکا یکصد سال در برابر فرانسوی ها جنگیدند و تا آنکه در سال ۱۹۵۴، فرانسه از ویتنامیها شکستهای سختی خورد و تصمیم گرفت از این کشور خارج شود، بدین ترتیب یک قرن حکومت استعماری فرانسویان در منطقه به پایان رسید. ویتنام طی معاهدهای در ژنو، به یک کشور کمونیستی شمالی و یک بخش جنوبی تقسیم شد.
سایر مخالفان رژیم پس از سال ۱۹۵۷، سرکوبگردیدند. مخالفان، با حمله هابه مقام های دولتی و سایر اهداف، شروع به مبارزه کردند تا آنکه در سال ۱۹۵۹ میان دو نیرو جنگ آغاز شد. هوشی مین به منظور وحدت ویتنام یک حکومت واحد را اعلام کرد.
قرار شد که در انتخابات سال ۱۹۶۵ ویتنام دوباره متحد شود؛ اما ایالات متحده نمیخواست که این کشور تبدیل به یک کشور کمونیستی شود. نگو دین چپدیم؛ جنرال ضدکمونیست ویتنامی با حمایت آمریکا از عمل کردن به معاهده سرباز زد. این سیاستمدار امپراتور ویتنام را کنار گذاشت و خود را رئیس جمهور این کشور نامید. او با کمک و حمایت ایالات متحده در ویتنام جنوبی دست به یک سلسله اقدامات بسیار شدید علیه کمونیستهایی زد که در ویتنام جنوبی باقی مانده بودند. وی در حدود صدهزار نفر را بازداشت و تعداد زیادی از کمونیستها را به گونهء بیرحمانه شکنجه و اعدام کرد.
با شکستهای پیدرپی آمریکا در جنگ ویتنام و به ریاستجمهوری رسیدن نیکسون، وی برای رهایی از جنبش ضد جنگ روشهای تازهای در پیش گرفت. او از عبارت اکثریت خاموش برای توصیف آمریکاییهایی استفاده میکرد که معتقد بود پشتیبان جنگ هستند، اما در این باره سکوت میکنند. وی در تلاش برای محدود کردن تلفات آمریكاییها در جنگ، برنامهای را به عنوان ویتنامیزه کردن جنگ اعلام كرد که بعدها خروج نیروهای آمریکایی را با افزایش بمباران هوایی و توپخانهای، آموزش و تامین سلاحهای ویتنام جنوبی به منظور كنترل جنگ زمینی میسر گردانید.
ویتنام جنوبی دو سال پس از خروج آمریکا سقوط کرد و ویتنام واحد تشکیل گردید. هرچند منازعهء ویتنام طولانی بود و اما پس از سرنگونی ویتنام جنوبی به زودی ویتنام واحد تشکیل و جنگ در این کشور پایان یافت. این نشانهء آن بود که عامل جنگ امریکا و عمال آن بود؛ اما در افغانستان وضعیت متفاوت از ویتنام است. در ویتنام تنها آمریکا مداخله می کرد و اما در افغانستان مداخلهء کشور های منطقه چون؛ پاکستان، ایران و در گام بعدی مداخلهء روسیه و هند و چین و کشور های خلیج خطرناک تر از حملهء امریکا به افغانستان است و حتا گفته می توان که عامل اصلی هجوم آمریکا به افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم مداخلهء کشور های منطقه بویژه پاکستان بود و است.
حالا هم پس از خروج آمریکا بازهم اگر کشور های منطقه دست از مداخله در افغانستان برندارند و به صلح این کشور کمک نکنند و طالبان و سایر گروه های تروریستی را حمایت کنند. پس از خروج آمریکا هم جنگ در افغانستان ادامه پیدا می کند و این جنگ نیابتی ابعاد تازه ای اختیار می نماید. از این رو گفته می توان که افغانستان از بسا جهات با ویتنام متفاوت است و این تفاوت ها از بار دوقلویی کابل و سیگون بکاهد. در جنگ ویتنام جنوبی تنها آمریکا درگیر بود و در حالی که در جنگ افغانستان پاکستان و ایران و در گام بعدی روسیه و چین و هند و کشور های خلیج هم به نحوی درگیر هستند.
در اصل مداخلهء کشور های یادشده سبب دخالت آمریکا در افغانستان شد. بنابراین با خروج آمریکا از ویتنام جنوبی جنگ نیابتی در این کشور پایان یافت و فرصت های تازه ای برای مردم ویتنام فراهم شد. این فرصت مردم ویتنام را به تصمیم های مستقل بیرون از مداخلهء خارجی ها واداشت. در افغانستان پس از خروج آمریکا زمانی صلح تامین می شود که کشور های منطقه به شمول پاکستان و ایران و روسیه و هند و چین از مداخله در افغانستان به کلی اجتناب نمایند. این عدم مداخله فرصت های جدیدی را برای مردم افغانستان بوجود می آورد تا همه وادار به انعطاف پذیری شوند و نخست دولت و گروه های سیاسی و شخصیت ها در داخل افغانستان به اجماع واقعی ملی برسند و با کنار گذاشتن اختلاف ها از موضع واحد با طالبان سخن بزنند و روی یک نقشهء راه با طالبان به توافق برسند؛ اما باتاسف که افغانستان با دشواری های متعددی رو به رو هستند که به مثابهء میراث شوم از دو تجاوز برگردن مردم این کشور سخت سنگینی می کنند. افزون بر آن اشتباهات سیاسی زمامداران و سیاست گران فاسد و قوم گرا و انحصار طلب افغانستان پس از فروپاشی شوروی و بعد از حملهء امریکا مزید بر علت ساختار های قومی و مذهبی این کشور را مورد حمله قرار داد و این کشور را به جزایر قدرت های قومی و مذهبی بدل کرد که حالا به مثابهء بار های منفی از بار فرصت های خوب کاسته است و در آخرین تحلیل بر نقشهء راهء صلح می تواند، اثرات منفی برجای بگذارد. در حالی که ویتنام با این دشواری رو به رو نبود و با خروج نیرو های آمریکایی از ویتنام جنوبی و قطع مداخلهء مستقیم، ویتنام جنوبی در برابر ویتنام سمالی سقوط کرد و شکست ویتنام و پایان مداخله سبب تشکیل ویتنام واحد گردید و خلق های ویتنام از آن به عنوان شکست امپریالیزم استقبال کردند.
از درس های تاریخی بر می آید که دولت های تحت حمایت نیروی خارجی پس از خروج سقوط کرده اند. این حادثه نه تنها در ویتنام؛ بل در کامبوج و لائوس نیز واقع شده است. حال بحث این است که افغانستان با چه سرنوشتی دچار خواهد شد. در یک مرحله در زمان تهاجم شوروی افغانستان نیز پیچ و خم هایی شکست و پیروزی را تجربه کرده است که شباهت به ویتنام دارد. چنانکه رژیم نجیب پس از خروج نیرو های شوروی تنها دو سال یارای مقابله با مجاهدین را داشت و بالاخره سرنگون گردید. رژیم نجیب در حالی سقوط کرد که شوروی وعده های چربی برای نجیب داده بود؛ اما بازی پس از نخستین ملاقات رهبران شوروی با رهبران مجاهدین در مسکو به شدت تغییر کرد که رهبران شوروی به داد و فریاد ها و زاری های نجیب توجه نکرد که حتا شواردنازی وزیر خارجهء شوروی به حال نجیب ابراز تاسف کرد. در این میان خروج نیرو های آمریکایی را نباید با خروج نیرو های شوروی یکسان پنداشت؛ زیرا در آن خروج نظام از درون پاشید و در برابر هجوم مجاهدین سرنگون شد.
آمریکا پس از بیست سال جنگ بالاخره وادار به ترک ویتنام جنوبی شد؛ اما سیگون پایتخت ویتنام جنوبی بررغم وعده ها پس از خروج آمریکا، دو سال در برابر انقلابیون توانست مقاومت کند و انقلابیون بر حکومت تحت حمایت آمریکا غلبه حاصل کردند. شاید از همین رو باشد که جو بایدن رئیس جمهور امریكا در یک کنفرانس مطبوعاتی در ۸ جولای صراحتا هرگونه مقایسه و شباهت بین خروج امریكا از افغانستان و عقب نشینی تحقیرآمیز آن از ویتنام در ۱۹۷۵ را رد کرد! اما بوش در مصاحبهای با شبکه آلمانی دویچهوله خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان را شکست آمریکا خواند و گفت، غیرنظامیان در افغانستان در معرض “کشتار” گروه طالبان قرار خواهند گرفت.
به گزارش نشریهء “نیوز ویکی” «آدام کینزینگِر» عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا ماموریت آمریکا در افغانستان را ” شکست سنگین” خوانده و به شکست مأموریت این کشور در افغانستان اذعان کرد. وی افزود: «طالبان همواره میگفتند، آمریکا ساعتها را در اختیار دارد ولی ما زمان را در اختیار داریم». وی از بازگشت دوباره به افِغانستان نیز سخن گفته است.
هرچند سیگون و کابل با وجود تفاوت ها، از بسا لحاظ، پس از خروج آمریکا به مثابهء دو همزاد بیمار اند. حال پرسش این است که سیگون و کابل به مثابهء دو بیمار دارای دو سرنوشت متفاوت اند و یا به مثابهء دوقلویی آسیب پذیر و هم سرنوشت هستند.
به گواهی تاریخ این گونه کشور ها پس از خروج با سرنوشت یکسان رو به رو بوده و خروج نیرو های مهاجم به مثابهء شکست فاحش، به نیرو های مخالف دولت روحیهء پیروزی بخشیده و آنان را برای شکست حتمی حکومت مصمم تر ساخته است. این هم سرنوشتی زمانی حتمی می شود که رهبران دولت افغانستان پس از خروج دست به ابتکار نزنند و در سطح داخل اجماع نیرومند ملی را بوجود نیاورند و هرچه بیشتر آن را تقویت نکنند. در این صورت ممکن است که دولت پس از خروج از فروپاشی زود هنگام مصوءون باقی بماند؛ اما ساختار های سیاسی در دولت های تحت حضور نیرو های خارجی در کشور هایی مثل افغانستان طوری بوده است که ساختار های نظام از راس تا قاعده فاسد بوده و ساختار ها بر بنیاد رابطه ها شکل یافته اند. آشکار است که در چنین حالی حکومت بویژه در بخش های دفاعی و امنیتی از بنیاد ضعیف بوده و از هر لحاظ آسیب پذیر می باشد؛ زیرا چیدمان افراد در این حکومت سلیقه ای بوده و این چیدمان سلیقه ای خود به خود نظام را در کوتاه مدت به سوی فروپاشی می برد. چنانکه ما شاهد ضعف جدی مدیریتی در اداره های دفاعی و امنیتی خود هستیم. چیدمان افراد بربنیاد رابطه ها و گزینش های سلیقه ای در بخش های مهم نظامی و امنیتی سبب شده که هر روز بدون جنگ ولسوالی ها به طالبان سپرده شود. دلیلش آشکار است؛ زیرا که به تعبیری” بچه های شیر و پراته “بدون داشتن تجارب جنگی به مقام های بلند نظامی گماشته شده اند و یارای رویارویی با طالبان را ندارند. آنان نه تنها قدرت رویارویی با طالبان را ندارند که با شنیدن نام طالب سربازان را به عقب نشینی امر می دهند. چنانکه چندین ولسوالی بدون جنگ به طالبان واگذار شده که طالبان ساعت ها بعد به ولسوالی رسیده اند.
در این گونه دولت ها چند نفر چنان بر تمامی عرصه ها شکم می افگنند که خود را مالک الرقاب تلقی می کنند و هرگز برای دیگران اندک ترین مجال نمی دهند. این رویکرد نه تنها جلو ورود افراد آگاه و متخصص و وطن دوست را در برای پیوستن به حکومت می گیرد و بدتر از آن، این چیدمان مانع عمده برسر اجماع ملی بوده و نظام هم در نتیجهء تکروی و انحصار گرایی های این افراد سقوط می کند. گفتنی است که ادارهء کشور از سوی سرپرست ها خود ریشه در رویکرد های سلیقه ای و رابطه ای مقام ها دارد که به گونهء بیرحمانه ای قانون را نقض می کنند و اداره های کشور را به فساد کشانده اند. دلیلش نبود ارادهء سیاسی برای حاکمیت قانون در کشور است که در نتیجهء آن قانون خوار شده و قانونیت تحت حاکمیت های ضعیف و فاسد و مدیران عوام فریب به زنجیر کشانده شده است.
این در حالی است که واقعیت گرایی در سیاست برای ادارهء کشور یک اصل مهم است و این اصل سیمای راستین یک سیاستگر و بویژه یک زمامدار را به نمایش می گذارد. جدا از اینکه سیاست از دیدگاهء شماری اسلام گراها چون باقرصدر فشردهء عقیده و از نظر مارکس فشردهء افتصاد و از نظر لیبرالیست ها شیوهء اداراهء یک کشور است؛ اما در این میان آنچه مسلم است، اینکه یک سیاستگر واقعیت گرا واقعیت های عینی جامعه را با چشم باز نگریسته و ادارهء امور کشور را بربنیاد واقعیت ها به پیش می برد. این سیاستگر نه تنها از خیال پردازی و رویکرد های عوام فریبانه به کلی دوری می ورزد و خود را برای حاکمیت قانون در کشور مکلف می پندارد. آنان در ضمن هر نوع تخطی از قانون چه در سطح کوچک و چه در سطح بزرگ را جرمی نابخشودنی می پندارد؛ زیرا آنانی که مسوءولیت های بزرگ و سنگین دارند، خود را در برابر قانون مسوءولیت پذیرتر احساس می کنند. از همین رو است که گفته می شود، رئیس جمهوری که قانون سرپرستی وزیران را رعایت نمی کند. او نه تنها وجدانش مرده است؛ بلکه مانند دریوری است که در جاده قانون ترافیک را مراعت نمی کند. وی به بهای زیر پای نهادن قانون صدای وجدانش را دست کم گرفته و مرگ وجدان خود را به استقبال می گیرد. این سیاستگر که گویا اصلیت خود را در قبای فریب و ریا و دروغ و لافیدن و بافیدن پنهان می کند و با این ترفند می خواهد جهرهء اصلی خود را پنهان کند. در حالیکه، برعکس این رویکرد سیمای اصلی رئیس دولت را عریان و مشت های او را بازتر می کند. این گونه سیاستگران کذاب و دروغگو همیشه با مردم پشت می دهند. آنان با اضافه گویی ها و خیال پرداز ی ها فکر می کنند که با رویکرد های دروغین مردم را دنبال نخود سیاه می فرستند و بدین گونه به اهداف شوم شان می رسند. این در حالی است که مردم پشت ورق بازی این گونه سیاستگران را خوانده و آنان را شناخته اند. در قاموس این سیاستگران عوام فریبی و رویکرد های پوپولیستی چنان جا افتاده است که با سخنان دروغین افکار مردم را به فریب کشانده و هر لحظه با علم کردن دیدند رویای اتک را در افکار عامه تلقین می کنند. خودشیفتگی سیاسی چنان در آنان غلبه کرده است که هرگاه بالای فیل هم سوار می شوند، رویای رسیدن به اتک در ذهن شان غلبه می کند. این در حالی است که پاکستان در سازش پنهان با آنان در تبانی با نیرو های اهریمنی دیورند را با سیم خاردار حصارکشی نموده و حتا پل متک را پیموده و خود را به سرحدات آمو رسانده است.
پس در فضای این سیاست های غیرواقعی سرنوشت کابل را پس از خروج امریکا چگونه می توان پیش بین شد؛ درست سرنوشتی مانند سیگون و سقوط زود هنگام یا برپایی هرج و مرج مانند اوایل دههء ۱۹۹۰ و رفتن به جنگی بی پایان داخلی؛ جنگی که به شبکه های تروریستی و همچنین گروه های جنایتکار سازمان یافته فراملی اجازه خواهد داد تا با یکدیگر همکاری کنند و منافع منطقه و جامعه جهانی را تهدید کنند! یا این که کشور های منطقه و جهان به این نتیجه برسند که تامین صلح در افغانستان پس از خروج نیرو های آمریکا از این کشور برای آنان حیاتی تر است و دست از حمایت تروریستان بردارند. در این صورت ممکن اکتشافات غیرمترقبه در پیوند به صلح دست بدهد که روند گفت و گو با طالبان وارد یک فصل جدید و تحرک تازه شود. در این صورت بن بست کنونی بشکند و با تشکیل حکومت انتقالی صلح فاجعه در افغانستان به پایان برسد. در این حالت است که کابل از هم سرنوشتی با سیگون رهایی می یابد و فصل تازه ای از ناگزیری ها در تاریخ افغانستان رقم خواهد خورد. جدا از بحث در مورد عقبگرد و پیشرفت آن فصل، پذیرش آن برای عبور از وضعیت ناهنجار و فاجعه بار کنونی امری اجتناب ناپذیر است. یاهو