احمد مسعود را هرگز با برخی وطن‌فروشان و آرمان فروشان مقایسه نه کنید: محمد عثمان نجیب

احمد مسعود را هرگز با برخی وطن‌فروشان و آرمان فروشان مقایسه نه کنید:

احمدِ مسعود به هیچ درگاهی مراجعه نه کرد. آنانی که طالب را فرستاده اند بدانند که مقاومت های حُریتی و هویتی سبب گزنده‌ گی تمامیت خواهان قومی بوده و خواهد بود.

من زمانی در ورزشگاه کابل چیزی را در احمدِ مسعود دیده بودم که برخی مسعود فروشان به آن پی نه بردند یا تجاهل عارفانه کردند.

احمدِ مسعود در اولین بزرگ داشت از شهادت پدرش کودکی بیش نه بود. من شاید هرگز احمدِ مسعود را نه بینم ‌و توقعی هم نه دارم. بزرگان پنجشیر و جبهه‌ی متحد ملی مقاومت افغانستان به شمول یک تعداد مسعود فروشان من و عادت های من را بلد اند که هرگز تصمیم نه داشته ام تا مجبور به اجرای کاری نه شوم به درب مقامات خیمه بزنم و در گذشته ها هم خدای بزرگ همین عادت را نصیب من کرده بود، ارچند سبب پس مانی های زیادی در زنده‌‌گی ام شدند اما به آن افتخار می کنم.

من عضو کمیسیون برگزاری مراسم تجلیل از شهادتِ قهرمان ملی و مسئول مستقیم نشرات مستقیمِ رادیوتلویزیون ملی بودم ‌و سپاس‌گزارم از همه هم‌کاران گرامی ما در تمام بخش ها که از هیچ سعی در ارایه‌ی بهتر برنامه های زنده و ثبتی کوتاهی نه کردند.

هدایت مستقیم مارشال فقید به من:

در جریان آماده گی های برنامه بودیم که مارشال فقید من را دیده و نزد شان خواسته از آماده‌‌گی ها پرسیده و نه می دانم به کدام علت راست و‌ چپ شان را دیده به من امر کردند که: «… احمد بچی آمر صایب میایه…فکرت باشه که کل پروگرام یک سون اس … احمد دگه سون…چیزی از احمد از پیشت خطا نه خوره …که او بچه چیزی ده دلش نه گَرده …کل افتخار از آمر صایب شهید بود… که ما کَته کته می گردیم… »، من با رفقای من حمید هامی، مرحوم حامدنوری، محترم استاد افسر رهبین و هم‌کاران ما در ستیژِ کاری وسط ورزش‌گاه ملی بودیم … مراسم شروع شد. هنگام ثبت و نشر مستقیم تلاش زیادی می کردیم و من در مانیتور دست‌گاه به هم‌کاری دوستان عزیز تخنیکی گاه گاهی احمد را هم شکار کمره می کردیم.

دقایق پایانی برنامه بود که گفتند احمد بچی آمرصاحبِ شهید گپ میزنه…

طبعی است که انتظار گپ زدن از یک طفل در آن زمان در نزد هر کس هر گونه بود و من که هدایت هم داشتم تا متوجه احمد و برنامه هم باشم …. عاجل یکی از کمره ها را متوجه احمد ساختیم …

من برای تان به صراحت می گویم که اگر حالا بعضی مسعود فروشان را بپرسید نه می دانند احمد آن روز چی گفت؟

احمد درست مثل امروز غیر از مارشال و رئیس جمهور کرزی، یک قلم بالای یک عده‌ی زیادی خط سیاه بطلان و خط سرخ نشان کشید و در کم‌تر از یک دقیقه نشان داد که او پسر ارشد مسعود بود، احمد صحبت نه کرد، احمد مثل یک فرمانده همه حاضرین را مخاطب ساخته و پرسید: «… شما از مسعود شهید خوش استین… شور هلهله‌ی حاضرین…بلی…بلی…بلی… الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر… احمد باز پرسید…رای “راه” مسعوده تعقیب می کنین … باز هم همان جواب اول و بیش تر زمان گیر … احمد باز پرسید…به خاطر مسعود شهادته قبول دارین…و تکرار بی نظیر بلی گفتن و الله و اکبر …گفتن…گویی آن که پرسش دارد احمدِ مسعودٍ طفل نه …بل رُباطی‌ بود که کلمات و‌ جملات شمرده شده در حافظه اش گنجانیده شده… و بیان دارد..،»، آن نوار ها در بای‌گانی های ریاست ما وجود دارند.

من که عمری در رکاب سیاسیون بودم همان زمان با خودم گفتم … ای بچه جای پدره می‌گیره…

هیچ‌‌ کس هیچ کس شده نه می تواند..اما پسری که راه پدر را تعقیب می کند تشخیص کی دهد که چی کند…و احمد حالا همان را کرد که پرسیده بود… اما او درگیر چالش های بزرگی در نه بود پدر و است و رهروان راستین مسعود هنوزم زنده و زیاد اند و خط شان با مسعود فروشان جداست که می توانند او را کمکِ مدبرانه کنند تا از هجوم سیل نا ایستای توطئه ها در امان خدا باشد و خودش هم هوشیار جانِ خودش.

رفیق امر خیل صاحب گرامی:

با این خصوصیت احمد مسعود است که گپ شما برای گشتن ‌و دویدن او به نقطه‌ی ابطال می رسد.

امان الله خان بانی بی حجابی و اسلام ستیزی بود و محمود طرزی پدر بی حجابی و دین ستیزی…

در بخش بعدی رفیق امرخیل را متوجه حقایقی می سازم که احتمالاً تاریخ را سرچپه خوانده اند یا هم فراموش کرده اند به شمول مستنداتی از دکتر شهید و مارشال دوستمی که برای دکتر قربانی ها داد و داکتر طرح به دام اندازی او را داشت.

شمالی بزرگ، پروان، کاپیسا و پنجشیر و سالنگ خاطرات سیاست گذاری های ویرانی و ایجاد سرزمین های سوخته به دست طالب را فراموش نه کرده و نه می کند، آن سوی سالنگ ها از بامیان و بغلان تا تخار، بلخ و جوزجان و فاریاب همه و همه مواضع قدرت مند و مدفن هر چی عرب و پنجابی و قبایلی پاکستان و طالب نمای ویران گر بود استند و تمایلی برای برگشت زمان سیاهه‌ی گذشته نه دارند، قدرت نمایی مردمی پروان و کاپیسا و پنجشیر تا تخار و بلخ و جوزجان و فاریاب و هر جای دیگر در آن بخشی اجغرافیای وطن را همه دیده ایم. پرسش این است، کدام نیروی غیر از نیرو های بومی محلی که نام گرفتیم علیه این بخش بزرگ ملت می جنگد؟

پیش داوری های گذشته و بعد افشاگری های مستند نشان داده که آقای کرزی و غنی به تبعیت از ایران پاکستان و عربستان سعودی و حمایت بی دریغ آمریکا از اولین روز انتصاب شان در مدار های مختلف قدرت این هسته گذاری شرورانه را کرده و‌ پروراندند و به ثمر رساندند. همه‌ی ما از اخبار بی توقف پیاده کردن نیرو های غیر بومی اما متاسفانه همه از قبایل همسایه ی شرقی و جنوبی و جنوب غربی افغانستان آگاه بودیم و فریاد می‌زدیم که کرزی و بعد ها غنی برنامه دارند تا داعیه‌ی کاذب پشتون و پشتونستان خواهی را ادامه داده و ملیت های دیگر را زبون بسازند. اینک دیده روان باشیم که از طبل گند کرزی غنی عبدالله محقق و بی دانش و خلیلی و امرالله چی بور موشه؟

به یاد داریم که آدم نما ها را به بهانه‌ی پرسش برانگیز نشتر زدن کوکنار زیر پای حیوانات در کامیون های بزرگ جا به جا کرده به شمال انتقال می دادند و چندین مورد آن ها افشا شد اما متاسفانه همه نا شنیده و نادیده گرفتند.اما آرمان یک دست سازی تباری توهمی است که به گور های شان توشه

می‌برند. انشاءالله

وام گرفتیم از گزارشنامه ی وزین افغانستان

محمدعثمان نجیب

۱۴۰۰ مرداد ۲۸, پنجشنبه

آخرین نامۀ جنرال حمزه مسعودی/ ما معامله شدیم!

 آخرین سخن هایم

ما معامله شدیم بدنم خون ریزی دارد. ۱۲ شهید داریم؛ باقی پرسونل ما را به خانه فرستادیم. من و هفت تن دیگر نفس های آخر مان را در لشکرگاه می کشیم.

ارسلان دو بار گریه کرد؛ بار اول در مرگ نامزد اش بار دوم در معامله میهن اش نسل های بعدی انتقام ما را خواهند گرفت من امید دارم مطمئن باشید

پدر جان پسرت  دو گلوله بر سینه خورده است. نفس هایم به اخیر رسیده و لباس هایم در خون غرق است. مادرم را بگو دیگر گریه نکـند. بچه اش حمزه نفس های آخر اش را می کشد. ما را فروختند، معامله کردند؛ من بر عهد و سوگند یا وطن یا کفن ام عمل کردم.

سقوط ریاست امنیت ملی هلمند به قیمت جانم تمام شد. من ترسو و بزدل نبودم؛ من جنرال سه ستاره این خاک بودم.

یشسن افغانستان

زنده باد افغانستان

شهادت ۲۹ سپاهی ریاست عمومی امنیت ملی مبارک باد

با حفظ حرمت- حمزه مسعودی معین مبارزه با تروریزم ریاست عمومی امنیت ملی جرائم سازمان یافته داخلی لشکرگاه حقم را ادا ساختم. خواهرم، متوجه برادر زاده هایم باش هیچگاهی بر این کشور بر نگردید… هیچگاهی این ملت خائن، اند.

برادر گلم مرا ببخش برادر خوردت امروز برایت خیلی نیاز داشت؛ مگر تو نبودی

رئیس صاحب من به وعده ام عمل کردم حمزه تن به معامله نداد.

پایین بازی نامردانه

تاریخ ما را فراموش نخواهد کرد.