پدر : شعر از محترم گرداب

رنج هر خانه و کاشانه بدوش پدر است

پدر از بابت نان پسران در بدر است

فقر و بیکاری و بیماری و صد رنج دگر

 می کشد جمله غم و رنج همین یکنفر است

مکتب و مدرسه و کفش و کلاه و شلوار

انبار رنج سر رنج، بهر پدر درد سر است

خادم خانه زنان اند و هم همسنگر مرد

طفل در آرامش و زندگیش مختصر است

سفره ای را که پدر رنگ کند شام و سحر 

زحمت کار شبا روزی مرد ظفر است

همه خدمت ز دل و جان که بی منت اوست

که پدر نوکر بی مزد و غلامی دگر است

جان نثار است و فداکار و پُر از کان شرف

مونس و همدم و غمخوار و نیکو سِیر است

صبح تا شام، عرق ریزد و لبخند بزند

لیک اندر غم روزگار پدر چشم تر است

سهل نیست زحمت اولاد کشیدن گرداب

زندگی در خم و پیچ و پُر از شور و شر است

۰۰۰۰ گرداب ۲۰۲۰-۱۲-۱