سه خرگوش در یک خانه زندگی می کردند چون خواهر و برادر بودند. پدر شان تنها در بیرون کار می کرد. اما مادر شان گاه در خانه کار می کرد و گاه در بیرون خانه. خرگوش ها مکتب میرفتند و شبها مادر شان با خرگوش ها درس می خواند. اما خرگوش پسر و خرگوش دختر بزرگ نه درست درس می خواندند و نه در نظم خانه توجه می کردند. خرگوش کوچک درس میخواند و کارهایش هم در اوایل نظم داشت اما رفته رفته او هم از خواهر و برادر بزرگ خود بی نظمی را یاد گرفت. در خانه ی خرگوشها هیچ چیزی در جایش نبود. مثلا اگر قیچی کار می بود معلوم نبود در یخچال بپالیش یا در جعبه ی دواها یا … همه چیز گد ود وبی نظم هر طرف پرتاب می شد.
را بردارد میز هم همرایش بلند می شد. تلویزیون هم تکان می خورد. خرگوش ها حتی با لباس ها و وسایل خانه بازی می کردند. می شکستاندند، می ریختاندند. صبح مادرشان خانه را جمع جاروب و صافی کاری می کرد و وقتی از بیرون می آمد می دید که خرگوش ها خانه را به فرق ساخته اند و هیچ چیزی سرجایش نیست. در زمستان با موزه های گل آلود به دهلیز که پاک صافی شده بود می گشتند. موزه های خود را نمی شستند و مادر شان مجبور بود موزه های شانرا بشوید. خرگوش ها در هرجا دلشان می خواست غذا می خوردند و ظرف های شان را همانجا رها می کردند. تشناب خرگوش ها همیشه تر و کثیف بود. آینه ی تشناب پر از لکه های کریم دندان، بالای میز، آب دستشوی را کسی خشک نمی کرد. و کاغذ تشناب دایم سر میز تر می شد و در کاغذ تشنابدانی انداخته نمی شد تا مادر خرگوش نمی انداخت. ظرفهای آشپزخانه سر به سر می ماند و چند روز از سرش می گذشت تا شسته می شد. شیشه های کلکین های خانه همه نشانه های دستهای خرگوش ها ، و خاک داشت. مادر خرگوش ها که خانه می آمد همینقدر می توانست که خانه را جمع و جاروب کند و زیاد روزها نوبت شیشه پاکی و ظرفشویی نمی رسید. روز ها پاهای مادر به گیلاس و یا چکش در روی خانه تماس می کرد و افگار می شد و سر و صدایش می برآمد. و گاهی میخ و سوزن در پایش می رفت. دستان و پاهای مادر خرگوش دایم نشانه های کبودی داشت. حتی یک روز گوش مادرخرگوش در تار های که خرگوش ها تیت و پراگنده کرده بودند گیر کرد و کم بود از بیخ کنده شود.
به همین خاطر در خانه خرگوش ها هیچ کس اعصاب آرام نداشت. همه بالای همدیگر چیغ میزدند. مادر خرگوش از صبح تا شب چیغ می زد . بچه خرگوشها هم همیش با هم چیغ و داد می زدند. بابای خرگوش ها هم اعصابش خراب شد و از خانه رفت بیرون.
وای چی بلا خانه اس…ای ره خو نمیشه خانه گفت… الله… الله توبه….. هیچ نظم نیس..
انضباط ندارن… بچه خرگوش ها باید در اتاق خود بازی کنن. وقتی می خواهند با یک بازیچه بازی کنن، اول باید بازیچه های قبلی را سر جایش بگذارن. و دگه ای که باید در پاککاری خانه با مادرشان کمک کنن. و جاهای را که مادرشان پاک و تمیز کرده اطفال کثیف نسازن. با بوت های گل آلود به خانه نیایند. در روی حمام مو های سر خود را نریزند و کثافات را هرجای نندازن و شبها از خانه بیرون ببرن.
و مطابق تقسیم اوقات که مادر خرگوش تهیه کرده بود باید کارها ره پیش ببرن.
بابا خرگوش هم باید در کارهای خانه و تربیت اطفال کمک کنه.
مادر خرگوش که گوشش را از کنده شدن نجات داد به خرگوش ها گفت که خانه را تمیز و پاک کنند.
بچه خرگوشها مشغول جمع کردن ظرف ها و قلم و کتابهای خود شدند اما هنوز خانه جمع نشده بود که دوباره همه چیز یادشان رفت و باز با هم دعوا کردند و مادر شان ضعف کرد و رفت به شفاخانه.
خوب یعنی خانه خرگوش ها هیچ وقت تمیز و مرتب نشد. ازین خاطر پدرشان رهایشان کرد. و مادر شان دیوانه شد. اما خرگوش ها هنوز هم اصلاح نشده اند. هر وقت اصلاح شدند، مادر شان جور شد و پدر شان پس به خانه آمد، با این خرگوش ها بازی خواهیم کرد ورنه دوستی ما با این خرگوش ها لازم نیست.
پایان
اکتوبر ۲۰۲۱
کالیفورنیا